مرسده مقیمی
دنیای تصویر آنلاین ـ بالیوود گرچه شاید در چند سال اخیر توجهاش تنها معطوف به چهره زیبا نبوده است اما هنوز که هنوز است داشتن خانواده هنری برای ورود به بالیوود از ضروریات است. حتی هنوز هم به ندرت میتوان در بالیوود از بازیگری سراغ گرفت که بدون تکیه به خانواده شهیرش پا به این عرصه گذاشته باشد.
حدود سه دهه پیش اما جوانی بدون داشتن خانوادهای بالیوودی به عشق بالیوود راهی استودیوهای فیلمسازی شد. جدا از نداشتن هیچ معرّفی، او با متر و معیار زیبایی آن زمان شانسی برای ورود به بالیوود نداشت و کسی باور نمیکرد بدون بدن ورزیده، پوست روشن و حداقل یک ویژگی خاص ظاهری که آن را از مردم کوچه و خیابان متمایز و به یک سوپراستار بدل کند، راهی به بالیوود پیدا کند! چه رسد به اینکه برود مقابل دوربین و از دختری دلبری کند، آن هم وقتی پس از مدتها رکود در بالیوود ستارهای به نام عامر خان به گیشهها رونق بخشیده بود و برای خودش سروری میکرد.
شاید برای همین تمام تلاشهای یک جوان بیست و دو ساله برای بازیگر شدن ختم شد به سریالی که از شبکه دولتی بخش میشد. سریالی نظامی و جنگی که در آن نقش یک سرباز را بازی میکرد. او اما اینقدر خوب بود که سریالها پشت هم به او پیشنهاد شدند ولی باز هم بالیوود انگار دلیلی نمیدید تا او را به خود راه دهد! اما هما مالینی او را دید و به نظرش آمد که شایسته حمایت است. وقتی چهار سال پس از سریال نخستاش در سال ۱۹۹۲ در فیلم «دیوانه» بازی کرد و جایزه بهترین بازیگر تازهوارد را گرفت خودش هم باور نمیکرد که چنین اتفاقی رخ داده است و به هنگام گرفتن جایزه چنان دستپاچه بود که شاید آن زمان فکرش را نمیکرد که روزی رکورددار کسب جوایز شود.
توانایی بازیگریاش چنان غیر قابل انکار بود که نتواستند او را نپذیرند اما همچنان به نظرشان ستاره نمیآمد! او که واهمه از دست دادن چیزی را نداشت، نقشهای منفی و متفاوتی را پذیرفت، آن هم در شرایطی که کمتر کسی حاضر میشد در بالیوود نقش منفی بازی کند و به ویژه ستارهها نگران بودند که با بازی در نقش منفی هوادارانشان را از دست بدهند و منفور شوند. اینکه او را به عنوان ستاره نپذیرفتند دست او را باز گذاشت برای ریسک کردن و او در نقشهای منفی ماندگار تنها یک سال پس از حضورش در سینما، همه نگاهها را به خود دوخت. او در نقش یک عاشق دیوانه و جانی برای اولین بار با کاجول همبازی شد و به فاصله کوتاهی با «ترس» به سینما آمد. او ترکیبی بود از بدمن نفرتانگیز و عاشقی دوستداشتنی. «ترس» برای او اتفاق عجیبی بود، اتفاقی هیچکس تصورش را نمیکرد! او در عین منفور بودن جذابترین عاشقی بود که میشد تصور کرد و کمتر کسی بود که دلباختهاش نشده باشد. غوغای این دو فیلم سبب شد خیلی زودتر از آنچه تصور میشد آن پسر بیپشتوانه و غریب دل میلیونها نفر را بدزد و «بازیگر» در کنار «ترس» نه تنها تبدیل به بهترین فیلمهای او، که بهترینهای بالیوود بدل شوند.
آدیتیا چوپرا برای اولین فیلماش در مقام کارگردان او و کاجول را انتخاب کرد و یاش چوپرای فقید هم تهیهکنندگی کار را به عهده گرفت. عاشقانهای که حتی با وجود موفقیتهای پی در پیِ او در بازیگری، در زمان ساخت تصور نمیشد تبدیل شود به پرفروشترین و ماندگارترین فیلم سینمای هند! آن پسر تیره پوستی که یکه و تنها و بدون هیچ پشتیبانی از خیابانها آمده بود و کسی فکرش را نمیکرد بتواند به بالیوود راه پیدا کند و گمان میکردند اگر هم راه بیابد ماندگار نمیشود و با این ویژگیها به درد دلبری از مخاطب نمیخورد؛ با راجِ «عاشق عروس را به خانه میبرد» تبدیل شد به نماد عشق در هندوستان. از سال ۱۹۹۵ تا کنون بیش از دو دهه گذشته است اما هنوز هم تنها نامی که پس از کلمه «عاشق» به ذهن هر کسی که او را میشناسد میآید، نام اوست؛ شاهرخ خان.
او خیلی زود تبدیل شد به عاشق بیهمتای هند که هر دختری حتما با او در ذهناش رویا بافته است.
شاهرخ خان آنقدر به سرعت به ستارهای دستنیافتی تبدیل شد که در باور هیچکس نمیگنجید! موفقیتی که تا سال 2010 بیوقفه ادامه داشت. او نه تنها نبض مردم کشورش را به دست گرفت که تبدیل شد به نماد بالیوود در سایر کشورها! راج و سِمرن آنقدر همهگیر شد که سالها بعد وقتی باراک اوباما به هند سفر کرد دیالوگهایش را از حفظ میگفت!
شاهرخ خان گرچه شاید حالا به دلیل تکرار در نقشهای عاشقانه که دیگر مناسب سناش نیست از سوی هواداراناش مورد انتقاد و اعتراضهای فراوان قرار گرفته باشد اما همین حالا که شما این متن را میخوانید پسری پای پیاده خودش را از شهری دور رسانده به بمبئی و دختری برای سلامتیاش روزه گرفته و گشنه و تشنه ایستاده جلوی منزل او، آن هم از ساعتها قبل! که او بیاید روی بالکن و از پشت فنسها برایشان دست تکان بدهد و بوسه بفرستد و آنها اشک شوق بریزند و با صدای بلند برایش «تولدت مبارک» بخوانند.
بله درست همین حالا که شما این متن را میخوانید مردم هند در هر سنی اگر توانستهاند خودشان را رساندهاند به خانه او با اینکه میدانند نمیتوانند او را از نزدیک ببینند! آن عدهای هم که نمیتوانند تا منزلش بروند شبکههای مجازی را با نام او منفجر کردهاند، مثل هر سال که تبریک تولدش «ترند» میشود. عدهای در کوچه و خیابانهایشان برایش «لادو» (نوعی شیرینی هندی) پخش میکنند و عده بسیاری در خیابانها با آهنگهایش میرقصند.
دخترها در آرزوی داشتن کسی چون «راج» به معشوقشان دل میبازند و پسرها برای دلبری هنوز هم از روی او مشق میکنند. او نماد عشق است در سرزمینی که بیش از یک هفتم کل جمعیت جهان را تشکیل میدهد و البته برای تمام آنانی که میشناسندش نماد دوستی. دوستی دیرینهاش با کاجول معنای رفاقت است و کمتر کسی باور میکند پس از آن دعواهای دنبالهدار با سلمان خان وقتی سلمان خان دچار مشکل شد نیمه شب برای یاری کردناش راهی خانهاش شد.
او حالا نزدیک به یک دهه است که نتوانسته فیلمی بازی کند که همانند دو دهه ابتدای حضورش در بالیوود چشمها را خیره کنند و تحسینهای همه جانبه را به سویش روانه کند اما هنوز کافیست با آن حالت معروفاش آغوش بگشاید تا قلبها به تپش بیفتد و هرکسی از نو به او دل ببازد. شاهرخ خان اگر تا آخر عمر هم فیلم خوبی بازی نکند مردم دوم نوامبر برای بودن و داشتناش جشن میگیرند و به شکرانهاش به شادی و پایکوبی میپردازند. او تنها بازیگر محبوب مردم نیست که با چند فیلم متوسط و بد از چشمشان بیفتد او برای آنها چیزیست شبیه خدای شیوا، شکست ناپذیر و نامیرا.
میدانید کسی به او نمیگوید شاهرخ خان؟! او را به نام صدا میزنند و مخفف! نه برای آنکه اسماش را کوتاه کنند، برای اینکه تاکید کنند رخ او چه همانند شاه باشد چه نه، شاهی برازنده او و تخت پادشاهیاش قلب تمام عاشقان است. تا وقتی قلبی عاشق در هند میتپد او یگانه شاه دنیاست و این انگاره را هیچ فیلم بد و ضعیفی نمیتواند تغییر دهد! هرچند که همان قلبها تندتر خواهد تپید اگر او دوباره چون روزهای اوجاش پردهها را به آتش بکشد و کاری کند فیلمی از او بیست سال روی اکران بماند و در تمامی بیست سال اکراناش مخاطب داشته باشد!
او روزگاری از جایی که هیچکس را گمان نبود تبدیل شد به ستارهای هنوز هم کسی در قد و قوارهاش بودن را حتی به خواب نمیبیند حالا که کاری ندارد تولد دوباره، ققنوس همیشه از دل خاکسترش متولد میشود.