بازخوانی مجله: یادداشت ویژه دنیای تصویر برای جشنواره فجر سی و چهارم
کسری ولایی
چرا جشنوارهی فجر بیش از اندازه برای سینماییها اهمیت دارد و اصلا به ستونی تبدیل شده که تمام مناسبات سینمایی بر دوش آن استوار گشته؟ نقطهی عطف سالیانه در تقویم سینمای ایران و ماراتن چند ماههای که قرار است ظرف ده روز به پایان برسد. تمام کسانی که برای سینمای ایران و نجاتش طرح و تئوری دارند، به خوبی میدانند جشنوارهی فجر شبیه مخلوق دکتر فرانکنشتاین است که هر عضوش از بدنی دیگر به عاریت گرفته شده. کلیتی ناهنجار و ناکارآمد که نه میتواند نه نقش یک جشنواره را درست ایفا کند و نه یک جشن سینمایی. اما هر سال از سال قبل شلوغتر میشود و همه از تماشاگر و منتقد گرفته تا فیلمساز و بازیگر، میتوانند دور هم، نفس کشیدن موجودی به نام سینمای ایران را جشن بگیرند. باید گفت در اصل هیولای واقعی فرانکنشتاین همان سینمای ایران است که در کالبد جشنوارهی فجر تَجَسُد پیدا کرده.
جشنوارهی فجر در درجهی اول یک رویداد فرهنگی مهم است. نه به دلیل شیوهی اجرا یا میزان تاثیرگذاریاش. چون در کشور ما تنها پدیدههای مرتبط با عامهی جامعه که میتواند به زبان مردم گفتمان ایجاد کنند و در عین حال جذاب و سرگرمکننده باشند، غیر از فوتبال و سینما نیست. ده روز جشنوارهی فجر فرصتی است هم برای سینماگرها و هم مخاطبان جدی تا نشان دهند که مشغول انجام چه کار مهمی هستند. همه ده روز از سینمای ایران تغذیه میکنند و از موقعیت خود در این مناسبت فرخنده لذت میبرند. منتقدها میتوانند تاثیرگذار باشند و نظرشان برای بقیه مهم میشود. عوامل سینما نسخهی جعلی مناسبات جاری در سینمای روز دنیا، که فرسنگها از نظر جایگاه و کیفیت با سینمای ایران فاصله دارد، را باز آفرینی میکنند. سینما رفتن هم برای فیلمبازها در این ده روز فراتر از یک تفریح و سرگرمی، فعالیتی فرهنگی و ارزشمند است. تجربهای که اگر از بیرون نگاهش کنید غمانگیز به نظر میرسد و آگاهانه یا ناآگاهانه هر سال تکرار میشود.
پافشاری برای حضور سالیانه در جشنواره، باعث شده تا ساختار سینمای ایران سال به سال به این الگوی معیوب و غیر حرفهای وابستهتر شود. معمولا وظیفهی جشنواره کشف و معرفی آثار جدید است. جشنها هم در پایان سال به اجرا در میآیند تا از بهترینها در هر رشتهای تقدیر شود. اما جشنوارهی فجر بیشتر از کشف و تقدیر، شبیه دادگاه صحرایی است و همه میخواهند تا هر چه زودتر برای فیلمها حکم صادر کنند. این جا همه یک سال زحمت میکشند تا فیلمهای خود را برسانند به جشنواره، داوران در سریعترین زمان ممکن بهترینها را انتخاب کنند و بر اساس بازخورد نمایشها، زمان اکران فیلمها در تقویم سال بعد مشخص شود. البته خیلی از فیلمها هم هیچ وقت فرصت اکران درست و حسابی را پیدا نمیکنند. فلسفهی حاکم بر فجر به جای صنعت نمایش شبیه تحویل کاردستی دانشآموزان ابتدایی به آموزگار است! همه سر وقت تکلیف خود را انجام میدهند و معلم بعد از نمره دادن، کارهای برگزیده را برای تزیین کلاس انتخاب میکند.
این تجدید دیدار سالیانهی سینماییها، فرصت مناسبی است تا از چشمانداز سینما تصویر جامعهی معاصر را با هم مرور کنیم. طبیعتا سینماگرها باید به دنیای پیرامون خود نسبت به افراد عادی حساستر باشند. خواسته یا ناخواسته، معمولا پدیدههای اجتماعی در محصولات سینمایی تاثیر میگذارد و وقتی که یک موضوع یا پدیده از چند دیدگاه و زاویه مختلف تکرار میشود، باید روی آن بیشتر مکث کرد. اگرچه در چند سال اخیر فیلمهای ایرانی سیر نزولی طی کرده و حتی از واقعیت هم دور شده اند. تصویر و بازتابی از جامعه که هیچ، خیلی از فیلمهای ایرانی به زحمت میتوانند از داخل اتاقها و خانهها بروند بیرون. یکی دیگر از تفاوتهای جشنوارهی امسال با چند سال گذشته در همین است؛ میتوانید ردپاهای مختلفی را در آثار تعقیب کنید.
در مورد بازتاب آگاهانهی تصویر از جامعهی معاصر، خیلی هم نمیشود روی فیلمهای ایرانی حساب باز کرد. چون سینمای ایران برای بقا و دیده شدن گزینههای محدودی را به سینماگرها تحمیل میکند که یکی از آنها جعل است. معمولا آنچه که بهعنوان سیاست و مشی برای سینمای تعیین شده، چه آگاهانه از سوی مسئولان و چه ناخودآگاه از سوی صاحبان بازار، به جعل و تحریف میرسد. البته نباید این موضوع را با تخیل و قصهگویی اشتباه گرفت. ادعای سینمای ایران بازنمایی واقعیت است. ولی واقعیتی که چه از جانب موافق و چه مخالف باز تعریف و دستکاری شده.
سینمای ایران یعنی چه؟ بهتر است این عبارت را بهجای مجموعه تولیدات سینمایی، معادل فرهنگ و ساختار حاکم بر سینمای کشور در نظر بگیریم. منظور از «سینمای ایران» جمع فرهنگی محدود و ایزولهای است که شبیه یک دهکده اداره میشود. با سقفی کوتاه، مرزهایی پررنگ و نقشهایی از پیش تعیین شده. دیوارهای شیشهای این دهکده را در بر گرفته و از آن حفاظت میکند. سینمایی که شعارش اندیشه و تعهد اجتماعی است و ادعای نجابت دارد، اما از چشمک زدن هم بدش نمیآید! سینمای ایران به جای تعامل واقعی با مردم، از درون خود تغذیه میکند تا سرپا باقی بماند. سینمای ایران هر چیزی را از فرهنگ گرفته تا بازار، طوری تعریف میکند که با توجیه ماهیت وجودیاش سازگار باشد. در این دهکدهی شیشهای و در بسته، پادشاه شدن کار سختی نیست و بدون سطح بالایی از هوش و خلاقیت میتوانی در فضای محدود رشد کنی. پدیدهی بیقوارهی «سینمای ایران» درست مانند جشنوارهی فجر، در طول سه دههی گذشته شکل گرفته و رشد کرده. البته رشد به صورت تودهای متراکم و تو خالی. پدیدهی «سینمای ایران» ظاهرا دیگر نمیتواند با شکل و الگوی سابق به حرکت ادامه دهد.
پایان کار سینمای ایران ربطی به قطعنامه یا تغییر سیاستهای اجرایی ندارد. شهاب سنگی هم از آسمان به زمین نخورده که همه چیز را بریزد به هم. شرایط در حال تغییر است. شرایطی که سینمای ایران میتوانست در آن رشد کند. دیگر به سختی میشود سینمای جهان را فیلتر کرد. حدود یک دهه قبل بود که دیویدی فیلمهای خارجی از پیادهروها سر در آورد و امروز برای تماشای فیلمهای روز دنیا، با بهترین کیفیت و حتی دوبله، فاصله فقط در حد کلیک یا عوض کردن شبکهی تلویزیونی است. عامهی مخاطبان حق انتخاب گستردهتری دارند و ذهنیت نسل جدید سینماگرها محصول سینمای ایران نیست. اینترنت، جریان نقد را در رسانههایی سینمایی متحول کرد و مخاطب بهعنوان عنصری تعیینکننده و تحلیلگر، نقش مهمتری به دست آورد. این اتفاق در ایران هم افتاده. تماشاگر پیگیر و جدی خیلی وقتها از فیلمسازها و منتقدها جلوتر است و برای فیلم دیدن و اظهار نظر کردن نیازمند فتواهای هنری نیست.
با تغییر شرایط، دور باطل سینمای ایران هم به خانهی آخر خود رسیده. فیلمهای امسال نشان میدهد، نسل تازهای سینماگرها فهمیده اند که میشود فراتر از دیوارهای نامرئی هم فکر کرد. بیش از هر زمانی برای تحمیل فکر و ایدههای تازه به سینمای ایران راه وجود دارد. هیبتها و شمایلهایی که به دلیل انزوا و جدا افتادگی، در سینمای ایران قد کشیده بودند، دارند فرو میریزند و دیگر کسی از اسمها نمیترسد. حالا با این وضعیت یعنی از سال بعد محصولات سینمایی ایران زیر و رو میشود؟ مسلما به این سادگیها نیست. دهکدهی سینمای ایران و ساکنانش تمام تلاش خود را برای حفظ این مجموعه و موقعیت خود به کار خواهد بست و همه چیز بستگی به نسل جدید دارد. این که میتوانند خارج از جعبه فکر و عمل کنند و بهای رشد کردن بیرون از سقف سینمای ایران را بپردازند، یا هنوز میخواهند مسافر قطار بیمقصد «سینمای ایران» باشند و به بازیهای این سینمای کهنه و ورشکسته تن بدهند؟
جشنواره و سینمای ایران در ایستگاه آخر گیر افتاده و آنهایی که تازه وارد شده اند، میتوانند بدون نیاز به اعتبار و تایید جشنواره، از کنار سینمای ایران عبور کنند. اما جشنواره هنوز برای خیلیها حیاتی است. شوخی معروف «آنی هال»، همان نیاز داشتن به تخمهای برادری که فکر میکند مرغ شده، در مورد خیلی از پدیدههای ایرانی صدق میکند. در شرایط بحرانی فعلی هم «سینمای ایران»، نه سینما در ایران، بیش از هر زمانی به تخممرغهای جشنوارهی فجر نیاز دارد. به صفهای طولانی برای معدود فیلمسازان نسلهای قبلی که هنوز میخواهند تیتر و عنوان خود را حفظ کنند. به سالن پر از جمعیتی که تشویق یا تمسخر منتقدان برایش مهم است و به ساختمان برج میلاد که خانوادهی سینمای ایران برای ده روز میتوانند در آن پناه بگیرند.