احمد محمد اسماعیلی
دنیای تصویرآنلاین-در سال های اخیر به واسطه تشکیل گروه هنرو تجربه خیلی از جوانان فیلمساز که شاید با نبود این گروه نمی توانستند فیلمهایشان را به نمایش دربیاورند استعدادهای خودشان را با عرصه فیلمشان نشان داده اند. یکی از این جوان های مستعد، خوشفکر، جسور کریم لک زاده، شیرازی خونگرم و کاریزماتیک است که با ساخت فیلم اولش «قیچی» خوب نشان داد که بلد است خشونت عریان را در قاب تصویر آدم هایی که به واسطه اعمال خشونت دچار چالش می شوند نشان بدهد. این فیلمساز سخت کوش اهل ساخت فیلم آسان و سهل نیست و در دو اثر بلندش یک سری نشانه ها و موتیف های یکسان و شبیه به هم وجود دارند . این کارگردان جوان شیرازی،فارغ التحصیل دانشکده صدا و سیما در رشته کارگردانی تلویزیون است و سالها است درحوزه فیلم کوتاه فعالیت می کند ودرهفدهمین جشنواره فیلم کوتاه تهران ۴ تندیس را در بخشهای بهترین فیلم کوتاه، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین تدوین برای فیلم قمار بهدست آوردد.کریم لکزاده پیش از این فیلمهای کوتاه موفقی چون «جنایت و مکافات»، «من آبادان رفتم جنگ» و«ژیلا»را کارگردانی کرده است و در جشنوارههای متعدد داخلی و خارجی جایزه کسب کرده است.با لک زاده در باره ساختار فیلمش و وجود عناصر مشترک در آثارش گفت وگویی انجام داده ایم.
تلاش قابل احترامی برای کامل کردن نگاه فیلمسازی در دومین فیلم بلند سینمایی خودتان داشتید؟
سعی میکردم در فیلم دومم فیلم کامل تری بسازم که نزدیک به سلیقه و تفکراتم باشد. قصه به معنای روایت یا داستان نیست، بلکه چیزی است که یکی برای دیگری تعریف میکند. دوست دارم در قصه چیزهای مختلف و مورد علاقهام را با هم ترکیب کنم تا بتواند به شکل جدیدی از فیلم برسم.در واقع تلاش میکنم،دغدغههایم را فیلم کنم.تلاش می کنم در ساخت فیلمم ترکیب عناصر مختلف ( طبیعت ، احساس گناه و …) با همدیگر وجود داشته باشد. اینها موتیفهای مورد علاقه من است که در فیلمهای مختلف به آن میپردازم. به نوعی «کله سرخ» ادامه «قیچی» است و در شکل و فرم از «قیچی» پختهتر است. خانه در «قیچی» دست از سر کاراکتر برنمیدارد و در کله سرخ وراثت کارکتر را رها نمیکند و نمیتواند از آن فرار کند.برای من جغرافیا در روایت اهمیت دارد. اگر بگویند بین کشمکش درونی و جغرافیا کدام را انتخاب میکنم حتما جغرافیا را انتخاب میکنم. جغرافیا برای کاراکتر به معنای استحاله نیست بلکه آگاهی است. این آگاهی از خود و دیگران خیلی سرنوشتساز است.
آیا استفاده از این موتیف ها در جهت ساخت هایی که امضای شخصی شما را به عنوان کارگردان پای اثر ببینیم؟
خیلی آگاهانه در حین ساخت فیلم به دنبال ارائه این موتیف های یکسان نیستم. این اتفاق شاید غریزی رخ می دهد . موقعی که ساخت فیلم را شروع می کنم چیزهای مورد علاقه ام برایم برجسته میشوند و در نتبجه یک سری موتیف های شبیه به هم در آثارم دیده می شود . البته ممکن این این موتیف ها دستخوش تغییرات در کرهای بعدیم شود .من دوست دارم در هر فیلمم چیزهای جدیدی کشف کنم.
در حالی که اغلب فیلم های سینمای ایران در محیط های شیک شهری می گذرد ، حضور واستفاده از طبیعت به علت فضای راز آلوده و ایهام گونه اش برای مخاطبان آثار شما می تواند دارای جذابیت باشد؟
درست است . یک سری الگوهای جواب پس داده در باره استفاده از لوکیشن های روستایی در سینمای ایران وجود دارد که باعث شده در سینمای ما تعداد زیادی فیلم روستایی وجود داشته باشد . این الگوها شامل معصومیت درون فضای روستا ، زندگی سالم و آرام در چنین محیطی قابل تعریف است و توامان در فیلمها با نگاه توریستی روایت می شوند. برای من مهم این است که ریشه تمام آدم های شهری هم به روستا برمی گردد.
در «قیچی» فیلم قبلی تان مرد به خاطر قتل از دل شهر به طبیعت پناه می برد و در «کله سرخ» هم شخصت اصلی برای راز گشایی قتل برادرش دوباره به طبیعت برمی گردد و به نوعی دنبال آرامش هستند؟
انگیزه اصلی اینها رسیدن به آرامش نیست . انگیزه شان کشف کردن است.فراری که قهرمان فیلم قیچی انجام می دهد یک جور کشف کردن درون خودش است .
جنس این طی طریق و کشف شخصیت های آثار شما با جنس طی طریق عرفا تفاوت های زیادی دارد؟
بله، طی طریق شخصیت هایم خیلی اومانیسمی و اگزیستانسیالیسمی و فرد گرایانه است و رهبانی نیست .
ردپای تفکرات و شخصیت پردازی از جنس آثار کامو در آثارتان وجود دارد؟
شخصیت هایی نظیر آلبر کامو آنقدر بزرگ هستند که در ناخودآگاه هر هنرمند و فیلمسازی اثر گذار خوهد بود .
خیلی از فیلمسازان صاحب نام با استفاده از طبیعت به دنبال تعلیق ، ایجاد اکشن و حادثه و یا رسیدن به محیطی آرام و خلوت هستند. شما در دل طبیعت آیا به دنبال مسائل دیگری هم هستید؟
در سینمای ایران هم فیلم های طبیعی و روستایی خوبی توسط سینماگران درجه یکی مثل عباس کیا رستمی ساخته شده است. در دهه شصت هم ساخت فیلم های عرفانی و معناگرا در این محیط رونق جدی داشت. «گاو» داریوش مهرجویی هم نمونه ماندگار این نوع سینما است. قهرمان های آثارم در یک پروسه منطقی در طبیعت به شناخت می روند .
آیا در فیلم های شما نباید به جستجوی قهرمان برویم؟
نشان دادن قهرمانی به معنای یک انسان کارا ، خوش تیپ و همه چیز تمام برای من درآثارم چیز کسل کننده ای است. دوست دارم چیزهایی را در قالب شخصیت های آثارم نشان بدهم که متعلق به یک انسان عادی است .
استفاده از نماهای کلوزآپ از شخصیت اصلی فیلم چه کارکردهایی دارد؟
روستا پر از لانگ شات است و شهر پر از کلوزآپ است . موقعی که به روستا می روید بیشتر از هر چیز جغرافیا شما را دعوت به لانگ شات می کند . همینکه دوربین را آماده فیلمبرداری می کنید خطوط افقی و مسیر جاده ها گرافیکی را شکل می دهد که بسیار فریبنده است . این فریبندگی در تمام فصول سال قابل دیدن است . البته برای من استفاده کردن از آنها رعب آور است . زیرا باعث می شود فریب طبیعت را بخوریم . بنابراین این چنین رویکردی حالت توریستی و کارت پستالی به فضای فیلم می دهد . به همین دلیل از قرار گرفتن چنین موقعیتی فرار می کنم و می روم به سمت استفاده از فضاهای کلوزآپ و درشت تا مسیر دلخواهم را طی کنم.
.