ترجمه:دنیا میرکتولی
دنیای تصویر آنلاین- «نور زندگی من» دومین فیلم کیسی افلک در مقام کارگردان است که روز هشت فوریه در جشنوارۀ فیلم برلین به نمایش درآمد. داستان فیلم دربارۀ پدریست که تلاش میکند دخترش را از اپیدمیای که تنها زنان را هدف قرار میدهد، نجات بخشد. در ادامه یادداشت «اسکریندیلی» بر فیلم را میخوانید.
کیسی افلک در این فیلم دست به انتخاب جالبی زده، از این نظر که خودش را برای ایفای نقش حامیِ یک زن برگزیده و با بسط و گسترش این نقش، در هیأت نگهبان آیندۀ زنان نیز ظاهر شده است. تردیدی وجود ندارد که «نور زندگی من» فیلمی توأمان پرتنش و صمیمی است. فیلم مثل کاراکترهایش از طریق قدرتِ ایمان و اعتقادی راسخ به هدفاش میرسد. اگر از نکات ضعف فیلم مثل مدتزمان طولانی و میل به تکرار بگذریم، «نور زندگی من» باید از سوی خورههای سینما به دلیل کیفیت بالا و بیپیرایگیاش به گرمی مورد استقبال قرار بگیرد.
ابتدای فیلم به نظر میرسد با نمونۀ قرینهای از فیلم «ردپایی از خود نگذار» (که سال پیش به نمایش درآمد)، و یا از نظر مضمونی با اثری نظیر «جاده» ساختۀ جان هیلکات مواجهایم. این شباهت حداقل در ابتدا به نفع فیلم نیست. چون فیلمِ افلک ریتم کند و آهستهای دارد و با احتیاط پیش میرود. آشنایی ما با پدر (افلک) و دخترش راگ (آنا پنیوفسکی) مانند فیلم «ردپایی از خود نگذار» در جنگلی که مسیری در آن طی میشود، اتفاق میافتد. اما افلک به ایجاد ارتباطی پویا بین دو شخصیت بیشتر علاقهمند است تا توجه به محیط پیرامون آن دو. او قطعا همۀ استعدادهای خود به عنوان یک بازیگر و تمام تجربیاتش به عنوان یک پدر را به سکانس افتتاحیۀ حیرتانگیز فیلم خود انتقال داده است؛ جایی که پدر برای راگ داستان «پرسهزنی در وقت خواب» را فیالبداهه تعریف میکند.
راگ که دیگر چیزی به سن بلوغاش باقی نمانده، مثل پسرها لباس میپوشد. او دوست دارد کتاب بخواند و با اسباببازیهایش وقت بگذراند. اما دربارۀ مادرش نیز حیرتزده است و نمیداند اگر “مردان خشمگین” پیدایش کنند، چه اتفاقی برایش رخ خواهد داد. مادر که نقشاش را الیزابت ماس در فلاشبکهایی کوتاه و گذرا بازی میکند، مدتی اندک پس از تولد راگ بر اثر ابتلا به “طاعون زنانه” کشته شده. تعداد کمی از زنان که از تغییر ناخوشایندِ چهره جان سالم به در بردهاند، مورد هتک حرمت قرار میگیرند و برخی میمیرند. دختران در آزمایشگاهی در کالیفرنیا ساخته میشوند و راگ باید سالم نگه داشته شود تا زمانی که همهچیز تغییر کند. پدر با دخترش صادق است و در مسیری که از این دنیای وحشی و بیرحم میگریزند و از تماس و ارتباط با نژاد انسان به هر قیمتی اجتناب میکنند تا مبادا مسیر راگ به “پناهگاه زنان” بیفتد، تلاش میکند به پرسشهای دخترش پاسخ دهد.
مقایسۀ فیلم با سریال «سرگذشت ندیمه» اجتنابناپذیر است. به ویژه در نماهایی با نقاشیهای دیواری که انگار دارند میگویند: “درود بر شما مادران”. اما اینجا در قلبِ داستان، پرترۀ یک پدر و دخترش را داریم و تلاشی که پدر میکند تا دخترش را امن و امان نگاه دارد. سکانسهای میان پدر و دختر ممکن است از این منظر اندوهناک باشد که دختر با سؤالاتی دست به گریبان است که پدر جوابی برایشان ندارد و همین بیپاسخی تعادل رابطۀ بین آن دو را به تدریج تغییر میدهد. «نور زندگی من» وقتی به خانۀ دوران کودکی پدر برمیگردد، خالصتر و بنیادیتر نیز میشود و چشماندازهای برفیِ جزیرۀ ونکوور به تلاشهای کوچک و جزئی بشر اشاره میکند.
فیلم کیسی افلک گواهیست بر اینکه این بازیگر در صورت نیاز چقدر میتواند بااستعداد باشد. برخی بدهبستانهای کلامی بین پدر و پنیوفسکی طولانیاند و اگر کارگردان دیگری فیلم را میساخت، ممکن بود نگذارد این دو آنقدر راه دوری بپیمایند. دو شخصیت اصلی فیلم از نخستین داستان سادۀ وقت خواب تا پایان قصه، ما را همراه با خود به یک سفر میبرند. و وقتی افلک جملاتش را برای پنیوفسکی ایراد میکند (یک دختر یازدهساله به هر حال مخاطب سرسختی است)، دلتان نمیآید حتی یک کلمهاش را از دست بدهید.