بایگانی‌ها

چالش روز با پرداختی وسترن

چالش روز با  پرداختی وسترن
چالش روز با پرداختی وسترن

پژمان خلیل‌زاده

«۱۸۸۳» یک مینی‌ سریال در ژانر محبوب و اصیل وسترن است که از ۱۹ دسامبر ۲۰۲۱ از سیستم پخش آنلاین (استریم) پارامونت پلاس، در ده قسمت 60 دقیقه تا ۲۷ فوریه ۲۰۲۲ منتشر شد. اثر مورد نظر به دلیل ضمیمه شدن نام خالقش بر آن، از همان اپیزودهای اول مخاطبین خوبی را به سمت خود جذب کرد. تیلور شریدان نامی است که بیشتر علاقمندان سینما او را با نوشتن فیلم‌نامه‌های جذابی مانند «سیکاریو – ۲۰۱۵» و «اگر از آسمان سنگ ببارد – ۲۰۱۶» و کارگردانی وسترنی التقاطی بنام «رودخانه باد – ۲۰۱۷» می‌شناسند. البته اخیراً از سال ۲۰۱۸ با کلید خوردن فصل اول سریال پرطرفدار «یلوستون»، شریدان به عنوان یک وسترن‌ساز تازه‌نفس حضور خود را دیگر قطعی کرده است. 

اگر آثار نام برده شده را تماشا کرده باشید می‌توان به صورت محسوس ویژگی مهم و کلیدی نگاه تیلور شریدان؛ هم به عنوان نویسنده و هم در قامت کارگردان را درک کرد. او به شکل زیستی و تالیفی چند سالی است که بر روی داستان‌های درام در اتمسفر ژانر وسترن خودش را متمرکز نموده و فیلم به فیلم وارد تجربه‌های مختلف و متغیر می‌شود. نحوه‌ی پرداخت به شخصیت کاراکترها و ممزوج کردن آنها در محیط خشن غرب وحشی، از «سیکاریو» تا «۱۸۸۳» یک روند متناوب را برای  ساختار داستان‌گویی مولف‌مان ایجاد کرده است. شریدان علاقه‌ی زیادی به پرداختن به خرده‌پیرنگ‌های منقطع دارد که کلیت داستان با اهرم کلیدی شخصیت‌های چند پاره به راندمان کیفی و فرمی نایل می‌‌شود. سبک نویسندگی فیلم‌نامه‌‌ غیراقتباسی یکی از المان‌های اساسی در فرآیند ساخت چارچوب‌های دراماتیک و پیچیده آثار شریدان محسوب می‌شود. او که برای نوشتن فیلم‌نامه غیراقتباسی «اگر سنگ از آسمان ببارد» نامزد دریافت جایزه اسکار در هشتاد و نهمین دوره  شد، در ادامه خودش تصمیم گرفت که پشت دوربین برود و یک اثر درام-وسترن با بازی جرمی رنر با نام «رودخانه باد» بسازد که بیشتر حکم تجربه‌اندوزی برای شریدان ۵۰ ساله به حساب می‌آمد تا بتواند در همان کانسپت خرده‌پیرنگ‌ها با تم خشن و وسترن، یک اتمسفر تریلر و رازآلود هم به فضای اثرش اضافه نماید. «رودخانه باد» به کارگردانی شریدان که فقط با سرمایه ۱۱ میلیون دلار تولید شد در همان قد و قواره‌ی سینمای کم‌هزینه با فروش خوبش باعث شد تا شرکت‌های مختلف فیلم‌سازی و سریال‌سازی به وی اعتماد نموده و بالاخره در سال ۲۰۱۸ طرح اصلی و مورد علاقه‌ی تیلور شریدان، یعنی سریال «یلوستون» با سرمایه‌گذاری شبکه کابلی پارامونت نتورک وارد پروسه ساخت و انتشار فصل اولش شود. شریدان سال‌ها بر روی فیلم‌نامه‌ی این سریال کار کرده بود و پس از مشورت با کوین کاستنر توانست حمایت او را نسبت به خود جلب نماید. از سوی دیگر برخی از منتقدان سبک وسترن‌‌های التقاطی تیلور شریدان را با آثار نئو-وسترن کوین کاستنر همچون «با گرگ‌ها می‌رقصد» و «چراگاه آزاد» شبیه می‌دانند و شاید به همین دلیل است که کاستنر و شریدان هم اکنون با یکدیگر چند پروژه تلویزیونی و سینمایی را در دستور تولید دارند. 

 

 

اما در حد فاصل میان روزهای پایانی تولید و تدوین فصل چهارم «یلواستون»، شریدان سریال «۱۸۸۳» را کلید می‌زند. سناریوی این اثر هم از پلات‌های اولیه‌ی او در کنار نگارش «یلوستون» بود که در طول سال‌های متمادی به شکل پاره‌وقت بر روی ایده و شرح و بسط درام جاده‌ای آن کار می‌کرد. شریدان ابتدا تصمیم داشت قبل از فیلم سینمایی «رودخانه باد»، «۱۸۸۳» را به فیلم سینمایی تبدیل کند (البته با محور قرار دادن پیرنگی متفاوت از آن چیزی که در سریال می‌بینیم) و حتی پیشنهاد ساخت نسخه تله‌فیلم هم از شبکه‌ای داشت، اما به دلایلی منصرف شده و در حین تولید سریال موفق «یلوستون» – که مخاطبان زیادی را راضی کرده بود – نیم‌نگاهی هم به پیرنگ جاده‌ای این مینی سریال داشت، تا اینکه تصمیم گرفت طرح یک اسپین آف زنجیره‌ای را حول جهان ترسیم شده‌ی «یلوستون» سازماندهی کند‌. «۱۸۸۳» نخستین اسپین آف این مجموعه‌ی جذاب است و در ادامه تیلور شریدان هم‌اکنون مشغول پیش تولید دو مینی سریال دیگر بر شالوده همین پلات و کانسپت با نام‌های «۱۹۳۲» و «۶۶۶۶» است که برای تکمیل یک مجموعه‌ سه‌گانه‌ی اسپین آف با پیرنگ اصلی «یلوستون» است  .

 نمایش سریال «۱۸۸۳» به شکل غافلگیرانه‌ای در ۱۹ دسامبر، همان روزی که اپیزود هشتم از فصل چهارم «یلوستون» پخش شده بود، شروع شد و تمام مخاطبین پر و پا قرص «یلوستون» را پس از اتمامش به سوی خود جذب نمود و با تغییر قصه و پرداخت درام جاده‌ای خود (اما همچنان اتمسفر و کانسپت همان بود)، عملاً یک حس و حال تازه به تماشاگر تزریق کرد. تیلور شریدان همان‌طور که یک شخصیت جذاب و تاثیرگذار بنام جان دیوتون با بازی خوب کوین کاستنر آفرید، در اینجا هم از همان قسمت اول قدرت مانور درام را حول پرسوناژهای کانونی و محوری قصه بنا می‌کند. کاپیتان برنان با ایفای نقش درخشان سم الیوت اولین اهرم مقتدر شخصیتی در قصه است که در همان بدو ورود و معرفی وی، با یک  کاریزمای اصیل و پر جذبه‌ی وسترن‌ها همراه می‌شویم. اما کاپیتان برنان یک مکمل بشدت کاریزماتیک و سمپات در کنار خود به عنوان دستیار دارد؛ یک سیاه‌پوست ارتشی بنام گروهبان پینکرتون که بازی اندازه و عالی لامونیکا گارت در حفظ ضرباهنگ و تنظم بخشیدن به کمپوزیسیون‌های آوایی و اکتی، او را در طول قصه در مرکز توجه قرار می‌دهد تا جایی که در برخی میزانسن‌ها حضور بالقوه‌ی پینکرتون تبدیل به عامل کنش‌گر حیاتی به مثابه‌ی جمع می‌شود. زوج سمپاتیک الیوت و گارت در «۱۸۸۳» آدمی را به یاد زوج درخشان و کارکرد جان وین و وودی استرود در وسترن جاودان «چه کسی لیبرتی والانس را کشت» از جان فورد می‌اندازد‌. گویی تیلور شریدان در شکل ترسیمی دو پروتاگونیست آزرده و غمگین کاپیتان برنان و گروهبان پینکرتون، در تناسب با دو پرسوناژ منزوی جان فورد در فیلم مذکور دست به یک ارجاع دلالت‌گرایانه‌ بر مبنای قواعد ژانر وسترن زده است. از طرف دیگر موضوع با اهمیت اینجاست که شخصیت پینکرتون دیگر مانند فیلم های دهه ۱۹۶۰ میلادی زیر سایه‌ی پرسوناژ فوق قدرتمند جان وین نیست و به تنهایی یک وزنه‌ی مهم در کلیت پیرنگ و مرتبه‌ی زیستی درام برشمرده می‌شود. در همین باب، برخلاف شعارهای محتوازده و مضمون‌زده‌ی: «برابری نژادی و قومی، و حقوق مساوی جنسی و جنسیتی» که چند سالی است در هالیوود و چرخه‌ی سیستم پخش آنلاین سریال در عرصه جهانی، دیگر از حالت عادی خود خارج شده و سینما را رسماً به بیلبورد اداره خدمات تامین اجتماعی و اداره تعلیم و تربیت راهبردی تبدیل کرده است (با اینکه فی‌نفسه گفتمان مستتر در پروپاگاندای مزبور، انسانی و مهم است)، اما نمایش برابری نژادی در «۱۸۸۳» خوشبختانه اگزوتیک و آنتی پاتیکنیست. تیلور شریدان باید با حساسیت زیاد حول تم و فضای قصه‌اش دست به روایت‌گری ریتمیک و منتظم بزند، به نحوی که تمام آن شعارها و قواعد هژمونی شده از سوی کمپانی‌‌ها و شرکت‌های تصمیم‌ساز، در بطن پیرنگ و روابط آدم‌ها امیخته شود بدون اینکه به چاه حضیض شعارنمایی سقوط کند. در «۱۸۸۳» پرسوناژ السا (ایزابل می) یکی دیگر از کاراکترهای مرکزی قصه‌ی ماست و اساساً در مرکز ساختار خطی فیلم‌نامه، السا نقش راوی محوری داستان را دارد و ما در تمامی ۱۰ قسمت با گفتار متن او، اپیزود را شروع و به پایان می‌رسانیم.

 همانطور که در سطور بالا به جزئی‌نگری حساس کارگردان – که نویسنده سناریو هم هست – در این سریال اشاره کردیم، ساحت وجودی پرسوناژ السا یکی دیگر از المان‌های مهم پیرنگ اثر محسوب می‌شود چون  که بخاطر جوهای بیش از حد پروپاگاندا شده در عرصه تولید و عرضه و نمایش که به آن اشاره‌‌ای مختصر کردیم؛ انجمن‌ها و تشکل‌های فمینیست و برابری‌‌خواهی حقوق زنان در آثار دراماتیک، چند سالی است که ضد ژانر وسترن در سینمای کلاسیک شده‌اند و حتی نمایش مجدد آثار فورد و هاکس و هاتاوی و ولمن و…..‌‌ را برخلاف رعایت حقوق مساوی زنان ارزیابی می‌کنند. حال امروزه عملاً ساختن فیلم وسترن به سبک و سیاق داستان‌ها و فضاهای جان فوردی غیرممکن شده است و و اکنون فیلم‌ساز یا فیلمنامه‌نویسی مانند تیلور شریدان با فشار غیرطبیعی که منشا خارج از سینما دارد مجبور است تمام جزئیات اثرش را در حیطه‌یِ جو غالب، تنظیم و برقرار سازد. در همین راستا با اینکه ساحت شخصیت‌پردازی السا در کلیت دارای یک انسجام عام می‌باشد اما بخاطر کنترل خودآگاهی مولف به مثابه‌ی معضلات جدید قصه‌گویی در این زانر، گاهی السا دچار فراز و نشیب‌های ساکن و منفعل زیستی در بخش‌های کنش‌مندی می‌شود‌. شخصیت‌پردازی اندازه‌ کاراکترها از جمله پدر و مادر السا و منظم بودن ابن خط شخصیت‌پردازی با انتقالش به کاراکترهای منسحم دیگر، یک ریتم تداومی موزون را به وجود آورره است که در این مابین پرسوناژ السا نقش نوسان‌گر بین کنش‌‌ و واکنش را ایفا خواهد کرد، اما به دلیل عدم پرداخت عمیق به لابه‌های درونی شخصیت السا در برخی فرازهای مهم، نطم تبیین شده و شکل گرفته از سوی عامل‌های دیگر را هم دچار ناموزونی می‌کند. مثلاً سیر عاشق شدن و شکل‌گیری فراز حسی و عاطفی بین السا و آن گاوچران، ما تماماً سکون و اتفعال را دریافت می‌کنیم، انفعالی که از سوی عدم ترسیم زوایای فردی کاراکتر است و نهایتاً فیلم‌ساز سر و ته این ضعف‌‌ها را با نریشن پوشش می‌دهد که آنچنان سرپوش مناسبی نیست. «۱۸۸۳» به عنوان یک خرده‌پیرنگ مستقل در حاشیه‌ی روایت جامع و کلی سریال «یلوستون»، به خوبی روی پای خود می‌تواند بایستد بدون اینکه تماماً دست به عصای سریال مرجع‌اش بلشد. تیلور شریدان قبلاً در حیطه‌ی نویسندگی، به روایت‌های شبه‌‌وسترن و التقاطی ورود کرده بود و دست به تجربه و زیست تالیفی در عرصه‌ی ساخت هم زد، تا اینکه به بلوغ ژنریک‌ امروز خود رسیده است و اکنون مشخص می‌شود که شریدان اساساً زیست درست و متعارف هنری‌اش، کار در پلات‌های تماماً وسترن است و این را می‌توان از پس این دو سریال مربوطه به خوبی تماشا کرد.