بایگانی‌ها

پرتره ای از یک بدبختی دلخواه…

پرتره ای از یک بدبختی دلخواه...
پرتره ای از یک بدبختی دلخواه...

نزهت بادی

دنیای تصویرآنلاین- «ری و لیز»  فیلمی انگلیسی محصول 2018 است که ریچارد بلینگهام آن را بر اساس زندگی واقعی پدر و مادرش ساخته است که والدین نامطلوبی به حساب می آیند اما او بیش از آن که بخواهد تصویری از پدر و مادر افسرده و بی مسئولیت خود را به نمایش بگذارد و برای کودکی از دست رفته خود و برادرش دل بسوزاند، می کوشد تا نشان دهد که چرا آن ها هرگز نتوانستند به شکل یک خانواده درآیند.

فیلم نوعی پرتره نگاری از خانواده مضمحل و لاابالی کارگردان است که خودش در آن حضور کمرنگی دارد و گویی حالا که از پشت دوربین به گذشته می نگرد و لحظاتی از کودکی و نوجوانی اش را به یاد می آورد و ثبت می کند، تصویری از خودش را نمی بیند و جای خالی اش به طرز غم انگیزی او را همچون گمشده ای از یاد رفته در خانواده می نماید که بود و نبودش در آن سال ها برای هیج کس مهم نبوده است. از این جهت فیلم به همان مجموعه عکس های مشهورش از پدر الکلی و مادر معتاد به سیگارش می ماند که اکنون به دنبال هم روایت می شوند اما باز هم تکه تکه هستند و آغاز و پایانی معینی ندارند و از سیر پیوسته ای برخوردار نیستند و این از هم گسستگی خاطرات از دل رابطه متلاشی شده ریچارد بلینگهام و والدینش برمی آید که هرگز پیوند عمیقی میانشان نبوده است و در یادآوری و بازسازی گذشته اش نیز هیچ نقطه امن و مطمئنی را نمی یابد که به آن چنگ بزند و جلوی فروپاشی خانواده اش پیش چشمانش را بگیرد. انگار هنوز همان پسرک نوجوان نومیدی است که فرو رفتن والدینش در منجلاب را نظاره می کرد و تنها کاری که از دستش برمی آمد، این بود که راهش را از آن ها جدا کند و دور بشود. مثل همان دوربینی که در انتها از ری و لیز تباه شده در گوشه آشپزخانه فاصله می گیرد و عقب می کشد و از خانه دور می شود و در فضایی مه آلود و مبهم در شهر رو به ناپیدایی می رود.

آنچه این تصاویر مستندوار از پدر و مادری تن پرور، بیکار، افسرده و بی مسئولیت را تکان دهنده وهول انگیز جلوه می دهد، نگاه سرد و فاقد احساس بلینگهام به خانواده اش است و پدر و مادرش را چنان بی پرده و راحت و خونسرد در معرض دوربین قرار می دهد که به نظر می رسد آن ها هیچ حسی از شرم و حقارت و کراهت نسبت به خود و شیوه زندگی شان ندارند و ما که انتظار نداریم چنین دستمایه های آزاردهنده و عذاب آوری در فقدان همدلی و شفقت و تألم عرضه شود، دچار بهت و حیرت و غافلگیری می شویم. اتفاقا همین مواجهه صریح، عینی گرا و بی واسطه فیلمساز با والدینش است که کمک می کند تا درک کنیم چطور خود آن ها نسبت به جنبه های زشت و پس زننده شان حس منفی ندارند و خود را عادی و معمولی می پندارند و از وضعیت رقت انگیز و منزجرکننده شان احساس رضایت می کنند. دقیقا همان چیزی که ری در پیری و رنجوری ترحم برانگیزش به لیز می گوید که “همچون خوکی در کثافت، خوشحالم”. لابد همین حس خرسندی شخصی شان از زندگی نکبت بارشان به آن ها اجازه نمی دهد والد خوبی باشند و ببینند که بچه هایشان در چه شرایط غیرعادی و ناهنجاری به سر می برند.

در تمام مدت فیلم، آن را با فیلم شعاری، سانتی مانتال و پر سوز و گذار «کفرناحوم» ساخته نادین لبکی مقایسه می کردم که چطور «ری و لیز» نیز می توانست در روندی کلیشه ای بی مسئولیتی برخی از والدین در برابر بچه ها را زیر سوال ببرد و برای کودکانی دل بسوزاند که قربانی ناآگاهی و غفلت خانواده هایی شده اند که شایسته بچه دار شدن نیستند اما حالا اثری حزن انگیز و یأس بار درباره زن و مردی است که حالشان با افسردگی و ملالت و انفعال شان خوش است و از هیچ کاری نکردن، هیچ چیز نخواستن و هیچ کسی نبودن لذت می برند و دلیلی نمی بینند که به خاطر بچه هایشان سبک زیستی لاقیدانه و آنارشیستی خود را تغییر دهند. جایی که لیز در مواجهه با از دست دادن کودک خود اشکی می ریزد و ری او را در آغوش می گیرد و ناباورانه می گوید که کودکان زیادی در اتیوپی هستند که گرسنه اند، پدر و مادر تباه شده ای را می بینیم که چنان در فلاکت و نکبت خودخواسته شان غرقند که نمی توانند بفهمند چرا بچه هایشان از بودن در کنار آن ها شاد نیستند و ترکشان می کنند و ریچارد بلینگهام به جای اینکه دست به تخطئه آن ها بزند و محکوم شان کند، انتخاب والدینش برای خودویرانگری را درک می کند و به آنها این حق را می دهد که بخواهند بدبخت باشند، همان طور که او و برادرش این حق را داشتند که آن ها را رها کنند و آینده خود را در جایی دور از آن ها بجویند و حالا فیلمش به نام پدر و مادرش به نوعی ابراز بخشش خود و آن ها می ماند که گویی تقصیر هیچ کدام نبود که نتوانستند به شکل خانواده خوشبختی  در کنار هم زندگی کنند.