نویسنده: ایمان عظیمی
در هفتهای که گذشت سینمای آمریکا یکی از مهمترین چهرههای خود را از دست داد؛ ویلیام فریدکین پیش از آغاز سیطرهی بلاکباسترها در سینما بههمراه نسلی که چراغ سینماهای دههی هفتاد میلادی را روشن کردند، آقایی میکرد، او با جنگیر و رابط فرانسوی به اوج شهرت رسید و بین منتقدین نیز از جایگاه والایی برخوردار شد. امّا سیر دنبالهدار موفقیتهای فریدکین با ورود به دههی هشتاد ادامه پیدا نکرد و وی بهزعم منتقدین نتوانست روزهای پرحلاوت خود در دههی هفتاد را در سالهای بعد نیز ادامه دهد، امّا این مفاهیم تا حدود زیادی قراردادی هستند و نمیتوان همچون یک وحی منزل، بیبرو برگرد قبولشان داشت و به درستی آنها اصرار ورزید. در همین راستا قصد داریم نگاهی به «نگهبان» فیلم نسبتاً مهجور کارنامهی فریدکین داشته باشیم و انگارههای پیشین خود، در رابطه با این فیلم را با چالش روبهرو کنیم.
فریدکین در نگهبان داستان یک پرستار بچه با بازی جنی سیگروو را روایت میکند که وارد خانهی طعمههای خود میشود، پس از مدتی نوزادان آنها را میدزدد و در گوشهای از طبیعت به پای درخت تناور و عجیبالخلقهای قربانی میکند. بهرهمندی این بهاصطلاح پرستار از یک قدرت افسانهای در مواجهه با یک قدرت معقولانهی انسانی قرار میگیرد و این دوگانهی جذاب و متعارض در انتها به شکست قدرت غیرطبیعی میانجامد. در حقیقت از نگهبانِ فریدکین پس از سالها، بهعنوان رجعتی دوباره به گونهای از سینمای وحشت که خود او بنیانش را در جنگیر گذاشته بود یاد میکنند. کارکرد سبکی موجود در این فیلم هیچ تصادم و زاویهای با ژانر اثر ندارد و ما با یک فیلم متعارف طرف هستیم ولی چه چیزی یادآوری دوبارهی این اثر را برای ما در مرتبهی اوّل اهمیت قرار میدهد؟ نگهبان درست در دورانی ساخته شد که کمپانیهای بزرگ تغییر رویه داده بودند و ذائقهی مخاطب را نیز با انتخابهای خود دچار استحاله میکردند. بلاکباسترهای سادهانگارانه و نهچندان اصیل، جای آثار موج نویی هالیوود را گرفته بودند و روز به روز سهم خود از گیشه را افزایش میدادند و عرصه را بر آثار اصیلتر تنگ میکردند. میتوان این قدرت روزافزون فیلمهای ابرقهرمانی در دههی هشتاد میلادی را بهعنوان دستمایهی مهم خلق نگهبان قلمداد کرد. ویلیام فریدکین در این فیلم با دامن زدن به تقابل قدرتهای ماورایی و زمینی و پیروزی دومی بر اولی بهشکل هجوگونهای آغاز عصر جدید سینما را دست میاندازد و حتی به سخره میگیرد. فیلم البته وامدار آثار برجسته و درخشان پیش از خود است و نمیتوان تاثیر کریِ برایان دیپالما و جنگیر را در خلق کاراکتر زن اصلی خود نادیده انگاشت، اما پیش از هرچیز، همانطور که بیان شد درصدد اعادهی حیثیت از سینمای گذشته و نقد جایگاه آثار سینمای جدید هالیوود بر میآید.
اگر بخواهیم از زاویهی ژانری نیز به این فیلم نگاه بیاندازیم متوجه میشویم که اثر خیرگی جنسی مردانهی تماشاگر را دستاویز خود قرار میدهد تا از دریچهی خلق یک ابژهی جنسی، همذاتپنداری تماشاگر با کاراکتر محوری مرد را به وجود بیاورد و همچون باقی فیلمهای ژانر وحشت، لحظات لذتبخش سینمایی ایجاد کند و مخاطب را در طول نمایش به تسخیر خود در آورده و به بند بکشد. در حقیقت فریدکین با الهام از تمهیداتی نظیر نظارهگری مردانه و همذاتپنداریهای مرسوم در ژانر وحشت چیز جدیدی را برای مخاطب خویش از کیسه بیرون نمیآورد ولی وی را به یاد دوران طلایی گذشتهی سینمای هالیوود در دههی هفتاد میلادی میاندازد.