مرسده مقیمی
دنیای تصویرآنلاین-حالا که ماه رمضان تمام شده و سریالهای رمضانی هم به ایستگاه پایانی رسیدهاند دیگر میتوان به راحتی قضاوت درستی درباره کیفیت آنان داشت. در هفتههای ابتدایی هرکس دهان باز میکرد به گلایه از این همه نزول کیفیت، فورا جواب میشنید که امان بدهید! هنوز سریالها شکل نگرفته، برای قضاوت زود است! حالا اما «برادر جان» تمام شده و «دلدار» هم فاصلهای تا پایان ندارد؛ سریال «از یادها رفته» که ظاهرا در پنجاه قسمت آماده شده نیز نیمی از راه را طی کرده است. حالا اگر کسی نمیرنجد و مکدر نمیشود و ما را به پیشداوری و قضاوت عجولانه محکوم نمیکند؛ بگوییم که سال به سال دریغ از پارسال! انگار هر سالی که میگذرد میگوییم دیگر از این «بدتر» نمیشود و سال بعد تکرار همان «بدتر»ها، بهتر از تولیدیهای تازه است!
یادم میآید سال گذشته کارشناسان و مردم جنس بازی امین تارخ را فارغ از کیفیت سریال «رهایم نکن» میستودند و امسال جنس بازی استاد علی نصیریان را. بگذریم از اینکه «رهایم نکن» از نظر مضمونی کاملا مشابه «برادر جان» بود و داستان برادری را روایت میکرد که در عین عشق به خانواده و خواهران و برادرانش، وصیت پدر را نادیده گرفته و پولی را به ناحق خورده بود و خودش را توجیه میکرد. الحمدالله دیگر دوستان زحمت نوشتن فیلمنامه جدید هم به خود نمیدهند و همان قبلی را دستی به سر و رویش میکشند و با آدمها تازه میفرستند جلوی دوربین!
سال گذشته، تک پلانهای جذاب در اینستاگرام دست به دست میشد و خود سریال را به زور چای و خرما هم نمیشد فرو داد! امسال هم همینطور!
تک پلانهای خوب درآمده ماحصل بازی بازیگرانند، بله! علی نصیریان درخشان است، مثل همیشه! سجاد افشاریان بالاخره فرصت پیدا کرده تا خودش را به همه نشان بدهد، حسام منظور پس از سالها فعالیت بالاخره به چشم آمده، کامران تفتی گرچه در نقش یک «روانی» تکراری شده اما باز هم کاربلدیاش را به رخ میکشد، آفرین عبیسی هنوز هم آفرین است و سعید چنگیزیان در سکانسهای کوتاهش قدرت تئاتریاش را به نمایش میگذارد. از آن سو در «دلدار» هم کسی بد بازی نمیکند از محمدرضا غفاری که نقش پسری مأخوذ به حیا را ایفا میکند که در مخمصه بدی گیر کرده، گرفته تا بهزاد فراهانی که هنوز هم همانیست که میشناسیم با قابلیتهای مختص خودش، اما حتما که دوستان سینمایی و اهل فن میدانند بنا نیست در یک سریال تنها چیزی که به چشم میآید بازی بازیگران باشد.
در سریال «برادر جان» به جز نمایش تکراریِ تبحرِ آقای نویسنده در تقلید خامدستانه از نوشتار گرانسنگ مسعود کیمیایی هیچ اتفاقی رخ نمیدهد، گرههای ایجاد شده نیز فقط برای نوشتن همان دیالوگها به وجود میآیند و خیلی زود هم باز میشوند.
در سریال «دلدار» هم از زمان رخ دادن قتل تا کنون، یک موقعیت بیوقفه تکرار میشود و این دور باطل را تا ماه رمضان سال آینده هم میتوان ادامه داد!
«از یادها رفته» هم که هنوز پیش نرفته به «شهرزاد» شبیه ش دانستند، در حالی که خیلی زود یکی از عشاقِ کاراکتر اصلی که مثلا با قباد قیاس میشد مُرد و از فیلم خارج شد! اما کسی اصلا به اینجاهای سریال نرسید تا ببیند از اساس اصلا این سریال هیچ ربطی به آن سریال نداشته و ندارد!
در هر سه مورد یک تشابه وجود دارد، یک ضعف که دامن همهشان را گرفته! حالا یکی به واسطه بازیگران بهتر و شبکه پرمخاطبتر بیشتر دیده میشود و دیگری کمتر! اما هر سه ضعف مشترکی دارند و آن فیلمنامه است. مشکل جدی و انگار لاینحل نه فقط تلویزیون ما که حتی سینمای ما!
تولد یک ایده، بالندگی و رشد و نمو آن در فیلمنامه رخ میدهد، مگر میشود وقتی هسته مرکزی اثری دچار نقص جدیست اصلا راجع به بخشهای دیگر اظهار نظر کرد؟!
اگر ما همه بنا کردهایم به دور آقای نصیریان گشتن، ربط چندانی ندارد به «برادر جان» و «کریم بوستان» ما دنبال بهانهایم برای قربان قد و بالای ایشان رفتن، برای فخر فروختن به جهت داشتن چنین جواهری، برای اینکه بگوییم زمرد را سوار طلا کنی یا مس تفاوتی ندارد! آنچه به چشم میآید زمرد است و بس.
وگرنه همین علی نصیریان روی فیلمنامههای درخشان چهها کرده و حالا اینجا چقدر دستبسته است برای نشان دادن هنری که ما همه میدانیم تا چه اندازه اعلاست. فیلمنامهای که تنها فخرش عبارات عجیب و غریب متعلق مکان و زمانی نامعلوم است اصلا بلد نیست فخر کند به داشتن علی نصیریان! که اگر بلد بود نقش او تا این اندازه کمرنگ نوشته نمیشد! امیدوارم دوستان نگویند استاد توان بیشتر از این نداشت که استاد نقش اصلی «شهرزاد» بود و توانش را داشت و به محض خروج از آن، سریال از سکه افتاد و در همین جشنواره امسال هم به گفته صابر ابر و همایون غنیزاده جوانترها حیرت میکردند از انرژی ایشان سر صحنه! اما فیلمنامه «برادر جان» قد و اندازه او نیست، قدش همان اندازه پز دادن دیالوگهای گلدرشت است و اصلا نمیتواند قدمی بیش از آن بردارد.
برادران محمودی هم باید بدانند با این سبک نوشتن نامشان در تیتراژ، برادران کوئن نمیشوند! یک متن تصویری موفق نیاز به یک متن نوشتاری منسجم دارد. ممکن نیست تنها با یک ایده بتوان اثری سینمایی یا سریال ساخت. اگر ایده درخشان «چند متر مکعب عشق» همه را به تحسین وا میدارد به سبب کار اول است و در نظر گرفتن مناسبات کار اول، وگرنه «رفتن» و «شکستن همزمان بیست استخوان» به همین دلیل داشتن صرفا یک ایده و نه چیزی بیشتر از آن، نقد میشود. حالا «دلدار» هم که بنا بود بر خلاف سریال اول این دو برادر یعنی «سایهبان» داستان داشته باشد و آنقدر بیقصه پیش نرود، هم به همان درد مبتلاست؛ ایدهای یک خطی و البته تکراری (قتل در حال عصبانیت و ترس از قصاص) منتها نه در حد یک ساعت و نیمِ فیلمی سینمایی بلکه به اندازه نزدیک به چهل ساعت سریال! ضمنا شاید ذکر این نکته هم برای برادران محمودی لازم باشد که گذشت زمانی که مردم سریالی را فقط به خاطر تیتراژ پایان و احسان خواجهامیری میدیدند، حالا میشود آهنگها را با بهترین کیفیت دانلود کرد و برای شنیدنش هر شب چهل دقیقه پای تلویزیون ننشست! چاوشی هواداران بسیاری دارد، هوادارانی که به عشق او هر کاری میکنند اما متاسفانه آنها هم مثل همه آدمهای روی کره زمین به اینترنت دسترسی دارند.
بهرام بهرامیان هم که هنوز بازپخش سریال رمضانیاش، «سقوط یک فرشته» مخاطب دارد؛ در اثر تازه خیلی زود مخاطبش را از دست میدهد به بهانه شباهت سریالش به «شهرزاد»،ضعف جدی فیلمنامه که در سریال مذکور، ضعف جدی در اجرا نیز آن را عیانتر میکند، به ویژه بازی بازیگران؛ سبب شد مردم دنبال بهانه باشند برای کنار گذاشتن «از یادها رفته» وگرنه دادن مهلتی کمتر از دو هفته کافی بود تا گمانه هرگونه تشابه سریال با «شهرزاد» برطرف شود! اما مردم نمیخواستند که مهلت بدهند و ضعفی که نمیدانم چطور آدم کاربلدی مثل بهرامیان مدیر آن بوده، دلیل جدی آن است.
سریالهای تلویزیونی برای برگشتن به روزهای اوج فیلمنامه میخواهد، فیلمنامه درست و حسابی! اگر قرار است اشکانگیز باشد و عامهپسند از دلش «پس از باران» در آید، اگر قرار است تاریخی باشد و در عین حال عاشقانه، چیزی باشد شبیه «مدار صفر درجه» و اگر بناست ملودرامی اجتماعی باشد چیزی باشد شبیه به «دوران سرکشی»! نه نمونههای نازلی که حتی شبحی موهوم از این دردانههای بیتکرار نیستند.