دنیا میرکتولی
دنیای تصویرآنلاین- موریکونه نامی بزرگ و تکرارنشدنی در تاریخ سینما است که قطعات موسیقیاش، گاهی وزن و اعتبار بیشتری به یک فیلم میدهد تا نام کارگردان و بازیگران آن. هر عاشق سینما در دنیا اگر به دفترچۀ خاطرات سینماییاش رجوع کند، قطعا یکی از چیزهایی که در ذهناش همواره میدرخشد، موسیقی موریکونه است.
موریکونه پرکارترین آهنگساز فیلم در دنیاست که قطعات سحرانگیزش برای بیش از پانصد اثر سینمایی و تلویزیونی در بیش از پنج دهه، بخش پررنگی از خاطرات عمرمان را رقم زده است. این آهنگساز ثابت کرد که ارتباط مؤثر بین تصویر و موسیقی تا چه حد میتواند در ماندگاری سکانسهای یک فیلم نقش داشته باشد. تا جایی که مجزا کردن ملودیهای موریکونه از هر یک از فیلمهایی که برایشان موسیقی ساخته، امری محال به شمار میآید.
انیو موریکونه کار خود را با تصنیف موسیقی و قطعات آوازی برای تئاتر و رادیو آغاز کرد و سپس با ساخت و تنظیم موسیقی کلاسیک مدرن و همچنین ترانههای پاپ ایتالیایی، به کسب تجربه و مهارت پرداخت. اما سینما برای او بستر مناسبی شد تا ایدههای نو و خلاقانهاش را در ابعاد گستردهتری به گوش مخاطبان برساند. شهرت جهانی موریکونه پس از آهنگسازی برای دو فیلمِ سرجو لئونه به نامهای «به خاطر یک مشت دلار» (1964) و «خوب، بد، زشت» (1966) اتفاق افتاد. موریکونه که از همان آغاز هنرمندی بسیار خلاق و تجربهگرا بود، برای ساخت موسیقی فیلم اول، از سبک آشنا و معمول موسیقی فیلمهای وسترن فاصله گرفت. او به این دلیل که به ارکستر بزرگ دسترسی نداشت، از افکتها و ترکیبات صوتیِ عجیب و نامرسوم نظیر سوت، صدای ناقوس کلیسا و تازیانه و تیر تفنگ بهره برد و با ترکیب سازهایی مانند ترومپت، زنبورک، پرکاشن و گیتار الکتریک قطعاتی ساخت که به گوش شنوندگان، ناآشنا اما جذاب بودند. این آمیزش بدیع اصوات و سازها، لحنی بامزه به موسیقی فیلم بخشید که در آن زمان بسیار تازگی داشت. این فیلم پیشدرآمد درخشانی برای آثار موریکونه بود و نوید ظهور یک آهنگساز بزرگ را میداد. موریکونه در «خوب، بد، زشت» نیز به همین روال ادامه داد. او برای ساخت موسیقی این فیلم از صدای کفتار الهام گرفت! و برای توصیف هر یک از شخصیتها از یک ساز مخصوص استفاده کرد؛ برای شخصیت «خوب» از ساز بادی «فلوت پیکولو» که صدایی بسیار زیر دارد، برای «بد» از ساز باستانیِ «اکارینا» که دارای صدایی کودکانه و رمانتیک است، و برای «زشت» از نعرۀ انسان! موریکونه در «روزی روزگاری در غرب» (1968) نیز برای هر یک از شخصیتهای اصلی فیلم یک تم خاص با یک ساز خاص خلق کرد و از اصوات طبیعی همچون آوای باد و زمزمۀ آب و وزوز مگس و صدای آسیاب بهره گرفت. پس از خلق این موسیقیهای درخشان بود که همکاری موریکونه با فیلمسازان بزرگ جهانی آغاز شد.
موریکونه با فیلمسازانی از کشورهای مختلف همکاری کرده و برای گونهها و سبکهای متنوعی از فیلمها آهنگ ساخته است؛ از وسترن و ملودرام و کمدی تا اکشن و تاریخی و وحشت. اما موسیقی موریکونه در هر فیلمی که حضور دارد، علاوه بر اینکه با اتمسفر و حالوهوای سکانسهای گوناگون فیلم همراه میشود، نقش یک راوی را نیز بازی میکند که وقتی شخصیتها سکوت اختیار میکنند، از افکار و عواطف و احساسات ناگفتنی آنها میگوید. این یعنی همان کمال در موسیقی فیلم. آنجا که کلام از انتقال احساسات عاجز میماند، موسیقی وارد صحنه میشود.
بسیاری از کارشناسان موسیقی، موریکونه را با موتسارت مقایسه کردهاند. اصالت و خلاقیت موسیقی او و تأثیری که روی زیباییشناسیِ هنر موسیقی فیلم گذاشت، او را با آهنگسازان نامدار عصر کلاسیک پیوند میدهد. هر یک از آثار موریکونه مثل برلیانی ناب در عرصۀ سینما و موسیقی میدرخشد. جواهراتی که گذر زمان، نور و جلوه و درخشندگیاش را بیشتر میکند.
این یادداشت به مناسبت نودمین سالروز تولد انیو موریکونه منتشر شده بود