فرنوش زارع
«در شمال یا جنوب نجنگ. هر نبردی را، در هر جایی، همیشه در ذهنت مبارزه کن. همه دشمن تو اند… همه دوست تو اند… همهی احتمالات ممکن همزمان اتفاق میافتند. این طور زندگی کن و هیچ چیز غافلگیرت نخواهد کرد. هرچیزی که اتفاق میافتد، پیشتر دیدهای.»
دیالوگ عمیق و تأثیر گذار لرد بیلیش خطاب به سانسا که بالاخره سکوت و زل زدنهای موذیانهاش را بعد از چندین قسمت میشکند. او حرفهای موجزش را در کنار لبخند ترسناک همیشگیاش چنان وسوسهگونه نجوا میکند که آدم را یاد زمزمههای آشنای شیطان میاندازد. حالا این نصیحت از سر عشق است یا یکی دیگر از بازیهای پیچیدهي لیتلفینگر؟ احتمالا هر دو اما باز هم باید منتظر ماند. قسمت سه از فصل هفتم «بازی تاج و تخت» شبیه به شطرنج سه نفرهی شلدون کوپر است با مهرههای ارزشمند ابداعیاش یعنی خدمتگذار و عجوزه، شطرنجی میان تارگرینها، استارکها و البته که لنیسترها، هرکدام شاهی دارند و مهرههای خاص خود را. همهی حوادث این قسمت براساس احتمالات و جاخالی دادنها و تلهگذاریها بود. اما در مورد مهرههای ابداعی شطرنج سه نفره به طرز جالبی میتوان لیتلفیگر، واریس و کیبرن را به خدمتگذاران تشبیه کرد که پشت پردهاند ولی در مواقع لزوم وارد شده زهر خود را میریزند. در مورد عجوزه خیلی نمیتوان دقیق شد ولی بدون شک نقش عجوزهگی لنیسترها را نیز خود سرسی بر عهده دارد!
بر عکس آن چه که همهمان فکر میکردیم قسمت سوم بهمان ثابت میکند برندهی از پیش تعیین شدهای برای بازیهای وستروس وجود ندارد. تنها شخصیتی هم که کامل میداند دور و برش چه اتفاقهایی میافتد همان لیتل فینگر است. یک گوشه مینشیند ساکت و آرام حساب میکند و احتمال میدهد تا در نقطهی عطف بازی زهرش را به همه بنوشاند. قسمت سوم تشابه عجیبی با رفتارهای لرد بیلیش دارد. او هم دستش را همان اول برای بیننده رو نمیکند. از همان ابتدا ما را آنجایی که دلمان میخواهد میبرد، طفره نمیرود و داستان شخصیتهایی که دوست داریم را با سعهی صدر تعریف میکند و در آخر ضربهاش را هم از همینجا میزند. تظاهر میکند که همه چیز طبق روال پیش میرود و در انتها در همان لحظهای که فکر میکنی با تیزهوشی برندهی بازی هستی ناگهان تکخالش را رو میکند و میفهمی تمام این مدت باخته بودی.
حالا به همهی این ریزه کاریها روایت بی نظیر، شوخیهای تلخ و درست، فلسفه به جا و شیمی جذاب را اضافه کنید. شیمی که از پرداختی درست در سیر داستان تحسین برانگیزش ناشی شده. از طرفی دو سه تا از دیدارهایی که همیشه منتظرش بودیم «بازی تاج و تخت» را از همیشه جذابتر کرده. اما به هیچ وجه نمیتوان نکتهی از همه مهمتر «بازی تاج و تخت» به ویژه قسمت سوم فصل جدیدش را انکار کرد، اینکه روایتی است کم نقص از نظریه بازیهای اریک برن.
اما پیش نمایش قسمت چهارم نشان میدهد که مادر اژدها از بازی کردن و نقشه کشیدن خسته شده، گویی زکاوت عجوزگانی که پیشتر از او در این بازی کثیف تاس میریختند اعصابش را خرد کرده و میخواهد بساطشان را بر هم بریزد. چه کاری بهتر از برهم زدن بازیای که در آن خوب نیستید؟ اما آیا این رفتار از سر بچگانگی و تنفر از شکست است یا درایتی خشن و سهمگین؟ منتظر میمانیم.
تا آن زمان میتوانیم پیشنمایش اپیزود چهارم را تماشا و به توطئهها و دسیسهها بر سر تخت آهنین فکر کنیم.