بایگانی‌ها

بازگشت قهرمان به پرده سینما/یادداشتی درباره «آسمان غرب»

محمد جلیلوند

جنگ هشت ساله ایران و عراق پر از اتفاق‌های ریز و درشت است که قالب سینما برای روایت آن مناسب بوده و همچنان پس از گذشت سی و پنج سال هنوز هم قابلیت به تصویر کشیده شدن دارند. بخشی از فیلمسازان حوزه دفاع مقدس سراغ شخصیت‌های واقعی از جمله فرماندهان جنگ رفته و برهه‌ای از زندگی آنان را به تصویر می‌کشند. البته این دسته فیلم‌ها خود به دو گروه تقسیم می‌شوند: نخست آن‌هایی که شخصیت محوری پررنگ‌تری داشته و دیگر آن‌هایی که برشی از حضور آن‌ها را در دوران جنگ به تصویر کشیده و ماجرامحورتر عمل می‌کنند. در جشنواره امسال دو فیلم در بخش مسابقه با موضوع شهدای جنگ تنور این ژانر را گرم نگه داشته‌اند.

آسمان غرب به کارگردانی محمد عسگری که روز گذشته برای اهالی رسانه به نمایش درآمده، برشی از زندگی شهید خلبان علی اکبر شیرودی در روز‌های آغازین جنگ است. عسگری در سکانس نخست به خوبی جغرافیای فیلمش را به تصویر کشیده و اشاره‌ای کوتاه هم به گروهک‌های تجزیه طلب می‌کند. حمله هوایی نیروی هوایی عراق به چندین فرودگاه کشور که آغاز رسمی جنگ به حساب می‌آید، نقطه عطف نخست را رقم‌زده و قصه را وارد فاز اصلی می‌کند. جایی که نیرو‌های نظامی غافلگیر شده به دنبال راهی برای نجات جان مردم منطقه و مقابله برای جلوگیری از پیشرفت نیرو‌های دشمن هستند. دستور بنی صدر مبنی بر عدم مقابله و پیش بردن ماجرا با مذاکره، شیرودی را در مقام قهرمان به کنش واداشته و از میان دوراهی تبعیت از فرمان نظامی و کمک به مردم دومی را انتخاب می‌کند. در این بخش معرفی شخصیت‌های فرعی هم تا حدودی صورت گرفته هر چند که می‌توانست بسیار بهتر از این باشد. از سرهنگ فرمانده تا دو سرباز جوان و درجه دار جوان (ادیبان) که تا آخر فیلم حضور دارند.

عسگری بخش مهمی از تمرکز خود را روی سکانس‌های طولانی و پر از انفجار گذاشته که در متن آن شیرودی حضور دارد. به همین خاطر هم تنها در یک سکانس شاهد حضور شیرودی در خانه و در کنار همسر و دو فرزندش هستیم که با توجه به انتخاب فیلمساز، طبیعی به نظر می‌رسد. نیمه میانی فیلم که تا حدودی هم مطول به نظر می‌رسد، عسگری به عنوان کارگردان موفق عمل کرده و دکوپاژ دقیق و درستی دارد. سکانس‌هایی با پلان‌های متعدد که تنش حاکم بر قصه را به تصویر کشیده و تماشاگر را تحت تأثیر قرار می‌دهد. اما تعدد این سکانس‌ها و دل نکندن عسگری از کوتاه کردن آن، به بافت درام آسیب وارد کرده و جای شخصیت پردازی را پر کرده است. در این بین تنها سرنوشت تلخ یکی از خلبان‌ها، تأثیرگذار از کاردرآمده و از دل فیلم‌های کلاسیک جنگی بیرون آمده است. فیلم در یک چهارم پایانی، جنگ تن به تن تمام عیاری را برای نجات از سقوط یک پادگان ترتیب داده که جان تازه‌ای به قصه بخشیده و تکانی هم به تماشاگر می‌دهد.

شخصیت علی اکبر شیرودی به عنوان قهرمان جنگ، تا حدود زیادی خوب از کاردرآمده و به باور تماشاگرانش می‌نشیند. هر چند که دیالوگ‌های نوشته شده برای این شخصیت در یک سوم ابتدایی فیلم، کمی شعاری و نه چندان ظریف است. تیپ-شخصیت‌های آسمان غریب نیز گاه متقاعدکننده بوده و گاه تک بعدی به نظر رسیده و اجازه نزدیک شدن بیشتر را به تماشاگر نمی‌دهند.
محمد عسگری در مقام کارگردان نسبت فیلم قبلی‌اش اتاقک گلی که در جشنواره سال گذشته به نمایش درآمد، پیشرفت قابل ملاحظه‌ای کرده و در خلق سکانس‌های نفسگیر فیلم کاملاً مسلط نشان داده است. در عین حال به خوبی از عناصری کلیدی همچون: صدا و موسیقی سود جسته و از آن برای تأثیرگذارتر شدن فیلم خود استفاده کرده است. به ویژه موسیقی که با فضای فیلم کاملاً جفت و جور شده و با وجود حجم بالای آن که البته می‌تواند کوتاه‌تر هم شود، تأثیرگذاری لازم را دارد. (میلاد کیمرام) با توجه به شباهت‌هایی که از نظر چهره و قد و قامت به شهید شیرودی داشته، انتخاب خوبی برای ایفای نقش فوق بوده هر چند که در برخی سکانس‌های فیلم بازی‌اش به سمت اغراق رفته که از چشم تماشاگران حرفه‌ای‌تر سینمای ایران دور نمی‌ماند. در عین حال نمی‌توان از بازیگران آسمان غرب گفت و به حضور کوتاه اما درخشان نادر فلاح در نقش سرهنگ ارتش اشاره نکرد که چقدر به اندازه و درست بازی کرده و می‌تواند نامزد سیمرغ بلورین نقش مکمل جشنواره چهل و دوم باشد