مرسده مقیمی
دنیای تصویرآنلاین-حالا که این نوشته را میخوانید جشنواره سی و هفتم فجر به پایان رسیده است. پیش از این، در یادداشت دیگری درباره پانزده فیلم به نمایش درآمده تا نیمه جشنواره نوشته بودم و نوشته زیر کوتاه سخنی درباره مابقی فیلمهای جشنواره است، نوشتن به تفصیل و با جزئیات بماند برای اکران عمومی و زمانی که همه بتوانند فیلمها را ببینند.
یلدا :
مسعود بخشی در این فیلم به بهانه تصویر برنامهای تلویزیونی به سراغ موضوع قضاص و بخشش رفته است اما عجیب و حیرتانگیز است که همه چیز تا این اندازه در سطح برگزار میشود! یک برنامه تلویزیونی که واقعا مشخص نیست چرا شب یلدا یک قاتل را به تلویزیون دعوت کرده تا رضایت بگیرد و یک سری شخصیتهایی که حتی به هیچکدامشان نزدیک هم نمیشویم.
جمشیدیه :
فیلم دوم یلدا جبلی دغدغه مهمی دارد. عصبانیت همیشگی مردم و آمادگیشان برای دعوا در خیابان که بیشترین عامل قتل و خونریزی در مملکت ماست. اگزجره بیش از حد اما به فیلم بزرگترین لطمه را زده است. گرچه به طور کلی تریلرهای دادگاهی با اغراق همراه هستند اما «جمشیدیه» بیش از حد لازم روی این اغراقها تمرکز میکند و شاید اصلیترین علت هجمه مخالفان فیلم نیز از همین نشئت میگیرد. اغراقی که عدهای از مخاطبان فیلم را پس زده و سبب میشود دغدغه مهمش را نادیده بگیرند من اما همچنان به دلیل دغدغه مهم فیلم نمیتوانم به کلی آن را نفی کنم. ضمن اینکه بازی خوب سارا بهرامی و پانتهآ پناهیها نیز شایسته تحسین است. هرچند که اغراق در متن، آنها را نیز به سمت بازیهایی اگزجره برده است.
مردی بدون سایه :
علیرضا رئیسیان عجیبترین کارگردان این سالهای سینمای ایران است. او همیشه با خط داستانی جذاب و در اختیار داشتن تیم بازیگری فوقالعاده فیلمی میسازد که با متسامحترین نگاه هم نمیتوان بر ایراداتش چشم پوشید. فیلمی که یکباره و از جایی انگار کنترلاش از دست فیلمساز در میرود و سکانسهایی لجامگسیخته را مقابلمان میگذارد آنقدر آشفته که حتی زوج حاتمی و مصفا هم نمیتوانند آن را نجات دهند.
دیدن این فیلم جرم است! :
پیش و بیش از هر چیز مهمترین مسئلهای که پس از تماشای فیلم ذهن را درگیر میکند این است که آیا نهادی جز حوزه هنری امکان ساختن چنین فیلمی را داشت؟! فیلم به شدت منتقدانه به همه چیز و همه کس! میتازد. راستش فیلم اول زهتابچیان فیلم بدی نیست هرچند که میتوانست با انتخابهای بهتر در کست، فیلم قویتری بسازد اما برای گام نخست اتفاقی است که میتواند ما را به آینده کارگردانش امیدوار نگاه دارد البته به شرطی که به راحتی توسط نهادهای مختلف مصادره نشود.
23 نفر :
مهدی جعفری فیلمبردار باسابقه سینمای ایران برای دومین فیلمش به سرغ ماجرای جذاب 23 کودک اسیر ایرانی در عراق رفته است. فیلم لحظات احساسی چشمگیری دارد و قطعا که به عنوان فیلم اول نمره قبولی میگیرد اما دو پاره بودن روایت فیلم کاملا مشهود است و به صورت تمهیدی در خدمت فیلم نیز در نمیآید. ما قصه را از زبان یکی از کودکان اسیر میشنویم در حالی که انگار همه چیز از ذهن ملا صالح میگذرد و در واقع او راوی قصه است. با اینحال فیلم تازه جعفری پر از لحظات جذاب است که میتواند مخاطب را در طول فیلم با خود همراه کند، حتی بخشهای شعاری نیز در دل قصه قهرمانمحور و میهنپرستانه فیلم میگنجد و از آن بیرون نمیزند. بازی نابازیگران نوجوان فیلم هم شاید شاهکار به نظر نرسد اما کاملا یک دست و کارگردانی شده است. جعفری از این پس میتواند به جز فیلمبرداری که در آن مهارت دارد در کارگردانی هم خود را به رخ بکشد.
پالتو شتری :
این فیلم یکی از کمانتظارترین فیلمهای جشنواره سی و هفتم بود. علیمیرزایی اما در اولین تجربه کارگردانیاش اثری شسته و رفته مقابلمان میگذارد. جنس تازهای از طنز که ابدا به دام ابتذال نمیافتد و با بیانی شیرینی به نقد جریان به اصطلاح روشنفکری میپردازد. بازی بانیپال شومون در یکی از نقشهای اصلی که معمولا در فیلمهای دیگر نقشی کوتاه دارد، حسابی دیدنی از آب در آمده است. سینمای ایران نیازمند طنزهای این چنینی است تا به مخاطبش ثابت کند بدون شوخی جنسی هم میتوان خنداند و از سویی به مدافعان سرسخت فیلمهای اجتماعی بگوید میتوان در قالب طنز، نقدهای مهمی به جریانهای جدی کرد و اثرگذارتر بود.
متری شیش و نیم :
فیلم دوم روستایی میخاش را از همان سکانس اول، محکم میکوبد. برای اولین بار است که سینمای ایران میتواند شمایل یک پلیس را تا این اندازه دیدنی، باورپذیر و جذاب خلق کند که البته بازی معادی کاملا در خلق این کاراکتر، نقش مساوی با روستایی دارد. فیلم اما بزرگترین ضربه را از لحن دوپارهاش میبیند. فیلم که کاملا با پلیس جلو میآید و در تلاش است تقابل او را با خلافکاران، همکاران، خانواده و حتی خودش نشان دهد به یک باره در کنار قاچاقچی با بازی خوب محمدزاده قرار میگیرد و وارد قصهای تازه میشود، آسیبهای اجتماعی و چگونگی به خلاف کشیده شدن جوانان این مملکت. در واقع فیلم از تقابل قانون و ایستادگی محکم مقابل مجرمین به یک باره در جایگاه حمایت از قشر آسیبپذیر قرار میگیرد و این دوپارگی فیلم را با سکته مواجه میکند. هرچند که همین حالا هم فیلم روستایی یکی از بهترین فیلمهای جشنواره سی و هفتم است و روستایی یکی از مهمترین امیدهای سینمای ایران.
ایده اصلی :
یک فیلم عامهپسند گیشهای که قصه سرراست و سادهاش را با چند غافلگیری به موقع جذاب میکند. بازیها، طراحی صحنه، کارگردانی، قلابهای قصه و… همگی طراحی شده برای گیشه است و احتمالا در گیشه نیز موفق باشد.
سرخپوست :
فضاسازی و قاببندیها چیزی است که سالهاست سینمای ما آن را کم داشته است. فیلم دوم جاویدی میتوانست یک فیلم تمام عیار باشد اگر پایانی حسابشدهتر میداشت. پایانی که اینقدر یک باره و ناهمگون با شخصیتی که در طول فیلم از جاهد دیدهایم؛ نباشد. حالا اما با این پایان صرفا جذابیت بصری سینمایی است برای دوستداران سینما که از فضای آپارتمانی سینمای ایران به ستوه آمدهاند و البته فرصتی تازه برای محمدزاده تا وجوه مختلف توانایی و قدرت کمنظیرش در بازیگری را به نمایش بگذارد.
سونامی :
همین که در سینمای ما کسی سراغ ساختن درام ورزشی برود تحسین برانگیز است. «سونامی» به عنوان یک فیلم اول کار قابل قبولی است که میتواند دنیای خودش را تعریف کند. گرچه به دل شخصیتها آنقدر که باید نزدیک نمیشود اما آن قدری از آنها به ما میگوید که بتوانیم همراهیشان کنیم. از سویی در خلال قصهاش نقدهایی را که مد نظر دارد آرام و در پس پرده بیان میکند و تلاش میکند بی آنکه به دام توقیف بیفتد نقبی بزند به سیاستهای غلط مسئولان ورزشی در طی این سالها. رادان و صدیقیان هم که انگار دوستیشان به سینما نیز کشیده شده در این فیلم شیمی جذابی با هم دارند و تقابلشان دوستداشتنی از آب در آمده است.
جاندار :
راستش هنوز هم دقیق و درست روابط آدمهای فیلم را نفهمیدهام! فیلمساز انگار عامدانه اطلاعات را از ما پنهان و در حد تک کلمات آن را بیان میکند. طبعا خانوادهای که نمیفهمیم چطور تبدیل به یک خانواده شدهاند و فقط جسته و گریخته اطلاعات بی سر و تهی دربارهشان میشنویم سرنوشتشان برایمان بیاهمیت است! از این فیلم تنها یک جواد عزتی خوب در یک نقش منفی به یادگار خواهد ماند.
قسم :
کارگردانی آن تعداد بازیگر در فضای بسته اتوبوس کار سختی است که تنابنده از پس آن برآمده است اما بیش از کاگردانی آن چیزی که در «قسم» خودنمایی میکند قدرت فیلمنامهنویسی اوست. در فیلم دوم او که زمین تا آسمان با فیلم اولش متفاوت است قصه، درگیرکنندهترین بخش فیلم است. مهناز افشار هم در این فیلم حضور چشمگیری دارد و بازی درست و به قاعدهای ارائه میدهد. حضور کوتاه آقاخانی و پورشیرازی نیز شیرین است. در کل «قسم» جهشی جدی و قابل اعتنا به نسبت فیلم قبلی همین فیلمساز است که ما را به آینده او در مقام فیلمسازی امیدوار میکند.
آشفتهگی :
جدیدترین فیلم فیلمساز کهنهکار سینمای ایران بزرگترین آسیبش را از رفت و برگشت ذهنی او میان علاقهاش به فیلمهای نوآر و فیلمفارسی میخورد. در حالی که زوج رادان و افشار در تلاشاند نوآرهای فرانسوی را ایرانیزه کنند، شخصیتی که مهران احمدی ایفایش میکند از دل فیلمفارسی در فیلم گنجانده شده است. فیلم گرچه بیشر از «خفهگی» قصه دارد اما بر خلاف آن فیلم در خلق فضای نوآر چندان موفق نیست که البته اصلیترین دلیلش به تفاوت بازی رادان و محمدزاده بازمیگردد هرچه محمدزاده به خوبی از نمونههای فرانسوی الگو گرفته و آنها را بازسازی میکند بازی رادان بیش از آن که سرد و بیروح باشد بیدقت و بدون ظرافت است. او نه حس آدمی که به یک باره در دام یک زن اغواگر افتاده و به کلی تغییر کرده را به مخاطب منتقل میکند و نه موفق میشود او را به همذاتپنداری با خود وادارد. از آن سو افشار اما در شمایل یک زن اغواگر وطنی تمام تلاشش را به کار میگیرد و یکی از بازیهای خوبش در این سالها را ارائه میدهد.
حمال طلا :
دومین فیلمبرداری که در جشنواره او را در مقام کارگردان میبینیم. اصلانی در فیلمش تلاش کرده سراغ انسانهای بدبختِ بدشانسی برود که دست به طلا هم میزنند خاکستر میشود اما ماحصل کارش آن ایده یک خطی را که قدرت باروری و زایش فیلمی خوب را داشته به کلی عقیم میکند.