بایگانی‌ها

اصلاحیه و توضیح درباره شماره 267

اصلاحیه و توضیح درباره شماره 267
اصلاحیه و توضیح درباره شماره 267

در شماره اخیر دنیای تصویر که به ویژه‌نامه 100 شخصیت فراموش‌نشدنی سینما و تلویزیون ایران اختصاص دارد، به دلیل ناهماهنگی در فرایند چاپ، یادداشت مربوط به یکی از شخصیت‌ها با متن اشتباهی منتشر شده است. ضمن پوزش از تمام خوانندگان مجله، متن اصلی این یادداشت درباره شخصیت سلحشور (رضا کیانیان) در فیلم «آژانس شیشه‌ای» را می‌توانید در وبسایت دنیای تصویر آنلاین مطالعه کنید.

مأمور معذور

سلحشور (رضا کيانيان)

«آژانس شيشه‌اي»/ 1376

 

ماني باغباني

سلحشور، آن مامور اطلاعاتي که امنيت را هدفي باارزش مي داند، (شايد هم يک وسيله)، يکي از آن بچه زرنگ هاي کلاس است. درس و مشق اش را خوب انجام داده. اما هرگز در دل دشمن نبوده. در نتيجه در سرزميني که رزمنده واقعي دارد هرگز نفر مهم تري نخواهد بود. جنگ سلحشور با حاج کاظم از همين جا مي آيد. او هم نمره بيشتر مي خواهد. اما اعتبار حاج کاظم را ندارد. بنابراين بي آنکه منطقي با حاج کاظم سخن بگويد و حتي بي قضاوت، فقط به سراغ پيروزي در اين نبرد مي رود. البته مي توان ادعا کرد که حاتمي کيا آگاهانه اين کاراکتر را ماتريالست طراحي نکرده. پس ممکن است تحت تاثير قواعد درام، تنها «بدمن» (Badman) فيلم اش را ساخته باشد. اما به هرحال آنچه در سلحشور موج مي زند، ميل بالاي او به پيروزي است. او بايد يکي خاص تر از خودش را با ابزاري که در دست گرفته شکست بدهد. در مقابل حاج کاظم مانند شيري است که با او بازي مي کند و چه جالب که حاج کاظم دقيقا مي داند و مي گويد که سلحشور خود اوست.

حاتمي کيا هم از شکست سلحشور راضي است. اساسا براي حاتمي کيا، مامور اطلاعاتي يک شکست خورده است. از ديد او حاج کاظم خالق امنيت است. حاتمي کيا آنقدر از اين شکست مطئمن بوده که توانسته يک مامور امنيتي درجه يک خلق کند، يک مهندس کاربلد. لازم نبوده او را اندکي بي اخلاق يا کم خرد فرض کند. سلحشور آمده تا با چشم خودش شکست را ببيند. حاج کاظم هم براي همين آنجاست. سلحشور بايد بداند که يکي از سربازان اش وضع خوبي ندارد. اما سلحشور اين وضعيت را فقط و فقط يک نبرد مي داند. او نماد قانون و قدرت است و در حضور او، هيچ فردي اجازه ندارد به ديوار امنيت ملي دست بزند. اما به هرحال حاج کاظم هم به ديوار تکيه مي دهد و هم از آن رد مي شود. سلحشور براي حرف زدن نيامده، براي حل مشکل نيامده، سلحشور مشکل را پاک مي کند. از ديد سلحشور اين موضوع اساسا مشکلي نيست (دوره مربي تمام شده) ولي اين واقعا يک مشکل است و همين موضوع سلحشور را دوست نداشتني مي کند و وقتي يک دوست نداشتني درست و کامل به تصوير درمي آيد، يعني بازيگر کارش را درست انجام داده است. البته، سلحشور مقداري آمريکايي (سينماي آمريکا) به نظر مي رسد. اما به خاطر نبود کاراکتر اطلاعاتي امنيتي، در سينماي رئاليستي ايراني، هرگونه تحليل دياليکتيکي زياد هم دقيق از آب درنمي آيد. مامور اطلاعاتي شاخص ديگر اين سينما، باز آفريده خود حاتمي کياست. مامور فيلم به رنگ ارغوان هم همين سلحشور است با اين تفاوت که حاتمي کيا در به رنگ ارغوان، براي مامورش آستين بالا مي زند و بالاخره تحولي دست وپا مي کند اما در آژانس فقط شکست پايان سلحشور است.

نمي دانم موفق شده ام يا نه، اما تمام تلاش اين است که بگويم سلحشور کاراکتر مشکوکي است. رضا کيانيان اين موضوع را خوب درک کرده. شايد براي همين است که مي گويم سلحشور براي حل مسئله نيامده. حکمي که در انتهاي فيلم بالادستي سلحشور براي حاج کاظم و عباس صادر مي کند، خيلي راحت مي تواند حکم خود سلحشور باشد. اما ناگهان اين بدمن آمريکايي اين وسط چه کار مي کند؟ چرا همچون يک روبات فقط براي مبارزه با خطاکار آمده؟ چرا خالي از روحيه انساني واقعي خود است؟ چرا تو صورت حاج کاظم مستقيم نگاه نمي کند و چرا صداقت از ديد او منتفي است؟

بديهي است که اين ويژگي ها در تقابل با حاج کاظم داستان معني پيدا مي کند. (ببينيد که چقدر آمريکايي ها در نوشتن شخصيت هاي مکمل مهارت دارند)… در واقع حاتمي کيا حاج کاظم را فرد مي شناسد و سلحشور را بيش از يک نفر مي داند و طبيعتا شکست يک جمع که در يک کاراکتر خلاصه شده اند، درام را جذاب تر خواهد کرد، به خصوص اگر اين درام، يک درام سياسي ايراني باشد. روباتيک گونگي يا ميل حاتمي کيا براي پنهان نگاه داشتن جنبه هاي انساني سلحشور حتي باعث شده رضا کيانيان بيشتر از خود نقش به چشم بيايد. نکته جالب ديگر اينکه سلحشور لزوما ضد حاج کاظم يا آن روي سکه نيست. به زبان امروزي سلحشور اپليکيشن ديگري است. خالي از درک و زبان که اساسا آمده تا درام تنش بيشتري داشته باشد. تنشي که تا حد زيادي وضعيت سياسي و جهان بيني فيلم را بازمي سازد. در نتيجه حاج کاظم تنها خطاب به سلحشور قدرت نمايي مي کند. انگار سلحشور صداي نوعي بي عدالتي است و شکست اين صدا کافي است. صدايي که لحظه به لحظه در فيلم بلند و بلندتر مي شود. حتي در انتها چون کنار هلي کوپتر ايستاده، فرياد مي زند.

اگر بپذيريم که در سينماي ابراهيم حاتمي کيا، دستور از بالا تبديل به يک اصل روايي و دراماتيک شده، حالا نقش سلحشور را بهتر متوجه مي شويم. درواقع صنعتي بودن، آمريکايي بودن، عامه پسند بودن شخصيت سلحشور، نوعي انتخاب است براي بهتر به سينما درآوردن همين دستور از بالا. در اين صورت اين دستور از بالا، جايگاه ويژه اي پيدا خواهد کرد. حال آنکه از کاراکتر مامور امنيتي اينگونه به نظر مي رسد که در تقابل با حاج کاظم خود مي بايست حکم را بخواند. او بچه زرنگ است و حکم را خوب مي داند. وقتي همکار سلحشور حاج کاظم را مي شناسد، بازي تمام است اما تنش روباتيک و بدون قطع ادامه پيدا مي کند تا حاتمي کيا حکم نهايي را موجه کند. حاتمي کيا سحلشور را مي سازد تا اول از همه اهميت و جايگاه حکم عادلانه دستور از بالا را در انتها ترسيم کند اما به شکل عجيبي خودش در مورد سلحشور عادل نيست. سلحشور که به خاطر بازي خوب کيانيان و ديالوگ نويسي درجه يک حاتمي کيا فراموش ناشدني شده، در آژانس شيشه اي کمي مشکوک است.