دنیا میرکتولی
دنیای تصویر آنلاین- اینگرید برگمن دربارۀ ارنست همینگوی گفته بود که او پیش از اینکه نویسنده باشد، یک «شیوۀ زندگی» است. این جملۀ درخشان دربارۀ عباس کیارستمی نیز صدق میکند. کیارستمی برای هر هنردوستی در هر کجای جهان صرفا یک فیلمساز تجربهگرا و خلاق نیست که فرمها و ساختارهای متفاوتی را آزموده و راه به سرزمینهای نامکشوفی گشوده است. با تأملی گسترده بر تکتک آثار این هنرمند، نخستین نکتهای که به ذهن میرسد این است که آنها یک «شیوۀ زندگی» را نمایندگی میکنند و این شیوه همان نگریستن به جهان به مثابۀ مکانی برای جستوجو و کشف و لذت است. جهانبینی و حکمتی پشت این آثار هست که میتوان رد پای آن را در تقریبا همۀ ساختههای کیارستمی پی گرفت. فلسفهای شبیه آندره ژید نویسندۀ بزرگ فرانسوی که او نیز بسیار اهل سفر و مشاهده و مکاشفه بود و در شاهکارش «مائدههای زمینی» هر آنچه را در پیرامون خود میدید و اکثر آدمها با بیتوجهی و بیتفاوتی از کنارش میگذشتند، به دقت و زیبایی توصیف میکرد. مثلا با مشاهدۀ درخت انگور، از تنه و ریشه و شاخهها و برگها فراتر میرفت و شهد شیرین و خوشگوار انگور را با چشم و دل و روح و جان میچشید و این حس لذتبخش را به خوانندۀ کتاباش نیز میچشاند. جانمایۀ کلام ژید همان جملۀ آغازین کتاب بود: «ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه بدان مینگری». کیارستمی نیز بلد بود چگونه نگاه کند و این بلد بودن اساسا آموختنی و اکتسابی نیست که بتوان آن را در بهترین مدارس فیلمسازی جهان آموخت. بلکه این نوع نگرش یک نعمت و موهبتِ نابِ ذاتی و خدادادیست که کمتر کسی از آن بهره میبرد. اینکه حتی در هشتمین دهه از زندگیات جهان را از دریچۀ چشم یک کودک ببینی و جزئیترین اتفاقات طبیعی و روزمره را که در اطرافات روی میدهد با ظرافت تصویر کنی و دیگران را نیز در این لذت ناب سهیم کنی، میراث بزرگ و شگرف کیارستمی برای دنیاست. همین جهانبینیست که او را از همۀ فیلمسازان متمایز کرده است.
سینمای کیارستمی و شیوۀ فیلمسازی او از همان ابتدا حس غریبی داشت. موضوعات آثار او ظاهرا ساده و روزمره اما در عین حال پیچیده و عمیق بودند. شاید بهترین عبارت برای این نوع سینما «سهل و ممتنع» باشد. کاری که ساده به نظر میرسد اما به سادگی انجامشدنی نیست. اگر ساده بود که خیل فیلمسازان در ایران و جهان سعی کردند از راه و روش و منش کیارستمی تقلید کنند. اما هیچیک از آثاری که ساختند، نه اصالت و ماندگاریِ آثار کیارستمی را داشت و نه آن سادگیِ ژرف و دلنشین را.
عباس کیارستمی سینما را به شکلی خودآموز فراگرفت و شاید این خودآموزی یکی از دلایلیست که باعث شد او از همان اول روش متفاوت و منحصربهفردی را دنبال کند. کیارستمی آدم اصیلی بود و نگاهاش از ابتدای فیلمسازی شبیه دیگران نبود. همواره خودش بود و به سفارش هیچ کس و هیچ نهاد و هیچ جریانی فیلم نمیساخت و چون آثارش از عمق دل برآمدهاند، در گذر زمان جلا و ژرفای بیشتری یافتهاند. مثلا پس از زلزلۀ مرگبار رودبار (سال 1369) وقتی همه تنها از مرگ حرف میزدند، کیارستمی دوربین به دست گرفت و به بهانۀ یافتن پسربچههای فیلم «خانۀ دوست کجاست» (1365)، به جستوجوی نشانههای حیات و هستی و امید از دل مرگ و نیستی و نومیدی پرداخت. بچهها در واقع بهانهای بیش نبودند. فاجعهای بزرگ رخ داده بود، اما زندگی با همۀ شکوه و عظمتاش جریان داشت و درختان زیتون پایدار و استوار مانده بودند. سهگانۀ زیبای او به نام «کوکر» با همین نگاه خلق شد. کیارستمی «ابهام» را نیز یکی از ویژگیهای آثارش قرار داد؛ ابهامی که بتواند تماشاگر را درگیر موضوع کند. خودش در این باره گفته است: «با استفاده از حذف، میتوانیم تماشاگر را به تلاش فکری وادار کنیم». و نظرش در مورد سهیمکردن تماشاگر این بود: «او از طریق خیال و تجسم میتواند خودش در ساخت فیلم دخالت کند». تماشاگرِ آثار کیارستمی در واقع تبدیل میشود به انسانی خلاق. مثلا کیارستمی در فیلم «شیرین» (1387) به یکی از درخشانترین چالشهای تاریخ سینما دست زد و خودِ فیلم را حذف کرد تا مخاطب در جایگاه فیلمساز بایستد و افسانۀ عاشقانۀ نظامی گنجوی را در ذهناش بسازد. دکوپاژ که مهمترین وظیفۀ کارگردان است، به عهدۀ تماشاگر گذاشته شد تا در لذت فیلمسازی شریک شود. «شیرین» نمونهای از آن آثار هنری کمیاب است که نشان میدهد بداعت و نوآوری چگونه میتواند حاصلی فراتر از تجربۀ شخصی هنرمند پدید آوَرَد.
اما کیارستمی با «24 فریم» (واپسین فیلماش) بزرگترین غافلگیری را برای ما دوستداران سینمایش رقم زد. کارگردان مشابه این کار را قبلا در فیلم «پنج» (1382) تجربه کرده بود؛ اثری پنج اپیزودی که با رنگ و نور و تصویر و صدا بازی میکرد و زمینۀ همۀ اپیزودهای یکپلانۀ آن، آب و دریا بود. «24 فریم» سینمای نابیست که زندگی را با زیباترین جلوههایش به تصویر میکشد؛ سرشار از تصاویری باشکوه که شبکهای از مفاهیمی همچون عشق و احترام به طبیعت و محیط زیست را منتقل میکند. «24 فریم» چیدمانی چشمنواز از 24 فیلم کوتاه است که با جانبخشی به عکسهایی که کیارستمی در سالهای مختلف ثبت کرده، خلق شده است. ثبت شکوه هستی و شور زندگی در 24 فیلم کوتاه. ایدهای که حتی شنیدناش هر مخاطبی را کنجکاو و شگفتزده میکند. در آخرین فیلم، شخصیت درون قاب مشغول تماشای «بهترین سالهای زندگی ما» فیلم جاودانۀ ویلیام وایلر است. فیلم کیارستمی عاشقانهای در وصف و ثنای طبیعت و زمین و آسمان و زیباییها و اعجازهای آن است که با سکانسی عاشقانه از فیلمی عاشقانه به پایان میرسد. از عشق به طبیعت (که همیشه در سینمای او جلوهای خاص داشت) تا عشق به انسان. از نگاه کیارستمی، شور زندگی همان عشق است که به حرکت و تکاپو درآمده است. میراث بزرگ و شگرف کیارستمی برای دنیا همین است. هنرمند که لحظات زیادی از زندگیاش را به پرسه زدن و نگاه کردن گذرانده، سخاوتمندانه دست ما را میگیرد و در لذتِ هستی و شورِ زیستن شریکمان میکند.
به قول نویسندۀ محبوبم پرویز دوایی: «دلم نمیآید و دستم نمیرود جلوی اسمش واژۀ «زندهیاد» قید کنم، آنقدر که زنده است هنوز.»