بایگانی‌ها

بگذار دنیا آهنگ هایت را بشنود…

بگذار دنیا آهنگ هایت را بشنود...
بگذار دنیا آهنگ هایت را بشنود...

 

نزهت بادی

دنیای تصویرآنلاین-«تابستان» ساخته کیریل سربرنیکوف در جشنواره فیلم کن 2018 در بخش مسابقه برای دریافت نخل طلا رقابت کرد و از فیلم‌هایی بود که نظر منتقدان را جلب کرد. یکی از نکات حاشیه‌ایی همزمان با نمایش این فیلم  در کن کارگردان  نتوانست در جشنواره  حضور بهم رساند چراکه در حبس خانگی  بود.

 

+++

از همان ابتدا که دخترها مخفیانه از پنجره برای تماشای کنسرت بالا می روند و دزدانه خود را در سالنی جا می دهند که هیچ کس حق ندارد حس و حالش نسبت به موسیقی را بروز دهد و باید هر نوع تکان و حرکت بدنی را کنترل کند، با فیلمی درباره سرکوب سرخوشی و شور و لذتی مواجه می شویم که مهارناشدنی به نظر می رسد. موسیقی که روی صحنه اجرا می شود، برای فوران احساسات و تخلیه انرژی هاست اما از سوی دولت حاکم شوروری سرکوب می شود و حس خفقان بر همه جا سنگینی می کند. از این رو فیلم به بمب عمل نکرده و خنثی نشده ای می ماند که هر لحظه ممکن است منفجر شود و به طرز دیوانه وار و افسارگسیخته ای تمام نیروهای انباشت شده و تحت فشارش را بیرون بریزد. دقیقا مثل همان لحظه خیالی که یکدفعه یکی از اعضای گروه وسط تماشاگران می رود و نظم و سکوت تحمیل شده را بر هم می زند و آن ها را به ابراز احساسات شان دعوت می کند و بعد همه از سر جایشان بلند می شوند و شروع به رقص و پایکوبی می کنند و در انتها مایک و گروهش سازهایشان را می شکنند و به مردم می پیوندند و گویی روح جمعی ملتی در حال اختناق بناگه عصیان می کند. در واقع آنچه باید در واقعیت رخ دهد و سرکوب شده است، توسط تصویر ساختگی فیلمساز بازآفرینی می شود و به شکل جنون آمیزی فضای خفقان بار حاکم بر جامعه را از درون متلاشی می کند و شخصیت ها فرصت می یابند برای لحظات کوتاهی به همان آزادی و رهایی موجود در موسیقی شان برسند که دوستش می دارند و به دنبالش هستند.

ظاهرا قصه ای وجود ندارد و مخاطب نمی داند دقیقا چه چیزی را باید دنبال کند اما همین فقدان داستانی روشن و قطعی به تمهیدی هوشمندانه در جهت بیان حکایت زیرزمینی و سانسورشده موزیسین هایی بدل می شود که در قرائت رسمی شوروی جایی ندارند و به مطرودشدگانی در حاشیه می مانند و انگار سربرنیکوف با روایتی متزلزل و نامطمئن از سرگذشت آن ها می خواهد ما را با جهان حذف شده ای روبرو سازد که دیگر نمی توان واقعیت راستین را از دروغ های جعلی آن تشخیص داد و به تاریخ تحریف شده ای اعتماد کرد که عده ای را به دلخواه دیکتاتوری نادیده گرفته است. پس آن خرده داستان های فانتزی که مدام در روایت متداوم فیلم گسست ایجاد می کنند، در راستای پر کردن حفره ها و جاهای خالی ناشی از حذف در تاریخ است و به ما پیشنهاد می دهد که آن خلأها را با اتفاقاتی پر کنیم که به واسطه استبداد جلوی بروز آن ها گرفته شده است. تکنیک انقطاع پیرنگ توسط موزیک ویدئوها بتدریج به یک عنصر زیبایی شناختی بدل می شود که از روایت مرسوم پیرامون زندگی نامه یک ستاره راک روسی آشنایی زدایی می کند و به کمک آن دست به عادت گریزی در روند اختناق و سرکوب حاکم بر جامعه می زند. سکانس های موزیکالی که یکدفعه مردم خموده و افسرده تحت فشار شروع به آواز خواندن می کنند، به موسیقی خصلت معترضانه و شورشی می بخشد و افراد بی تفاوت و درخودفرورفته در گوشه و کنار اجتماع را به یکدیگر پیوند می دهد و از دل شور و لذت جمعی آن ها به نوعی اتحاد انقلابی نامرئی علیه استبداد می رسد.

از این جهت فیلم به ما به ازایی برای وضعیت خود کارگردان بدل می شود: اثری پرشور و بازیگوشانه که توسط فیلمسازی در حصر خانگی ساخته شده است و بر مهارناپذیری هنر توسط دیکتاتوری تأکید می کند و نشان می دهد چطور رویا خودش را بر واقعیت تحمیل می کند و از حصار تنگ سانسور و حذف و حبس فراتر می رود و راهی به جهان آزاد باز می کند. همان طور که مایک به ویکتور می گوید که بگذار آهنگ هایی که در سرت ماندند، بیرون بیایند و یا به ناتاشا اجازه می دهد کشش و اشتیاق منع شده اش نسبت به ویکتور را بروز دهد. در واقع سربرنیکوف با ساختن جهانی اتوپیایی در دل جامعه دیستوپیایی شوروی می کوشد تا اعتراض و عصیان خود علیه استبداد حاکم بر سرنوشت خود و جامعه اش را ابراز کند و نگذارد آن فضای دهشتناک و تیره و تار دیکتاتوری به شکل کاملی تحقق بیابد و با روایت شخصی خود از موسیقی زیرزمینی یک دوران که می تواند واقعی هم نباشد، در خوانش تاریخی غالب و برتر سرزمینش وقفه ایجاد می کند و از مخاطبانش می خواهد که آن فوران انرژی و شور فروخورده و پنهان در جامعه خفقان بارش را ببینند و درک کنند.