بایگانی‌ها

شیامالان:اولد اولین فیلم من خارج از فیلادلفیا است

شیامالان:اولد اولین فیلم من خارج از فیلادلفیا است
شیامالان:اولد اولین فیلم من خارج از فیلادلفیا است

ترجمه:سودابه نیکدان

در مورد فیلم جدید ام نایت شیامالان چیز زیادی برای گفتن وجود ندارد. اما اگر به طور تصادفی نگاه کوتاهی به تیزر آن انداخته باشید، می‌دانید که آخرین فیلم این کارگردان مشهور، یعنی اولد (Old) مربوط به گروهی می‌شود که در جزیره‌ای گیر افتاده‌اند و عمرشان به سرعت برق و باد می‌گذرد و سنشان بالا می‌رود. این فیلم، که در جمهوری دومینیکن در ماه‌های ابتدایی همه‌گیری کرونا فیلمبرداری شد، گروه بازیگری شامل گائل گارسیا برنال، ویکی کریپس و توماسین مک‌کنزی را در خود دارد و یک عزیمت نادر از فیلادلفیا، شهر دوست داشتنی این فیلمساز 50 ساله‌ است. اینجا مصاحبه‌ی او را با برایان کرانستون می‌خوانید که بین آخرین مراحل ساخت اولد و فیلمبرداری فصل سوم سریال خدمتکار (Servant) برای اپل تی‌وی پلاس انجام شده است.

کرانستون: سلام حالتان چطور است؟

شیامالان: خوبم دوست من. داشتم به این فکر می‌کردم که چطور مشاغل زیادی، به خصوص مشاغل هنری این همه بالا و پایین دارند. من شش هفته است که می‌خواهم فیلم جاده (La Strada) را تماشا کنم اما زندگی‌ و کارم به گونه‌ای است که امکان آن را از من گرفته. به شدت مشغول ساخت چیزهایی هستم که وقت آزادم را از من گرفته است!

کرانستون: بیایید در مورد همین صحبت کنیم. شما بسیار پرکار هستید به نظر می‌رسد که هر سال با یک فیلم جدید به میدان می‌آیید. آیا مداوم کار می‌کنید؟

شیمالان: من هم مثل شما به سفر می‌روم و فیلم‌هایی که نام من بر آن‌هاست را در کشورهای مختلف تبلیغ می‌کنم و دوباره برمی‌گردم و شش ماه وقتم را صرف نوشتن می‌کنم. 

کرانستون: آیا لیستی از ایده‌های داستانی دارید که بخواهید بعد از پایان یک پروژه‌، بعدی را شروع کنید؟

شیمالان: بله، اما همیشه اینطور نبوده. من همیشه سه ایده در سر دارم، بنابراین از لحاظ تئوری، از سه فیلم بعدی‌ام آگاهم.

کرانستون: اینقدر که مشغول کار هستید، آیا زندگی‌تان تحت شعاع قرار نمی‌گیرد؟ شما نمی‌توانید فیلمی که دوست دارید تماشا کنید. من نمی‌توانم کتابی بخوانم اگر ربطی به فیلم بعدی‌ام نداشته باشد. آخرین باری که تنها برای تفریح سفر کردد کی بود؟

شیمالان: هر هفته کتابی می‌خوانم که ربطی به فیلم‌هایی که به من پیشنهاد می‌شود ندارد. اگر این کار را نکنم نمی‌توانم نویسنده باشم. همانطور که می‌دانید همراه سفر فیلم می‌سازم. فاصله‌ی فیلم‌برداری سریال خدمتکار و تدوین فیلم اولد برای من 25 دقیقه است. در کنار این‌ها من زندگی‌ام را طوری ساخته‌ام که با بچه‌هایم شام بخورم.

کرانستون: انتخاب شما برای ماندن در فیلادلفیا به مسئولیت‌های خانوادگی مربوط می‌شود. وقتی بچه‌هایتان بزرگ شدند و رفتند، آیا باز هم در فیلادلفیا می‌مانید یا می‌روید و جاهای دیگر را امتحان می‌کنید؟

شیمالان: اولد اولین فیلمی بود که من فیلمنامه‌ای با این ایده که خارج از فیلادلفیا باشم ننوشتم. وقتی فیلمنامه را شروع کردم، چیزهایی مثل ساحل و جزیره‌ی ناشناخته در ذهنم بود. من دو سال قبل به فرزمدانم گفته بودم دو سال دیگر قصد دارم فیلمی بسازم که نمی‌توانم در فیلادلفیا باشم، بنابراین شما بچه‌ها باید با من به آنجا بیایید در غیر این صورت زندگی ما دچار اختلال می‌شود. ما رفتیم و این یک تجربه‌ی زیبا بود.

کرانستون: بدون اینکه داستان فیلم را لو دهید بگویید موضوع اصلی اولد چیست؟

شیامالان: در مورد رابطه‌ی ما با زمان است و اگر بدانید که قرار است تمام زندگی خود را در یک روز در ساحل بگذرانید، چه خواهید کرد؟ چه می‌گفتید؟ چه احساسی داشتید؟ حتما در ابتدا وحشت می‌کنید، اما با توجه به این موضوع چه چیزهایی برایتان اهمیت پیدا می‌کند؟

کرانستون: شما اکنون 50 ساله هستید. آیا اکنون که فرزندان‌تان در حال رشد هستند و حالا که به این سن رسیدید، دیدگاهتان تغییری کرده است؟

شیمالان: مطمئنا. اگر بتوانم به عقب برگردم و کارها را دوباره انجام دهم، نمی‌دانم که آیا اشتباهاتم را جبران می‌کنم یا خیر، اما می‌خواهم وزن اشتباهاتم را کم کنم. اگر بتوانم به عقب برگردم، با ام 29 ساله‌ای صحبت می‌کنم که فیلم آسیب‌ناپذیر (Unbreakable) را ساخت و آخر هفته در روز شکرگزاری بر روی مبل افسرده دراز کشیده بود، چون فیلم چگونه گرینچ کریسمس را دزدید (How the Grinch Stole Christmas) ما را شکست داده بود. چیزی ساخته بودم که بسیار نمایانگر سلیقه‌ی سینمایی من بود و احساس طرد شدن می‌کردم. همانطور که الان به دخترانم می‌گویم، به او خواهم گفت: «خاص بودن صدای شما چیزی است که شما باید به جهان ارائه دهید. کما اینکه در آن لحظه پذیرفته شود یا نشود.»

کرانستون: شما کسی هستید که هم نامزدی اسکار و هم تمشک طلایی را دریافت کرده‌اید. در مورد تاثیر فراز و نشیب‌های زندگی صحبت کنید. آیا وقتی نظر بدی دریافت می‌کنید، ضربه‌ی روحی می‌خورید؟ من به همین دلیل نقد و بررسی آثار خودم را نمی‌خوانم. نظرات خوب به نوعی قابل پیش‌بینی هستند و نظرات بد می‌توانند آسیب زننده باشند.

شیمالان: من هم دقیقا همینطور هستم. به هیچ وجه چیزی در مورد خودم نمی‌خوانم. می‌خواهم شجاعت و قدرت لازم را برای انجام آنچه می‌گویم داشته باشم. خیلی مشتاقم که مورد قبول همه قرار بگیرم. می‌خواهم دوست داشته شوم، مورد تحسین قرار بگیرم، اما می‌خواهم خود واقعی‌ام باشم. 

کرنستون: آیا ما همه‌ی خصلت‌های عجیب ام نایت شیامالان را در فیلم‌هایش دیده‌ایم؟

شیمالان: غریزه‌ی من تحریک‌آمیز و عجیب است و فکر می‌کنم آن را کاهش داده‌ام، اما نظر مخاطب به اشکال مختلف تغییر کرده است که از نظر طنز بیشتر با من هماهنگ است. در واقع معتقدم سلیقه‌ها بیشتر با بعد عجیب و غریب من هماهنگ است.

کرانستون: به خدمتکار اشاره کردید. شما فقط در ساخت فیلم‌های سینمایی مشغول بوده‌اید و اکنون وارد دنیای سریال شده‌اید. برایتان چه فرقی می‌کند؟

شیانالان: این قالبی است که من با آن مشکل دارم، و دلیلش هم این است که به استثنای تعداد انگشت‌شماری از سریال‌ها که بریکینگ بد یکی از آن‌هاست، شما نمی‌توانید سطح کیفیت را از ابتدا تا انتها حفظ کنید. این اتهامی علیه هنرمند نیست. نسبت منابع و زمان، به میزان چیزی که باید تحویل دهید، غیرقابل قبول است. به طور کل ساخت سریال کار پر ریسکی است اما آن را امتحان کردم.

کرانستون: آیا این درست است که فیلم‌هایتان را سکانس به سکانس به صورت تصویر درمی‌آورید؟

شیمالان: بله. اگر خدمتکار را تماشا می‌کنید، حداقل قسمت‌هایی که من کارگردانی کرده‌ام، می‌توانم تک تک عکس‌ها را فریم به فریم به شما نشان دهم. این چیزی است که من از جوانی در آن آموزش دیده‌ام، که فوق‌العاده غیر معمول است، و به نظر می‌رسد دیوانه کننده و محدود کننده هم باشد. 

کرانستون: شما قبلا فیلم سوپر 8 می‌ساختید. استیون اسپیلبرگ، که در دوران کودکی نیز همین کار را می‌کرد، اکنون در حال ساخت فیلمی در مورد پسر جوانی است که دوربین را برداشته و شروع به روایت داستانش می‌کند. آیا می‌خواهید چیزی بنویسید که بیشتر حس زندگی‌نامه را منتقل کند؟

شیمالان: عجیب به نظر می‌رسد، اما این همان کاری است که من انجام می‌دادم. چون فیلم‌هایم را می‌نویسم، طبیعتا مربوط به زندگی خودم می‌شوند. بچه‌های فیلم‌های هم سن فرزندان واقعی‌ام هستند. فیلمی به نام اولد رابطه‌ی زیادی با بزرگ شدن فرزندانم و پیر شدن والدینم دارد. وقتی به خانه‌ی پدرم می‌روم، او می‌بیند که من از در می‌آیم و دوباره پسرش را می‌بیند. او هنوز وزن احساس مرا می‌فهمد. مشغله‌ی ذهنی من درباره‌ی کارم را حس می‌کند. این فیلم درباره‌ی این است که همه‌ی اینها چقدر سریع اتفاق می‌افتد. پدرم از من مراقبت می‌کرد و اکنون من از او مراقبت می‌کنم.

کرانستون: این چرخه‌ی زندگی است. شما در هند متولد شده‌اید. چند ساله بودید که به آمریکا آمدید؟

شیمالان: در اصل، پدر و مادرم اینجا بودند، به هند بازگشتند و می‌خواستند من در کنار خانواده به دنیا بیایم. من فقط چند ماه آنجا بودم.

کرانستون: در مورد کشور محل تولدتان و کشوری که در آن بزرگ شدید چه احساسی دارید؟ آیا احساس گرایش طبیعی به هند و اقوامی که در آنجا دارید می‌کنید؟ 

شیمالان: به عنوان یک فیلمساز مهاجر، نکته‌ی شگفت‌انگیز این است که من حالا بیشتر در مورد آن فکر می‌کنم. در کودکی از آن فرار کردم. سپس، به عنوان یک جوان که در جهان و ایالات متحده شناخته شد، در مورد جایگاهم گیج بودم. همیشه احساس می‌کردم ماهی بیرون از آب هستم. یکی از افتخارات بزرگ من این بود که به کاخ سفید رفتم و پرزیدنت اوباما مرا به نخست وزیر هند معرفی کرد و گفت: این یکی از پسران مورد علاقه‌ی ما است که در واقع هندی است. بدیهی است، هند جایی است که من احساس می‌کنم بسیار به آن متصل هستم.

کرانستون: آیا تا به حال چیزی را کارگردانی کرده‌اید که خودتان ننوشته باشید؟

شیامالان: در خدمتکار، قسمت‌هایی وجود داشت. به طور معمول خیلی‌ها می‌آیند و از من می‌خواهند که ایده‌ای بنویسم و کارگردانی کنم. مطمئنا با آغوش باز می‌پذیرم. من توانستم آن اندک قدرت تفکیکی را داشته باشم که به من اجازه می‌داد همه چیز را واضح‌تر از فیلم‌هایم ببینم، زیرا نمی‌توانم فیلم‌هایم را از خودم جدا کنم.

کرانستون: به عنوان آخرین سوال، وقتی فیلم‌های خود را می‌نویسید و کارگردانی می‌کنید، آیا احساس مصونیت می‌کنید یا اگر تنها فیلمی را کارگردانی کنید احساس می‌کنید چیزی یا دیدگاهی را از دست داده‌اید؟

شیمالان: به عنوان آخرین سوال کمی پاسخ دادن به آن سخت است. چیزی که برای من پیچیده است، این است که سعی می‌کنم دیدگاهم را با فیلم‌هایم به بیننده نشان دهم. اگر شما بخواهید می‌توانم تنها برای سرگرمی فیلم بسازم. سعی می‌کنم هر دو کار را با هم انجام دهم، برقراری توازن بین فیلمی که خودم نوشتم و فیلمی که تنها آن را کارگردانی می‌کنم کمی سخت است چون معتقدم وقتی داستانی را روایت می‌کنیم می‌توانیم یکدیگر را درک کنیم.