سید آریا قریشی
دنیای تصویرآنلاین-فیلمسازان نامآشنا و کهنهکار بهندرت ممکن است ما را غافلگیر کنند. جذابیت بخش «نگاه نو» در همین است که همواره میتواند آبستن غافلگیریهایی شیرین باشد. البته کسانی که فیلمهای کوتاه و مستند محمد کارت و فیلمهای کوتاه برادران ارک را پیگیری کرده بودند از کیفیت اولین ساختههای بلند داستانی این افراد غافلگیر نشدند. با این وجود امسال هم در بخش «نگاه نو» شاهد حضور فیلمهایی بودیم که در مواردی قابلیت رقابت با آثار کارگردانهای قدیمیتر را داشته و در مواردی از اکثر آن فیلمها جلوتر بودند. تعداد دیگری از فیلمها هم، هر چند به نتیجه درجه یکی نرسیده بودند اما دارای ایدههایی بودند که میتواند ما را به آینده سازندگانشان امیدوار نگاه دارد.
آن شب (کوروش آهاری)
تلاش آهاری و دیگر دستاندرکاران فیلم برای ساخت یک اثر ترسناک با استفاده از الگوهای کلاسیک ژانر قابل ستایش است. از نظر اجرایی میتوان به نورپردازی و باند صوتی درستطراحیشده فیلم اشاره کرد. با این وجود خیلی از کنشهای شخصیتها منطقی و باورپذیر نیست و بسیاری از شخصیتهای فرعی و همچنین عناصری که در برخی از لحظات فیلم روی آنها تأکید میشود عملاً کارکرد دراماتیک مناسبی پیدا نمیکنند. همینطور است وضعیت برخی از ارجاعات فیلم که نهتنها از نظر دراماتیک به درد نمیخورد بلکه به روند حرکت فیلم ضربه میزند. با یک فیلمنامه حسابشدهتر، میتوانستیم با فیلم بسیار بهتری روبهرو باشیم. با این وجود مقایسه «آن شب» با «شین» [فیلم ترسناک دیگری که خارج از بخش مسابقه در سینمای رسانه به نمایش درآمد] نشان میدهد که تلاش آهاری و همکارانش نکات مثبت قابل توجهی هم داشته که لااقل از تبدیل فیلم به یک کمدی ناخواسته جلوگیری کرده است.
بیصدا حلزون (بهرنگ دزفولیزاده)
دستمایه اولیه دزفولیزاده [جهان افراد ناشنوا] هم در سطح سینمای ایران هنوز کهنه نشده و هم احترام و حتی همدلی اولیهای در مخاطب [قبل از این که به شناخت دقیقی از شخصیتها دست یابد] ایجاد میکند. با این وجود فیلم، علیرغم نقاط قوتی همچون بازی هانیه توسلی، چندان از این مرحله فراتر نمیرود. شخصیتپردازی تخت، انحراف داستان از مسیر اولیه، ناتوانی در معرفی انگیزههای شخصیتها، عدم ارتباط مناسب روابط برخی از شخصیتها با یکدیگر و گرهگشایی تصادفی و نامناسب، از جمله مشکلاتی هستند که «بیصدا حلزون» را از رسیدن به مرزهای یک فیلم خوب باز میدارند.
پدران (سالم صلواتی)
علیرغم این که میتوان سازندگان را بهخاطر تلاشی که برای تولید این فیلم با بودجهای اندک انجام دادهاند تحسین کرد، اما این سؤال پیش میآید که اساساً فلسفه تولید چنین فیلمهایی چیست؟ به عبارت دیگر، «پدران» قرار است چه نکتهای به الگوهای بارها تکرارشده [تصادف، مرگ، اعتیاد، اختلاف خانوادگی و قصاص] اضافه کند؟ علاوه بر این، «پدران» از نظر شخصیتپردازی فیلمی شکستخورده است. چیزی از روابط دو پدر نمیفهمیم. تلاش برای نمایش شخصیتهای که در بسیاری از موارد شبیه به یکدیگر نیز از کار درآمدهاند، باعث میشود تا پدران فیلم – که از نام فیلم چنین به نظر میرسد که قرار است محوریت با آنها باشد – پرداخت درستی پیدا نکنند.
پوست (بهمن و بهرام ارک)
یکی از پدیدههای جشنواره امسال با تصویرسازی چشمنواز و روایتی غیرعادی و جسورانه. برادران ارک مایههایی از فیلمهای ترسناک را با یک داستان عاشقانه پیوند زدهاند و آن را به سبک افسانههای کهن ایرانی با استفاده از یک راوی که مینوازد و میخواند روایت کردهاند. «پوست» صرفاً فیلم خوبی نیست بلکه یکی از معدود پیشنهادهای جشنواره امسال برای فرار از فضای تکراری بسیاری از فیلمهای این سالها محسوب میشود.
تعارض (ریسِت) (محمدرضا لطفی)
«تعارض» از دیگر فیلمهای بخش نگاه نو استکه میتواند پیشنهادی برای سینمای ایران به شمار رود. لطفی – که فیلم اولش («روایت ناپدید شدن مریم») هم اثری متفاوت با جریان اصلی سینمای ایران به شمار میرفت و البته فیلمی جمعوجور و نزدیک به الگوهای ژانر بود – نشان میدهد که تمایلی به تکرار خود ندارد و مسیری تماماً متفاوت را طی میکند. در میان انبوه فیلمهای “اَدایی” سینمای ایران، «تعارض» فیلمی است که اگر به شکل دیگری روایت میشد، ممکن بود به کیفیت فعلی نرسد. شجاعت لطفی در دوری از مسیرهای بارها پیموده شده قابل ستایش است.
با این وجود فیلم از سه مشکل رنج میبرد: ۱٫ تعدد مضامین که باعث میشود فیلم در مواردی سرگردان بماند؛ ۲٫ تأکید بر نماهایی که به علت تکرار و طولانی بودن آزاردهنده میشوند (از جمله نماهای رقص رضا بهبودی در اتاق)؛ ۳٫ پایانبندی فیلم که قرار است سطح بحث فلسفی فیلم را یک پله بالا ببرد اما چندان به مسیر حرکت فیلم وصل نمیشود و تغییر سطحاش ناگهانی به نظر میرسد. با وجود این مشکلات، «تعارض» فیلمی است که ما را به ادامه راه لطفی – که در هر دو ساختهاش نشان داده فیلمساز بااستعدادی است – امیدوار میکند.
دشمنان (علی درخشنده)
ضربه سختی از سرگردان بودن میان درام داستانمحور و درام شخصیتمحور رنج میبرد. مسیر فیلم نشان میدهد که با یک درام شخصیتمحور روبهروییم. در چنین شرایطی مهمترین نکته درکی است که از شخصیت به دست میآوریم. با این وجود شیوه روایت فیلم (نمایش کنشهایی که هنوز ریشهشان را نمیدانیم و سپس رفتن به سراغ معرفی شخصیت) باعث میشود تا مخاطب فاصله زیادی از فیلم بگیرد و زمانی که فیلم قرار است پیچیدگی شخصیت را نشان دهد، کاهش این فاصله به سختی ممکن است.
روز صفر (سعید ملکان)
هیچ چیزش شبیه یک فیلم اول نیست: نه تولید پرهزینهاش، نه عوامل حرفهای آن و نه فیلمسازی که سالها است در مقام چهرهپرداز و تهیهکننده در پروژههای سطح اول سینمای ایران فعال است. با این ویژگیها طبیعی است که با فیلمی حرفهای (از نظر سر و شکل) روبهروییم. همچنین ملکان و بهرام توکلی (فیلمنامهنویسان فیلم) سعی کردهاند از ساخت یک فیلم حزبی فاصله گرفته و، با استفاده از الگوهای آمریکایی، فیلمی برای طیف وسیعتری از مخاطبان ایرانی بسازند. با این وجود الگوبرداریهای فیلم از آثار آمریکایی در مواردی آماتوری به نظر میرسد و شخصیتپردازی پیچیدهای در کار نیست. مشکل بزرگتر، پرداخت آنتاگونیست (عبدالمالک ریگی با بازی ساعد سهیلی) است که اصلاً یک دشمن باهوش و جدی برای قهرمان ما به نظر نمیرسد. نریشن آزاردهنده فیلم و تعلیق دقایق پایانی (که از پایه اشتباه است چون حقیقت ماجرا را میدانیم و عملاً تعلیق تأثیری ندارد) از دیگر نقاط ضعف فیلم محسوب میشوند. حرفهای و نفسگیر بودن سکانسهای تعقیب و گریز در عین خلق قهرمانی متفاوت با دیگر فیلمهای ایدئولوژیک/ استراتژیک ایرانی، از جمله عواملی است که ممکن است به موفقیت «روز صفر» در اکران منجر شود.
شنای پروانه (محمد کارت)
فضای فیلم یادآور برخی از مستندها و فیلمهای کوتاه کارت (از جمله فیلم کوتاه «بچهخور») است؛ فضایی که یادآور برخی از کارهای هومن سیدی و سعید روستایی هم هست. با این وجود کارت در اولین ساخته بلند داستانیاش مسیری متفاوتی را طی میکند. او تقابلی اخلاقی را میان دو برادر شکل میدهد و درست جایی که خیلی از فیلمسازان دیگر به سمت نق زدنهای اجتماعی و فهرست کردن بدون عمقِ معضلات جامعه پیش میروند، موفق میشود قهرمان بسازد؛ فردی که راه خود را از دل چرک و خشونت به سمت رستگاری باز میکند. کارت به جای افتادن در دام پایانهای به اصطلاح باز – که در سینمای ایران معمولاً فرصتی برای فرار از نتیجهگیری درست و دقیق است – بر قاطعیت قهرمان و تصمیم بیبازگشت او تأکید میکند و همین نکته است که «شنای پروانه» را به یکی از آثار خوب و ارزشمند جشنواره امسال تبدیل میکند.
کشتارگاه (عباس امینی)
«کشتارگاه» یکی از معدود فیلمهای جشنواره امسال است که موقعیت، شخصیت و پرسش اصلی دراماتیک را به سرعت مطرح میکند و در همان نیم ساعت اول، به شکلی شجاعانه، اصلیترین غافلگیری داستانیاش را فاش میکند. مشخص است که از این لحظه به بعد فیلم قرار است وارد مسیر تازهای شود. اما مشکل بزرگ این است که دست فیلمساز از اینجا به بعد چندان پر نیست. پس یک خط تازه داستانی وارد میشود که بعد از چند ده دقیقه تازه به خط اولیه وصل میشود و در این فاصله عملاً نکته چندانی برای پیشبرد داستان وجود ندارد. به عبارت دیگر داستان فیلم از جایی به بعد درجا میزند و جذابیت اولیه فیلم کاهش مییابد.
لباس شخصی (امیرعباس ربیعی)
سازندگان فیلم دست روی یکی از نقاط ملتهب تاریخ معاصر سیاسی گذاشتهاند؛ رویکردی که در سالهای اخیر دارد در سینمای ایران گسترش پیدا میکند و اتفاق امیدوارکنندهای است. اما ربیعی و همکارانش موفق نمیشوند ما را نسبت به بسیاری از تصمیمات شخصیتها توجیه کنند و تلاش برای خلق یک “هادی حجازیفر” دیگر شکست میخورد. همچون «روز صفر» در اینجا هم با فیلمی روبهروییم که قرار است از الگوهای فیلمهای آمریکایی استفاده کند اما این اتفاق به شکلی آماتوری رخ میدهد. برای همین نه پروتاگونیست ما شخصیتی عمیق است و نه شناختی از آنتاگونیست پیدا میکنیم.