بایگانی‌ها

شهر باقی است…

شهر باقی است...
شهر باقی است...

 

 

 آنتونیا شرکا

 

شهربانو هم یکی از ده‌ها زندانی در سینمای ایران است که در فرصت کوتاهی که مرخصی برایش فراهم آورده، از زندان بیرون می‌آید تا خود را در معرض واقعیت‌ عریان و خشنی قرار دهد که شرایط گلخانه‌ای زندان او را برای سال‌های متمادی از آن دور کرده است.

معمولا در این‌گونه فیلم‌ها چالش اصلی، گرفتن انتقام از کسانی است که به حق یا به ناحق مسبب زندان رفتنش بوده‌اند و در همهٔ این سال‌ها به زندگی خود ادامه داده‌اند در حالیکه او زندگی خود را پشت میله‌های زندان تباه کرده است. شهربانو نه تنها خشمی از همسرش که با گردن نگرفتن اجناس قاچاق باعث بازداشت او شده، ندارد بلکه حتی هنوز او را دوست دارد.

بیرون از زندان خبری نیست جز ازدواج پسرش، فرزند برگزیده‌اش: نه تاج گلی به مناسبت فداکاری‌های مادرانه بر سرش می‌گذارند نه هیچیک از فرزندان انتظار دارد که با حضور مادر باری از دوشش برداشته شود. نه کسی از او کینه ای دارد نه او از کسی. در واقع زمان چند روزه‌ای که به او‌ داده شده کافی‌ست تا بفهمد در همهٔ سال‌هایی که نبوده، چه آسیب‌های جبران‌ناپذیری به خانواده وارد آمده است…. و یک حسرت مادرانه: ایکاش بودم و بچه‌هام اینقدر سختی نمی‌کشیدند. او ناآگاهانه اسباب زندان افتادن خود را فراهم کرده که این تنها آگاهی است که فرقی در سرنوشت عزیزانش ایجاد نمی‌کند اما چیزی که هست، آنچه در همه این سال‌ها از آن حادثهٔ شوم باقی مانده، پیامدهای تلخ آن است که حبس بودن او در بین آنها رنگ می‌بازد.

چنانکه در عنوان فیلم در تیتراژ می بینیم، «شهر» باقی‌ست اما «بانو» خدشه‌دار شده و از آن چیزی که برای عرضه در شهر قابل باشد، باقی نمانده. اینچنین است که خبر پایانی فیلم، برای او شادی نمی‌آورد بلکه اندوه و نگرانی بازگشتن به خانه‌ای را در دلش زنده می‌کند که دیگر ندارد و خانواده‌ای که چندان آغوش بازی برای پذیرفتن او ندارند. سینمای مستقل و متفاوت ایران در سال‌های اخیر، جسارت تصویر کردن زنان/مادرانی را داشته که کم آورده‌اند، کم گذاشته‌اند و حالا بیش از آنکه در مظان انتقاد و انتقام اطرافیان باشند، خود را سرزنش می‌کنند. اینکه بهشت زیر پای این مادران نیز هست یا نه، نمی‌دانیم! اما اینکه برای اثبات نقشی که جامعه از آنها می‌خواهد، لازم است بجنگند، ابعادی واقعی و ملموس به آنها می‌دهد که فراتر از کلیشه‌های آشناست.