بایگانی‌ها

میعادگاهی برای مکث ها و خلأها…

میعادگاهی برای مکث ها و خلأها...
میعادگاهی برای مکث ها و خلأها...

نزهت بادی

دنیای تصویرآنلاین- درام آمریکایی «کلمبوس» به کارگردان کوگونادا محصول سال 2017 یکی از بهترین فیلم‌های مستقل سال گذشته است. این فیلم در جشنواره فیلم ساندنس ۲۰۱۷ نمایش داده شد و پخش فیلم داخل آمریکا را  هم «ساندنس» برعهده داشت. داستان درباره   «جین» یک مرد کره‌ایِ بزرگ شدهٔ آمریکا، در کلمبوس، ایندیانا است، جایی که پدرش (که معمار مشهوری است) در کماست،. «جین» با  «کیسی»دختری جوان که می‌خواهد به جای تحقق رویاهایش با مادرش که در حال بازیابی از مواد مخدر است در کلمبوس بماند، ملاقات می‌کند. آنها با هم  از معماری‌های مختلفی در  شهر کلمبوس بازدید و تضادهای عاطفی خود را کشف می‌کنند.

+++

اولین بار که دختر را می بینیم، کنار سازه ای در حال حرف زدن با خود درباره آن است و بعد که اتفاقی با پسر کره ای آشنا می شود، او را به مکان های محبوبش می برد و درباره شان توضیح می دهد. کیسی به خاطر شرایط زندگیش نتوانسته در دانشگاه درس بخواند و همه آنچه را که درباره معماری می داند، از طریق مشاهده و مطالعه خودش است. روبروی یکی از همان بناها هستند و دختر تاریخچه ساخت آن را تعریف می کند که پسر دستش را جلوی صورت دختر تکان می دهد و به او می گوید که از قالب راهنمای تور گردشگری درآید و بعد از او می خواهد که دلیل شخصی اش برای دوست داشتن این ساختمان ها را بگوید و از همان جا که دختر شروع به توصیف لذت و اشتیاق خود درباره معماری می کند و بناگه صدای دختر قطع می شود، هر دو قدم در قلمروی شگفت انگیز معماری می گذارند و به واسطه مکاشفه شان در بناهای هنری به شناخت متفاوتی از خود و احساسات شان می رسند. اگر آنتونیونی حس فقدان و غیاب در روابط میان آدمها را با تاکید بر مکانهای خالی و چشم اندازهای تهی به تصویر می کشید و آن ها را در جهت القای فاصله پرناشدنی میان انسان ها به کار می برد، کوگونادا از خلأوارگی آن ها برای نزدیک شدن دو انسان تنها سود می جوید و اجازه می دهد به میعادگاهی برای پیوند شخصیت ها تبدیل شود و از این جهت معماری در فیلم او جنبه کاتارسیس وار و پالاینده ای دارد.

جین پسر یک استاد دانشگاه در رشته معماری است اما به معماری توجهی ندارد و همه آن بناها چیزی جز مکان های توریستی برایش به حساب نمی آید. در واقع بی توجهی او از همان بحران علاقه ای برمی آید که پسر کتابدار درباره اش حرف می زند. او از دیدن آن بناها لذت نمی برد، زیرا همه آن ها را موانعی در راه ارتباط خود و پدرش در گذشته می بیند و با ابراز بی تفاوتی و بی علاقگی به آن ساختمان های هنری، رنجش خود از پدرش را نشان می دهد که انگار همواره معماری را بیشتر از پسرش دوست داشته است. حالا در همراهی با کیسی این فرصت را می یابد که از نگاه یک شیفته معماری به آن نگاه کند و ببیند چه چیزی در آن ساختمان ها و بناها وجود دارد که پدرش را مسحور خود کرده بود و بعد به واسطه نگاه مشاهده گر و مشتاق دخترک کم کم نسبت به آن مکان ها علاقه پیدا می کند و می کوشد با شناخت شان به درک بهتری از پدرش برسد و رابطه از هم گسیخته شان را ترمیم کند. کوگونادا مثل ازو اختلاف میان پدر و پسر را به صورت عدم ارتباط شخصیت با محیط نشان می دهد و بعد با بازدید جین از مکان های دلخواه پدرش که به سازش و تعامل تدریجی میان او و فضای اطرافش منجر می شود، از کم شدن فاصله میان او و پدرش خبر می دهد و وقتی او را بالاخره در اتاق پدرش کنار تخت او می بینیم، احساس می کنیم هر دو در یک فضای مشترک قرار گرفته اند و حالا می توانند پس از مدتها با هم حرف بزنند.

اما کیسی نقطه مقابل جین است و عشقش به مادرش را با علاقه به معماری بروز می دهد. در یکی از آن پرسه زنی هایشان در شهراز نحوه آشنایی و علاقه اش به معماری برای جین می گوید که به دوران فلاکت باری در زندگیش مربوط می شود. وقتی که مادرش اعتیاد داشته و شبها به خانه نمی آمده، کیسی در شهر پرسه می زده و به این ساختمان ها پناه می برده و آرام می شده است. انگار ناخواسته آن مکان های زیبا و باشکوه جای خالی مادرش را برایش پر می کردند و رابطه از دست رفته اش را می ساختند. در لحظه ای که دخترک درباره آرامش ناشی از طریق کنکاش در معماری حرف می زند، دوربین دست او را در قاب بسته می گیرد و او با انگشتش یک مربع می کشد و به نظر می رسد با قرار گرفتن در این محدوده امن و آرام، خودش را از جهان آشفته و متلاطم اطرافش محافظت کرده است. اما کیسی در این تجدید دیدار با مکان های محبوبش در همسفری با جین، متوجه عشق بزرگش به معماری می شود که همواره به خاطر مادرش سرکوب کرده است و بناگه روبرویش چشم انداز وسیع و بی پایانی از شکوه و عظمت معماری را می بیند که می تواند جایگزین آن مربع کوچک میان دست هایش شود. کیسی حتی خودش را در جایگاه یک راهنمای توریستی هم نمی بیند اما جین حس او را نسبت به معماری اعتلا می بخشد و کمکش می کند به دنیای بزرگتری قدم بگذارد که شایستگی اش را دارد و از خود دریغ می کند.

پس می توان فیلم کلمبوس را اثری درباره تأثیرگذاری مکان ها بر آدم ها دانست که به شخصیت ها این فرصت را می دهد تا با نگریستن به بناها و کنکاش پیرامون شان به تحلیل درباره خود و روابطشان برسند و دست به اصلاح و پالایش احساسات جریحه دارشده شان بزنند و بهبود بیابند. همان طور که جین از زبان آن معمار امریکایی به جنبه شفابخشی معماری اشاره می کند و گویی آن فضاهای زیبا، باوقار، موزون و متعادل به آن ها کمک می کند تا درون آشفته و متلاطم شان را به سامان برسانند. وقتی دوست جین که شاگرد پدرش است، از او می خواهد که در بیمارستان کنارش بماند تا وقتی که او بهبود بیابد یا بمیرد، جین می گوید که پدرش هرگز به خاطر او وقفه ای در کار و زندگیش نینداخته است. از این رو در فیلم با فضاهای خالی، استیلیزه و تهی شده ای روبرو هستیم که با سکوت و سکون و کندی اش مجال پرسه زدن در دنیای درونی مخاطب را برایش فراهم می کند و کوگونادا از آن مکان های دیدنی فضایی برای وقفه و مکث در زندگی می سازد و خصلت رهابخشی معماری را در این می داند که امکان تأمل و بازنگری انسان  در احساسات، روابط و انتخاب هایش را برایش به وجود می آورد. گویی آدمی در این جریان شتابنده دنیای معاصر نیاز دارد که گاهی به بهانه تماشای موزه ای، بنای تاریخی و یا مکان هنری بایستد و توقف کند و ببیند کجای مسیر زندگی اش قرار دارد و می خواهد به چه برسد.