بایگانی‌ها

وقتی به عدد می‌نویسیم، نه به حروف!

وقتی به عدد می‌نویسیم، نه به حروف!
وقتی به عدد می‌نویسیم، نه به حروف!

 

 

امین مبینی

دنیای تصویرآنلاین-تاریخ جنگ هشت ساله ایران و عراق لبریز از ماجراهایی ذاتا دراماتیک و جذاب است که می‌توانند دستمایه ساخت آثار مهیجی شوند. در این میان ماجرای «بیست و سه نفر» به دو دلیل فرصت استثنایی و ویژه‌ای برای تبدیل شدن به نسخه تصویری محسوب می‌شد: اول این‌که داستان چه از نظر نوع شخصیت‌های قهرمان و ضدقهرمان و چه از نظر شکل مواجهه با بحران و سیر پیشرفت وقایع تقریبا در تاریخ جنگ‌های جهان منحصر به فرد است. بیست و سه نوجوان ایرانی که در عملیات آزادسازی خرمشهر در سال شصت و یک اسیر می‌شوند و حکومت عراق به جهت بهره‌برداری تبلیغاتی و رسانه‌ای سعی می‌کند رفتار مهربانانه‌ای با آن‌ها داشته باشد. دلیل دوم این که این ماجرا در سال نود و یک توسط یکی از همان نوجوانان (احمد یوسف‌زاده) در قالب یک کتاب اتوبیوگرافی تحت عنوان «آن بیست و سه نفر» منتشر شد. روایتی جذاب با جزئیات تصویری فراوان و حیرت‌انگیز که به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های دفاع مقدس تبدیل شد. با این وجود اما فیلمی که روز سه‌شنبه در سالن رسانه‌ها به نمایش درآمد، چنان حوصله سربر، کلیشه‌ای و شعاری از آب درآمده بود که انگار نه انگار اقتباسی سینمایی از همان کتاب است. چرا؟

مشکل اصلی فیلم، همین فیلم بودنش است! داستان بیست و سه شخصیت دارد که طبق روایت کتاب حداقل هشت-نه نفر از آن‌ها تاثیر زیادی بر شکل‌گیری مسیر داستان و رفتارهای گروه بچه‌ها دارند و در روایت کتاب نیز به خوبی پرداخت شده‌اند. کتاب چهارصد صفحه‌ای احمد یوسف زاده نیز در بخش‌های متعدد فصل‌بندی شده و تقریبا فریاد می‌زند که باید حداقل به یک سریال تلویزیونی سیزده قسمتی تبدیل شود. این درحالی است که مهدی جعفری کارگردان فیلم نه تنها به کتاب یوسف‌زاده بسنده نکرده، بلکه تلاش می‌کند ماجرای ملاصالح قاری (اسیر ایرانی که با عراقی‌ها در زندان همکاری می‌کرد و ماجرای زندگی او در یک کتاب سیصد صفحه‌ای به نام «ملاصالح» منتشر شده است) را نیز به‌عنوان خط داستانی موازی در فیلمنامه خود بگنجاند. طبیعی است که این همه داستان را نمی‌توان در نود دقیقه به‌خوبی روایت کرد. فیلمساز به‌ناچار داستان را به کلیشه‌ای‌ترین شکل ممکن به‌تصویر می‌کشد و عملا به جز پرداخت ناقص یکی دو نفر، بقیه شخصیت‌ها صرفا عضوی از گروه هستند و شاید بیش از یکی دو پلان در فیلم دیده نشوند. این پرداخت ناقص همچنین سبب می‌شود تا فرصتی برای تشریح انگیزه‌ها و ذهنیت همان یکی دو شخصیت هم نباشد و گفتارها و رفتارها زمخت و شعاری به‌نظر برسند.

مشکل بعدی، انتخاب اشتباه کارگردان برای چنین پروژه‌ای است. ساختن فیلمی با این بستر روایی ویژه و این همه جزئیات و اتفاقات دراماتیک حتی برای مسلط‌ترین و چیره‌دست‌ترین کارگردانان سینمای ایران هم چالش بزرگی محسوب می‌شود. چه رسد به مهدی جعفری که بیشتر به‌عنوان مدیر فیلمبرداری و مستندساز شناخته می‌شود و پیش از این تنها یک فیلم داستانی بلند (ایستگاه اتمسفر) ساخته بود؛ یک درام شهری کوچک به سبک همه آثار «پسافرهادی» که در جشنواره سی‌وپنجم فجر چندان موردتوجه قرار نگرفت و پس از دوسال هنوز هم در سینماها اکران نشده است. جعفری سال هشتاد و پنج مستندی تلویزیونی درباره ماجرای بیست‌وسه‌ نفر ساخته بود و احتمالا دلیل اصلی سپردن پروژه به او، تصور داشتن شناخت از داستان بوده است. تلقی اشتباه سازمان اوج (نهاد رسمی سازنده فیلم) از صلاحیت‌های لازم برای کارگردانی ضربه‌ای اساسی به کار وارد کرده است. ناپختگی و عدم تسلط کافی فیلمساز بر تکنیک از سکانس آغازین جنگ و اسارت بچه‌ها به چشم می‌آید. جعفری که گویا خود نیز به این مسئله واقف بوده، از جایی به بعد سعی می‌کند از میزانسن‌های پیچیده دوری کند و با تمهیداتی، ضعف تکنیکی خود را بپوشاند.

تنها مقایسه اجمالی صحنه‌های فیلم با کتاب، نشان می‌دهد که پرداخت تصویری تا چه حد خلوت‌تر، دم‌دستی‌تر و خالی از جزئیات است. مثلا جایی که قرار است از بچه‌ها مصاحبه رادیویی داشته باشند و مصاحبه‌گر/بازجو آن‌ها را وادار می‌کند سن خود را کمتر بگویند، در کتاب بسیار پرتنش و با بالا و پایین‌های رفتاری از هر دو طرف روایت شده است. بچه‌ها ابتدا زیربار نمی‌روند و باران شلاق و کابل بر بدنشان فرود می‌آید، سپس آن‌ها را باد می‌زنند و صورتشان را می‌شویند تا در مصاحبه سرحال به‌نظر برسند و در آخر هم با کلی چانه‌زنی مصاحبه را می‌گیرند. اما در فیلم کار به دوتا سیلی و پس گردنی ساده ختم می‌شود و بازجو هم از گرفتن مصاحبه منصرف می‌شود! صحنه‌های شکنجه نوجوان‌ها در استخبارات در بدترین حالت به لگد خوردن محدود شده که آن هم به‌شکل اسلوموشن نشان داده می‌شود! همچنین سازندگان از بازسازی صحنه ملاقات بچه‌ها با صدام حسین خودداری و در عوض، تصویر بازیگران را با جلوه‌های بصری بر روی فیلم آرشیوی واقعی ایمپوز کرده‌اند تا با مستندنمایی، از انجام کار سخت و احتمالا پرگاف فرار کنند؛ البته به قیمت تبدیل فیلم به اثری خالی از جذابیت. طبیعتا با این اوصاف، جای تعجب ندارد که بازی بازیگران نوجوان نیز نکته خاصی نداشته باشد و یا بازیگر گمنام نقش ملاصالح قاری آن‌قدر ضعیف عمل کند که هرگز ذره‌ای از این کاراکتر ذاتا خاکستری و پرابهام، جلوه عینی پیدا نکند.

در این وضعیت و با این همه سوژه وطنی بر زمین مانده، باید پذیرفت که دیگر تا سال‌ها قرار نیست فیلم دیگری از این ماجرا ساخته شود. با این اوصاف «23 نفر» یک فرصت‌سوزی تمام عیار در ساخت فیلمی جذاب و مهیج از «آن بیست و سه نفر» بود. تعالیم روزنامه‌نگاری می‌گوید در نگارش متن فارسی اعدادِ وسط متن را باید به حروف نوشت. تبدیل حروفِ عنوان کتاب به عدد در عنوان فیلم، ناخواسته کنایه‌ای است از تمام آن‌چه در بالا گفتیم. کاری اشتباه که حاصل یک درک اشتباه از مدیوم، داستان و فیلمسازی است.