ایمان عظیمی
فیلم تازهی کارگردان برجستهی رومانیایی، کریستین مونجیو در ظاهر از ساختار بههمپیوسته، منسجم و یکدستی برخوردار نیست، امّا این ناهمگونی و عدم تجانسِ ساختاری در انتها تکههای پراکندهی روایت را به هم نزدیک و به یکدیگر چفت میکند. ماتیاس که پس از مجروح کردن همکار آلمانیاش -بابت توهین نژادپرستانه- ناگزیر به دهکدهی زادگاهش باز میگردد تا با خانوادهای در شُرُف نابودی و پدری بیمار مواجه گردد و از نو ملاقاتی دوباره با عشقِ سابق یعنی سیلا را تجربه کند. از آنطرف سیلا و کارفرمایش برای سامان بخشیدن به کار خود و فرار از نابودی قریبالوقوع کسبوکار محلیشان به ناچار سه کارگر سریلانکایی استخدام میکنند، امّا مشکلات از همینجاست که دهن باز میکنند و خود را نشان میدهند.
ساختمان اثر R.M.N از منظر تماتیک ملهم از بیگانههراسی، تأکید بر تعصبات روزافزون قومی و قبیلهای، دینگریزی و فاصله گرفتن کشورهای مردم شرق اتحادیهی اروپا از غرب اتحادیه و بومیگرایی رایج در مناطق شرقی این اتحادیه است که همچون بحرانی زیرخاکستر در انتظار گُر گرفتن از پای نمینشیند و تنها منتظر یک اشاره است که سربرآورده و کل قاره را دربر بگیرد.
رهیافت واقعنمای مونجیو از مفاهیم روز، هر چه در طول روایت به پیش میرود عمق و عرض بیشتری پیدا میکند و طبعاً مخاطب را به پیگیری خود فرامیخواند. بحران و خشونتی که در امتداد فیلم جریان دارد بیننده را به تماشا و تحلیل دنیای پیرامون خود دعوت میکند و میتوان گفت که مونجیو از این حیث به مضامین مهّم و روزآمدی چنگ انداخته است که در اکنونِ جهان عینی مخاطب نقشی فعال و پویا بازی میکند.
امّا ایدهی اصلی اثر و موضعی که مونجیو نسبت به آن دارد دقیقاً چیست؟
در فیلم، ما شاهد برداشت بلندی هستیم که ساکنان روستا برای تصمیمگیری در رابطه با باقی ماندن و یا نماندن کارگران سریلانکایی در کارخانه گرد هم آمدهاند؛ مونجیو سیلا را با تأکید در نقطهی کانونی قاب خود جای داده و کنش او را برجسته میکند، تصمیم بهظاهر انسانی وی در مخالفت با اکثریت قریب به اتفاق حاضران در جلسه -که بشدت بیگانههراس هستند- نمایان میشود و همدلی بر میانگیزد.
در این میان مسئلهی حضور خرسها در جنگل و حملهی آنها به گلهی گوسفندان و ترس پسر ماتیاس از آنهاست که جلوهی دیگری از این بیگانههراسی را نمایان میکند. در سکانس پایانی نیز این رویارویی به شکلی استعاری و دیگرگون در دل اثر جانمایی میشود و مخاطب نا آشنا با این مفاهیم را در وهلهی اوّل سردرگم و در مرحلهی بعد به خود جذب میکند. به عبارت دیگر آن ضدیتِ عیان با دیگری در سکانس طولانی کلیسا هرچند قضاوت اخلاقی ما را به سمت همراهی با سیلا شکل میدهد ولی در انتها این مقابلهی ماتیاس با خرسهاست که از جهانبینی مونجیو پرده بر میدارد. موضعی که مونجیو در نسبت با بیگانههراسی و یا حتی بیگانهستیزی از خویش بروز میدهد نه برعلیه، که اتفاقا همجهت با آن است. اثر پیشگویانهی این سینماگر چیرهدست رومانیایی از چهرهی جدید اروپایی میگوید که کمترین نسبت را با حال و گذشتهی خود خواهد داشت؛ کافیست به صدای حامیان اخراج کارگران سریلانکایی در کلیسا گوش دهید.