بایگانی‌ها

هم بشقاب پرنده دیدم، هم با ارواح حرف زدم!

هم بشقاب پرنده دیدم، هم با ارواح حرف زدم!
هم بشقاب پرنده دیدم، هم با ارواح حرف زدم!

فیلم «شکل آب» تازه‌ترین اثر گیرمو دل‌تورو به یکی از مهمترین فیلم‌های سال تبدیل شده و یکی از مدعیان اصلی بهترین فیلم سال آکادمی است. دل‌تورو به تازگی در دانشگاه فیلم و تلویزیون لویلا ماریمونت صحبت کرده است.

مصاحبه‌ی زیر بخشی از صحبت‌های دل‌تورو در این دانشگاه است.

چقدر مطالعه می کنی؟ منابع الهامت را چگونه به دست می‌آوری؟

من مثل یک دیوانه کتاب می‌خوانم. تمام زندگی‌ام را کتاب خوانده‌ام. دوره‌ای که در آن خیلی کتاب خواندم از هفت سالگی تا پانزده سالگی بود و بیشتر از یک کتاب در روز می‌خواندم. من کتاب‌های بسیار گوناگونی می‌خوانم و می‌توانم تند بخوانم و همه‌اش را متوجه می‌شوم. قسم خوردم که هیچ وقت یک آی‌پد نخرم و همیشه یک کیف پر از کتاب با خودم می‌بردم. از یک جایی به بعد با خودم گفتم می‌خواهم امتحانش کنم و حالا 3000 کتاب در آی‌پدم دارم. حداقل دو فیلم یا یک فیلم در روز نگاه می‌کنم و گاهی اوقات در آخر هفته‌ها بیشتر می‌خوانم و تماشا می کنم. سعی می کنم هفته ای دو کتاب بخوانم.

کدام فیلم‌ها بر رویت تاثیر گذاشتند طوری که نوع فکر کردنت را تغییر داده باشد؟

دوباره تماشا کردن -نه تماشا کردن برای اولین بار- «قطار» جان فرانکنهایمر فیلمی بود که به طرز عجیبی بر روی «هزارتوی پن» تاثیر داشته.

هیچ وقت فکر کرده‌ای که بیخیال کار کردن شوی؟

تقریبا هر روز در فیلمبرداری. یعنی طوری که وقعا امکان دارد چنین کاری را انجام بدهم. تقریبا سه یا چهار بار هر شب در تمام این بیست و پنج سال که کار می‌کنم چنین حسی داشته‌ام. زمان‌هایی هست که احساس ناامیدی می‌کنی به این خاطر که به خودت خیانت نکنی. زمانی‌هایی که کنار نمی‌آیی و نمی‌خواهی فیلم‌های پرافاده‌ی سود آور و آسان بسازی. اما من هنوز به همان مضامین غیر طبیعی پایبند مانده‌ام. هیچوقت چنین چیزی آسان نیست. من به آموزشگاه فیلم مکزیکی رفتم و گفتم می‌خواهم فیلم بزرگسالانه‌ی خون‌آشامی‌ای در یک محله‌ی مکزیک بسازم و خب بی نظیر است، برای چهار سال اجازه ندادند فیلمم را بسازم. بعدش مثلا سر فیلم «میمیک» واقعا سعی کردم که فیلم را به یک اندازه زیبا و به طور مضمونی پرقدرت بسازم اما نشد. وسط راه اوضاع به هم ریخت.

آیا تا به حال روح دیده ای؟

نه ندیده‌ام اما دوبار صدایشان را شنیده‌ام و یکبار هم سفینه‌ی فضایی دیده‌ام.

سفینه‌ی فضایی دیده‌ای؟

آره با یکی از دوستانم بودم. کاری نکرده بودیم، چیزی هم نزده بودیم. در جایی کنار آزادراه نشسته بودیم کنار ماشینمان و با هم صحبت می‌کردیم. ناگهان چراغی را در افق دیدیم که به سرعت در حال حرکت بود.  من گفتم بوق بزن و چراغ را روشن کن. در کمتر از یک ثانیه نزدیک ما شد چیزی نزدیک به 1000 متر فاصله. یک بشقاب پرنده مانند بود کاملا کلیشه‌ای. خیلی ترسیده بودیم.

تو بسیار به هیولاهاعلاقه داری.

 به نظرم چیزی که جذاب است خود موجودات نیست بلکه چیزی که آنها ارائه می‌دهند اهمیت دارد. من فیلم ژانر نمی‌سازم فیلم خودم را می‌سازم که یکجور میکس و ترکیبی از چیزهای مختلف است. و چیزی که برایم جذاب است موتور قصه پریانی است و هدف هم این است به لحنی از افسانه برسد. این چیزهایی است که من را جذب می‌کند. پس سوال اینجاست که تمثیل و تجسم ارزش یک موجود چیست؟ در «ستون فقرات شیطان» روح درواقع چیزی است که نیمه تمام نشده‌ی پریشانی‌ و افسوس است که در گذشته مانده. دومین فیلم مورد علاقه‌ی من است و سمبلی چند بعدی است.

اولین فیلم مورد علاقه‌ات چیست؟

شکل آب.

واقعا؟ فکر نمی کنی هنوز خیلی زود است که اظهار نظر کنی.

برای بقیه شاید زمان لازم باشد. اما برای خودت ناگهان متوجه می‌شوی که این فیلم را بیشتر از بقیه دوست داری. من برای «شکل آب» چند وقتی بود که آماده سازی می‌کردم. آلخاندرو ایناریتو و آلفونسو کوارون هر دو گفتند که باید این را بسازی. این یکی را باید حتما بسازی. من و آلخاندرو با هم بسیار درباره‌ی موراکامی صحبت می‌کردیم. من در حال کار بر روی «حاشیه اقیانوس آرام 2» بودم.  یک فیلم بزرگ که ساختنش خیلی خوش نمی‌گذرد. از پول و نوع فیلمسازی‌اش گرفته تا همه چیز. اما من توانستم که «اقیانوس آرام» را رها کنم و «شکل آب» را بسازم. «اقیانوس آرام» فیلم مطمئنی بود. پول خوبی داشت و هزار چیز دیگر. من و آلخاندرو و آلفونزو با هم صحبت کردیم و من گفتم :”باید کمی کمک بگیرم. می‌خواهم فیلم دیگری را بسازم.”  به این معنا که مشکلات زیادی دارد. باید پول هزینه‌ی طراحی آن موجود را می‌دادم، خودم فیلمنامه را می‌نوشتم، صحنه را پیش از آن که طراح صحنه بیاید طراحی کنم. کار بسیار زیادی بود تا «شکل آب» را بسازم، ملودرام موزیکالی که در جنگ سرد، در سال 1962 بین یک زن و یک مرد دوزیست اتفاق می‌آفتد.