بایگانی‌ها

چه کسی با اسپیلبرگ همبازی می‌شود؟

چه کسی با اسپیلبرگ همبازی می‌شود؟
چه کسی با اسپیلبرگ همبازی می‌شود؟

کسری ولایی

رابطه‌تان با کامیک‌کان چطور است؟ همان رویداد پرسرو‌صدایی که تابستان هر سال در سن‌دیگو برگزار می‌شود، همان نمایشگاهی که خوره‌ها و گیک‌ها به هر زحمتی که شده خودشان را به نشست‌هایش می‌رسانند و ترجیحا با ظاهر شخصیت‌های خیالی محبوبشان در جمع حاضر می‌شوند، همان برنامه‌ی حیاتی برای استودیوها و ستاره‌ها که به هیچ وجه این فرصت را  برای بودن در میان مردم عادی از دست نمی‌دهند. کامیک‌کان، و برنامه‌های مشابه‌اش که کم  نیست، در سال‌های اخیر به یک دیدار آیینی سالیانه تبدیل شده، چیزی شبیه فستیوال مذهبی ماها شیواتاری در هند که در معبدی به بزرگی فرهنگ پاپ برگزار می‌شود. اگر این توصیفات برایتان حکم چیزی بیش از مشتی چرت و پرت را ندارد، پس از فیلم جدید استیون اسپیلبرگ هم چیزی دستتان را نمی‌گیرد. اما اگر پدیده‌‌هایی چون «نگهبانان کهکشان»، «شبکه اجتماعی»، «بازی تاج و تخت» و «چیزهای عجیب» می‌تواند حس کنجکاوی‌تان را تحریک کند، پس به یک بازی جذاب دعوت شده‌اید؛ «بازیکن شماره یک آماده».

ماجرا برمی‌گردد به سال 2011 و انتشار رمان ارنست کلاین، کتابی که هنوز به بازار نیامده استودیوهای هالیوودی افتادند به دنبال حق اقتباسش و با خودشان می‌گفتند «فکرش را بکن اگر اسپیلبرگ فیلمش را بسازد چه می‌شود!» در کمال ناباوری همین هم شد، البته بعد از چند سال دردسر، به دلیل پیچیدگی پرونده‌ی کپی‌رایت ارجاعات بی‌شمار فیلم. داستان در سال 2045 اتفاق می‌افتد، زمانی که توسعه و تمدن چاره‌ای جز زاغه‌نشینی در شهرهای بزرگ باقی نگذاشته، ولی مشکلی نیست. مردم سرشان به Oasis گرم است و در دنیای مجازی زندگی دیگری دارند. اوئیسِز یک بازی و به عبارت بهتر یک دنیای مجازی گسترده است که هرکس فقط یک هدست VR (واقعیت مجازی) نیاز دارد تا به آن قدم بگذارد. تمام قوانین گیم‌ها در این بازی برقرار است. ملت هم ترجیح می‌دهند تا به جای سگ‌دو زدن در دنیای حوصله‌سربر واقعی، با آواتار دلخواهشان شبیه شوالیه یا نینجا در اوئیسز بچرخند و سکه جمع کنند. خالق این بازی عظیم گیک کهنه‌کاری است به نام جیمز هالیدی که در اصل دنیای ایده‌آل خودش را بازسازی و همه را به آن دعوت کرده. بازی اصلی وقتی شروع می‌شود که هالیدی بعد از مرگش اعلام می‌کند کلید طلایی دنیا را در داخل بازی پنهان کرده و صاحب بعدی اوئیسز کسی است که گنج را پیدا کند. رقابت بین کمپانی‌ها و بچه‌ها بالا می‌گیرد؛ هفت‌تیرها را در دنیای واقعی و شمشیرها را در دنیای مجازی بیرون می‌کشند.

از قصه پیدا است که آن را یکی از شیفتگان فیلم‌های اسپیلبرگ و جَوِ سایبرپانک دهه‌ی هشتاد نوشته. تقدیر هم به گونه‌ای رقم خورده که کارگردانِ بازیگوشِ هفتاد ساله برود سراغ مخلوفی که انگار ناخواسته در خلقش نقش داشته. وقتی درباره اسپیلبرگ حرف می‌زنیم، باید یادمان باشد که اصولا با دو نفر سر و کار داریم؛ یکی‌اش تین‌ایجری احساساتی، خلاق و کله‌خر است که از هیچ تجربه‌ای نمی‌ترسد، عاشق‌ گجت‌ها و فضایی‌ها است و ترسی در سر ندارد که جلوی ماجراجویی‌هایش را بگیرد. نفر دوم پیرمرد خردمند، جاافتاده و حتی بعضی وقت‌ها تلخی است که مثل گندالف راه را به بقیه نشان می‌دهد و وظیفه‌ی خودش می‌داند که دنیا را برای دیگران به جای بهتری تبدیل کند. رابطه‌ای میان دو وَر ِشخصیتی که به طرز عجیبی یادآور دوگانه‌ی قهرمان و مرشد در کهن‌الگوها است.

اتفاقا نباید کارنامه‌ی سینمایی اسپیلبرگی را با تفکیک این دو وَرِ شخصیتی و تقسیم فیلم‌هایش به جدی و سرگرمی بررسی کنیم. فیلم‌های موفق اسپیلبرگ، از «فهرست شیندلر» و «مونیخ» بگیرید تا «آرواره‌ها» و «ئی-‌تی»، آنهایی اند که با تعادل کامل میان اسپیلبرگ پیر و نوجوان ساخته شده‌ و پشت دوربین هرکدام سرجای خودشان قرار گرفته‌اند. تعادل در «بازیکن شماره یک آماده» هم برقرار است. دوگانه‌ی شخصیتی اسپیلبرگ در رابطه‌ی میان کاراکترهای فیلم، وید و هالیدی، به نمود عینی رسیده و پشت تجربه‌ی بصری حیرت‌انگیز و سرگرمی بی‌امان می‌شود دنبال تحلیل‌های عمیق‌تر گشت.

جدای از مفهوم مجازی‌سازی، به‌عنوان انقلاب بعدی در تمدن بشری، که فیلم را به نمونه‌ای دقیق و بحث‌برانگیز در زمینه‌ی آینده‌پژوهی تبدیل کرده، «بازیکن شماره یک آماده» بازخوانی تازه و مدرنی از کهن‌الگوی سفر قهرمان است که تمام عناصرش را از فرهنگ‌ زنده‌ی پاپ گرفته و کنار هم چیده. قصه‌ی فیلم، و قبل از آن رمان، نشان می‌دهد که چطور می‌شود با گیمیفیکیشن از بازی هستی خوانش تازه‌ای داشت و در جایی که به نظر می‌رسد فراتر از قانون و منطق چیزی باقی نمانده، دنبال معنا گشت و راز حیات را کشف کرد. در دستان اسپیلبرگ، مرحله‌ی پایانی بازی به جای آن که اوردوز هیجان باشد، به تجربه‌ای روحانی برای بازیابی ایمان می‌ماند که در حلقه‌ی آیکان‌های پاپ اتفاق می‌افتد.

درست است که در نیمه‌ی دوم، روایت موازی در دنیای واقعی و بازی در هم می‌پیچد، ماجرا بعضی‌ جاها زیادی تا حد فهم تماشاگران کم سن‌و‌سال ساده می‌شود، سیر اتفاقات شتاب می‌گیرد، برای نزدیک شدن به شخصیت‌ها فرصت کمی داریم و اگر اهلش نباشید اصلا متوجه خیلی از ارجاعات و جزئیات فیلم نمی‌شوید و کارکردشان را نمی‌فهمید. ولی بدانید که برخلاف تبلیغات ناامیدکننده‌ی وارتر، «بازیکن شماره یک آماده» به تجربه‌ای گیرا تبدیل شده که از دست دادنش تصمیم بیرحمانه‌ای است. تجربه‌ای نفسگیر و لذتبخش با ایده‌های درخشانی که اسپیلبرگ مانند هالیدی بازیساز در گوشه و کنار فیلم پنهان‌شان کرده است.

هفت صبح