دنیای تصویرآنلاین-میشل لوگران آهنگساز مشهور فرانسوی و برنده سه تندیس اسکار امروز در سن 86 سالگی در شهر پاریس درگذشت.
به گزارش هالیوود ریپرتر این خبر را کمپانی تحت مدیریت او اعلام کرد.لوگران در کارنامهایی که بیش از هفتاد سال را در برمیگیرد،بیش از 200 قطعه،تنظیم،رهبری ارکستر …داشت. لوگران پیانیست جاز بود که برای فیلمهایی مانند «چترهای شربورگ» ساخته ژاک دمی،«ماجرای توماس کراون»،«دختران جوان روشفور»؛«بهترین دوستان» ساخته نورمن جوئیسون،واسطه»(جوزف لوزی،۱۹۷۱)، «ت مثل تقلب»(اورسن ولز،۱۹۷۵)،«لو مان»(هری کلاینر،۱۹۷۱)،«آماده پوشیدن»(رابرت آلتمن؛۱۹۹۴) و.. موسیقی ساخت.
در مجموع میشل لوگران سیزده بار نامزد دریافت اسکار شد که بیشتر این نامزدی ها با همکاری ترانه سرایان آلن و مریلین برگمن بود.او با این ترانه سریان در فیلمهایی مانند«ماجرای توماس کراون»؛«بخش هایی از رویا»،«پایان خوش» و «Yentle» همکاری کرده بود.
رئیس جمهور فرانسه امانوئل مکرون در پیامی که برای خانواده میشل لوگران فرستاد چنین به او ادای احترام کرد:« نابغه ای خستگی ناپذیر…آهنگ های منحصر بفرد او در ذهن مان پخش می شود و در خیابان ها اجرا میشود و به ترانه های زندگی مان تبدیل شده اند.»
میشل لوگران برنده پنج جایزه امی بود. او نخستین بار برای ترانه «آسیاب بادی های ذهن تو» از «ماجرای توماس کراون» برنده اسکار بهترین ترانه شد و سپس برای فیلم ها ی «تابستان 42» و «Yentle» این جایزه را دریافت کرد.
++
در ادامه آخرین مصاحبه او با روزنامه گاردین که پیشتر در سایت دنیای تصویر منتشر شده را می خوانیم.
چند دقیقه پیش از اینکه زنگ درآپارتمان میشل لوگران را در شهر پاریس بزنم، خبر درگذشت آریتا فرانکلین پخش شده بود. با نگاه از خبر استقبال کرد.یادش آمد سال ها پیش قرار بوده همراه آریتا و ری چارلز نسخه جدیدی از «پورگی و بس» را بسازند، نسخه جدید از ترانهای که در سال ۱۹۵۸ لوئی آرمسترانگ و الا فیتزجرالد ارائه داده بودند. دوباره خیره نگاه کرد. گفت میتوانست نسخه شگفت انگیزی شود.
حکایت او غافلگیرانه نبود. به نظر میرسد این اسطوره موسیقی با همه چهره های مطرح سینما و موسیقی از دوران پایان جنگ جهانی دوم گاه و بی گاه همکاری داشته ، از موریس شوالیه گرفته تا استینگ، از اورسن ولز تا ژان-لوک گدار. و برای همه آنها داستانی برای گفتن دارد.
قرار بود مصاحبه در خانه روستایی میشل لوگران در جنوب پاریس،درشاتو دو له موت انجام شود،در خانه ای که همراه همسر سومش ماشا موریلِ بازیگر زندگی میکند.او و ماشا چهل سال پس از اولین آشنایی شان در سال ۲۰۱۴ باهم ازدواج کردند. وقتی یک قرار دندانپزشکی عقب افتاد از من درخواست کرد به جای آمدن به شاتو در پاریس با او دیدارکنم. گفت :«لازم بود برای جلسهی نسخه تیاتری جدیدی از «پوست الاغ» که پنجاه سال قبل ژاک دمی ساخته بود در پاریس باشد.» فیلم موزیکالی که ژاک دمی پس از موفقیت «چترهای شربورگ» و «مادموازل روشفورد» با همکاری لوگران به عنوان آهنگساز ساخت. میگوید:« یک تولید بزرگ است.ارکستر بزرگ. کمی بازنویسی دارد.»
در سن ۸۶ سالگی لوگران هنوز این جمله را تکرار میکند که « اگر میخواهی کاری به سرانجام برسد، از یک آدم پرمشغله بخواه.» حالا او کمی نحیف شده و گاهی در بیاد آوردن اسم دوست یا فیلمی قدیمی مشکل دارد.اما هیچچیزی،حتی بیماری که در پرواز با ایرلاینی روسی او را به کما برد باعث نخواهد شد تا دست از کار بکشد و روی سبزه ها استراحت کند، به ویژه که برای ۲۰۰ فیلم موسیقی نوشته در حالی که مجسمه اسکار وگرمی برای نوشتن ترانه ی «آسیاب بادی های ذهن تو»(ماجرای توماس کراون)،ترانه «باقی عمرچه کار خواهی کرد؟»(پایان خوش) برده که در حافظه جهان باقی مانده است.
نزدیک پایان مصاحبه میگوید حالا زندگی حرفهای خود را به فصلهای مشخصی تقسیم بندی کرده است.فصل نخست در سالهای ۱۹۵۰ است،زمانی که تنظیمکننده ترانه های خوانندگان مشهور از جمله موریس شوالیه و ژاک برل بود. در سالهای ۱۹۶۰ برای فیلمهای مهم کارگردانان موج نوی فرانسه –گدار، ژاک دمی،آنیس واردا و…- موسیقی ساخت. سپس به آمریکا رفت و برای چند فیلم هالیوودی من جمله «واسطه»(جوزف لوزی،۱۹۷۱)، «ت مثل تقلب»(اورسن ولز،۱۹۷۵)،«لو مان»(هری کلاینر،۱۹۷۱)،«آماده پوشیدن»(رابرت آلتمن؛۱۹۹۴) موسیقی ساخت، به اروپا برگشت و برای آندره وایدا،کلود للوش و دیگران آهنگسازی کرد.سپس چندسالی را به نوشتن تیاترهای موزیکال صرف کرد. میگوید:«وقتی به سن هشتادسالگی رسیدم.میدانستم فصل آخر کارم باید کلاسیک باشد. بنابراین یک کنسرت پیانو نوشتم که خودم ضبط کردم.یک کنسرت ویلون،کنسرت هارپ وچند سونات. یک باله عظیم ساختم. به فصل آخر خیلی افتخارمیکنم. پایانی خوب است.»
و درخلال فصل پایانی-واقعا اگر فصل آخر باشد- وقت برای چند کنسرت از جمله کنسرت شهر لندن وجود دارد.کنسرتی که تنظیم ارکستراسیون موسیقی فیلمهای او خواهد بود.
میگوید:« وقتی کنسرواتوآر پاریس را تمام کردم ۲۰ سال داشتم و فکر میکردم همه کاری از عهده ام برمیآید.میتوانم سمفونی بنویسم. میتوانم پیانیست کلاسیک با ذوق هنری باشم.اما برای این کارها ۱۲ ساعت در روز باید تلاش میکردم.می توانم پیانیست جاز باشم، خیلی دوست داشتم،چون دستت باز است و من بلد بودم چطوری بداهه سازی کنم.میتوانم خواننده باشم. میتوانم رهبر ارکستر باشم.پس گفتم رویای من در زندگی انجام همه این کارها است.»
در مرکز آن رویا یک باور بود، ملودی بر همه چیز پیشی می گیرد.
میگوید:« باور از زمان دور میآید.» میشل لوگران بیاد می آورد آموزش از زمانی شروع شد که سه ساله بود و پدر؛آهنگساز،مادرش را که دختر یک رهبر ارکستر بود ترک کرد.
«غریزی فهمیدم نمی خواهم وقتم را با یادگیری چیزهایی هدر بدهم که بابتش تف هم کف دستم نمیاندازند. پس به مادرم گفتم اصلا به مدرسه نمیروم. مبارزه کردم.کف زمین خوابیده و فریاد زدم. و هرگز به مدرسه نرفتم. مادرم باید کار میکرد، پس خانه نبود. خواهر بزرگترم به مدرسه می رفت.من تنها در آپارتمان کوچکی در شهر پاریس بودم. پس رادیو گوش می دادم. سال ۱۹۳۵-۱۹۳۶ بود.خوانندگانی مانند شارل ترنت،مریل(هرتوش) ترانه های زیبایی می نوشتند. بنابراین با پیانوی کهنه پدرم که یادش رفته بود باخودش ببرد،ملودی ها را کشف کردم.بعد هارمونی ها را یافتم و ترانه ها را بازسازی کردم.»
«نوشتن موسیقی را به خودم یاد دادم.پس در پنج،شش سالگی خیلی پیش رفته بودم.بالاخره مادرم دید فقط به پیانو علاقه دارم و هیچ چیز دیگری.پس در سال ۱۹۴۲ در میان سال های اشغال فرانسه من به کنسرواتوآر رفتم.وقتی اولین بار وارد ساختمان کنسرواتوآر میشوی،در را باز میکنی ،فقط موسیقی است و هیچ چیز دیگری.ده سال داشتم و با خودم گفتم این دنیای من است.»
نادیا بولانژه مشهور از اساتید میشل لوگران بود که از شاگردان بعدی او می توان اشاره کرد به فیلیپ گلاس و آستر پیازولا.
لوگران اعتراف میکند:«گاهی از او متنفر بودم ،خیلی کار میکشید،اما فوق العاده بود. نادیا من را ساخت.»
سال ۱۹۴۸ در دیگری برای او گشوده شد،وقتی که یک دوست بلیت کنسرت گروه بزرگ و انقلابی دیزی گیلزپی را به او داد که در «سال پلیل» اجرا داشتند.کنسرتی که در دنیای جاز فرانسه افسانه شد.
«اولین بار بود که سبک جدیدی می شنیدم.پس از این کنسرت همیشه جاز با من بود.به استن کنتون،کنت بسی،ارول گارنر، گوش می دادم.بعد مایلز دیویس را شنیدم. فرصتی شد که با او همکاری کنم.می توانم برایت تعریف کنم؟»
داستان لحظه حساس کارنامه میشل لوگران است.سال ۱۹۵۴ دوستی که در کمپانی موسیقی کار می کرد به او میگوید که شریک آمریکایی آنها –کلمبیا رکوردز-یک آلبوم ارکسترال با تم پاریسی و به لحاظ شنیداری ساده می خواهد. هیچ کدام از تنظیم کنندگان مشهور آمریکایی تمایلی به این آلبوم نشان نداده بودند.لوگران ۲۲ ساله فرصت را در هوا می قاپد،باوجودی که به او گفته بودند دستمزدش فقط ۲۰۰ دلار بدون ذکر نام است. آلبوم «پاریس را دوست دارم» در صدر جدول آلبومهای پرفروش قرار گرفت و میلیون ها نسخه فروخت. بنابراین وقتی در سال ۱۹۵۸ لوگران به عنوان مدیر موسیقی شوالیه به آمریکا سفر کرد،کلمبیا رکوردز به عنوان غرامت به او پیشنهاد تهیه آلبومی جاز با خوانندگان آمریکایی من جمله دیویس را داد. نام این آلبوم «جاز لوگران» بود که اعتبار او را در آمریکا تثبیت کرد.
پیش از خداحافظی وقتی به سکانس مشهور هفت دقیقه و نیم شطرنج بازی استیو مکوئین و فی داناوی در «ماجرای توماس کراون» اشاره میکنم؛میشل لوگران می گوید نورمن جوئیسن سکانس را برای هماهنگی با موسیقی این گونه تدوین کرد.موسیقی این سکانس با تک نوازی هارپ شروع و با ارکستر بزرگ جاز والتس تمام می شود.
در پایان لوگران درباره کنسرت می گوید:«می خواهم به تماشاگران توضیح بدهم چه اتفاقی افتاد. بگویم چه کارهایی انجام داده ام.هر فیلمی که موسیقی برایش ساخته ام.تلاش کرده ام اریژینال و متفاوت از چیزی باشد که قبلا شنیده ایم.وقتی موسیقی تصنیف میکنم ، موسیقیهای من حرف میزنند. موسیقی من طوری نیست که چیزی نگوید،یک پرده نقش دار نیست که اتفاقی برایش نمیافتد،مثل بیشتر آهنگسازان.من فکر میکنم در زندگی و در کارم ماجراجو بوده ام.»
ترجمه:ارغوان اشتری /منبع:گاردین سپتامبر ۲۰۱۸