وقتی چیزی را دوست ندارید، تجربهاش عمیقا حوصلهتان را سر میبرد، یا از آن بدتر عصبانیتان میکند، آن چیز دربرابر اصول و عقاید شما قرار دارد. همهی آدمها دارای اصول و عقاید هستند، حتی به اصطلاح بیفرهنگترین و ضدانسانترینشان اصول و عقیده دارند. همین اصول و عقاید هستند که سبب لذت و رنج بردن در هر لحظه یا از هر پدیده میشود. تفاوت اصول و عقاید اگر با احترام بیان و پذیرفته شوند به پیشرفت و ترقی هم میرسند. سینما مدیوم عظیم زمانهی ماست که خیلی راحت مزربندیهای عقیدتی را نمایان میکند. واکنشهای ضد و نقیض به فیلم خوبی مانند «رستاخیزهای ماتریکس» که میتواند هفتهها ذهن آدم را درگیر کند، کاملا مبین این مسئلهی جدی است. «رستاخیرهای ماتریکس» به هیچ عنوان فیلم کاملی نیست ولی نمرهی قبولی برای یک فیلم خوب را دریافت میکند حتی در مقام قیاس با «ماتریکس» اول. «ماتریکس» از جمله فیلمهایی بود که سینما را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرد.
«رستاخیزهای ماتریکس» توانایی همتای اصلی خود را ندارد و حتی بر دوش آن سوار میشود ولی از کلیشهها میپرهیزد و به ارزشهای جهان سینمایی خودش میافزاید. این فیلم همانند نسخههای پیشین مجموعه، صحنههای خیرهکنندهی بصری و اکشن دارد ولی آن قدر در طول روایتش، متن بر تصویر غلبه دارد که تصاویر اکشن باوجود تعدد و کیفیت بالا و نوآوری، به نوعی حاشیهای برای متن محسوب میشوند. فیلم به خوبی از پرسونای ستارهی سالخورهاش کیانو ریوز بهره میبرد و با دادن فرصت درخشیدن به شرور تازهاش با بازی نیل پاتریک هریس، ماتریکس بودنش را به رخ میکشد. فیلمساز به تغییرات زمانهای که مجموعه در آن کار خودش را آغاز کرده واقف است و بدون تکرار مکررات سعی دارد نقدی تازه بر فضای اجتماعی و اعتیاد تکنولوژیکی جهان اول بزند. باوجود پتانسیل بالا برای بحث، البته خیلی از دغدغههای فلسفی، فرهنگی و اجتماعی تمامی فیلمهای ماتریکس خارج از دامنهی جهان سوم قرار میگیرند. تمامی بحرانهای اجتماعی بهنوعی ریشه در ذات بشر دارند ولی چون درجاتشان در هر جامعهای فرق دارند، بحث ریشهای در مورد بحرانهای مورد نظر آن و تفهیمش، بدون ذکر نمونههای جایگزین جهان سومی درست از آب درنمیآید. سوای دغدغههای آب و نان و گرانی و تورم که فرصت اندیشه و ترقی را از هر جامعهای میگیرد، مثلا در جامعهی ما، اگر به فردی که در معبر عمومی سیگار دود میکند بگویی اینجا اینکار را نکن، بهترین جوابی که با آن مواجه میشوی این است که از یکجای دیگر رد شو! یا مثلا صدای بلند موسیقی در تمام مکانهای ممکن، همیشه میتواند بحران ایجاد کند و در اکثر موارد بهویژه برای اهل مطالعه اجتنابناپذیر است. یا مثلا زباله ریختن در طبیعت برای هیچ کس عجیب نیست!
این شکل مثالها زیادند و هرکس مقتضی شرایط خودش میتواند طوماری از آنها ردیف کند. متأسفانه بحرانهای اجتماعی ناشی از عدم توجه به حقوق دیگر افراد، اهمیت ندادن به کیفیت محیط اطراف و احترام نگذاشتن به انسانهای دیگر، آن قدر تکرار شدهاند که حقیر بهنظر میرسند. برای همین مجالی برای صحبتهای ریشهایتر و پیشرفتهتری که واچوفسکیها در «ماتریکس» از آنها میگویند در جامعهی مثل ما باقی نمیماند. چرا که برخلاف ظاهر آنارشیستی و پر سر و صدای ماتریکسها، روی سخن سازندگان این فیلمها یکسری دولت مرد نیستند؛ روی صحبت واچوفسکیها تمام افراد یک جامعهی ولو جهان اولی است. صحبت این نیست که جهان اول تکراری شده پس بیرون بریزید و انقلاب کنید همه سیستمهای حاکم را آتش بزنید. بلکه صحبت از انقلاب درونی است و تغییراتی که فقط به دست مردم یک جامعه بهدست میآید. واچوفسکی بهعنوان مؤلفان فیلمهای ماتریکس علاقه خاصی به فرهنگ شرقی، «ذِن»، آرامش درونی و غلبه بر نفس و تقویت آن دارند و عدم اوریجینال بودن در جوامع پیشرفته جهان اول بزرگترین دغدغهشان بوده و هست.
فلسفه شرقی و انسانی، اتکا به تحول درونی دارد و احترام به طبیعت و محیط زندگی انسان. و اعتقاد دارد تغییرات بزرگ اجتماعی با تصمیمات کوچک افراد جامعه شروع میشوند. جاییکه پیشرفت و تکرار الگوهای موفق لطمهی بزرگی به انسانیت و ذات خلاقیت وارد کرده. البته ذات اصلاحپذیر سیستم اجتماعی حاکم به امثال واچوفسکیها اجازه بروز میدهد، تا برای رفع خطاهایش راه حل مطرح شود. علت اصلی واکنشهای عشق و نفرت گونه به امثال واچوفسکیها در جوامع جهان اول هم ریشه در اصول و عقاید آدمها دارد و میزان باز بودن فکرشان برای اصلاح پذیرفتن بستگی دارد. در زمینهی نقد و واکنشها امسال اتفاق مشابهای افتاد برای «به بالا نگاه نکن»، یک فیلم اجتماعی و انتقادی دیگر که در زمانهی کرونا بحرانهای عمیقی را به چالش کشید. جوامع جهان اولی، بهدلیل موفقیتهای اقتصادی و پایبندی به اصول حرفهای، نسبت به تغییرات بزرگ و ریشهای رفتار صُلبگونهای دارند و طبیعی است که اگر فیلمی از تغییرات بزرگ اجتماعی حرف بزند واکنشهای متناقض دریافت کند. در مقابل جهان سوم اصلا خالی از ایده و اوریجینال بودن افراد نیست، بلکه آدمهایش از عدم درک تفاوتها رنج میبرند و هنوز فرمول موفقیت تضمین شده در آنها کشف نشده است. رنج جهان سوم، به نوعی از تصور زیادی اوریجینال بودن هر فرد و عدم نظمپذیری نشأت میگیرد. باوجود تفاوت بحرانهای جهان اول با جهان سوم، سینما بهدلیل باز کردن فضای مباحثه، این اجازه را میدهد که جوامع متفاوت از جامعهی سازندهی یک فیلم هم بتوانند آن فیلم را تماشا کنند و در مقام قیاس، از تأثیرات عموما مثبت سینما در زندگی روزمره خود بهره مند شوند. در زمانهای که سینما جذابیت دارد، فیلم خوب با به فکر واداشتن مخاطب، هرچند کوچک میتواند زمینه تغییرات بزرگ را فراهم کند و اثرش را حتی در ناخودآگاه کسانیکه از آن نفرت دارند هم میگذارد.