بایگانی‌ها

تنهایی امیر

تنهایی امیر
تنهایی امیر

 

محمد جلیلوند

دنیای تصویرآنلاین-سینما به واسطه گستردگی و تنوع مخاطب، نیاز به فیلم هایی در حوزه های گوناگون دارد و به همین خاطر هم ژانرها متولد شده اند. این طبقه بندی، کار مخاطب را برای دسترسی به آثار موردعلاقه اش راحت کرده و مانع سردرگمی شان در انتخاب می شود. علاقمندان جدی تر سینما و آنهایی که در طیف نخبه قرار می گیرند، یکی دیگر از گروه های مخاطبان فیلمسازان هستند که فیلم های خاص تری را می پسندند. فیلم هایی که مخاطب عام سینما در مواجهه با آن حس خوبی نداشته و شاید تنها برای چند دقیقه قادر به تحمل آن باشند. فیلم هایی با قصه های متفاوت و فرم های کمتر شناخته شده که تجربه گرایی نقش مهمی در شکل گیری آنها دارند. در سینمای ایران، گروه سینمایی هنر و تجربه، وظیفه نمایش این آثار را به عهده داشته و در سانس هایی محدود به نمایش آثار تجربه‌گرای سینمای ایران می پردازد. «امیر» ساخته نیما اقلیما که در جشنواره سی و ششم فیلم فجر به نمایش درآمده و به تازگی نیز روی پرده سینما رفته، از جمله این آثار است که در طیف سینمای آوانگارد قرار می گیرد.

تعداد زیادی از فیلم های ساخته شده در ایران در چهار دهه اخیر را فیلم هایی تشکیل می دهند که نام خود را از نام قهرمان خود اخذ کرده اند و برای مثال می توان به فیلم هایی همچون «لیلا»، «پری»، «سلطان»، «شیدا» و … اشاره کرد. فیلم هایی که در آن ماجرامحوری جای خود را به شخصیت محوری داده و قصه براساس آن پیش می رود. در «امیر» نیز نیما اقلیما از همین روش بهره گرفته و شخصیتی به همین نام را به عنوان مرکز ثقل انتخاب کرده است. قهرمانی نه به شکل قهرمان های کلاسیک بلکه شخصیتی که همواره در مرکز قاب قرار گرفته و قصه حول و حوش او شکل می گیرد. تم اصلی فیلم نیز تنهایی انسان در جامعه امروزی قرن بیست و یکم است که در آن آدم ها به جای صحبت رودررو با یکدیگر دست به گوشی های خود برده و از آن برای مکالمه استفاده می کنند. در نتیجه، حرف همدیگر را نفهمیده و شکاف های بزرگی میان نسل های مختلف به وضوح به چشم می خورد.

«امیر» داستان مرد جوانی است که زندگی آشفته و در عین حال کسل کننده ای دارد: در خانه با پدر و مادری روبروست که حرفشان را نمی فهمد و تنها خواهرش ریما هم دچار افسردگی پیشرفته ای است که گاه خانه را به آشوب می کشد. فیلم ها از جایی شروع می شود که ریما در یک واکنش عصبی شدید خانه را به هم ریخته و ما سکانس ماقبل آن را به سبک فیلم های نخبه پسند سال های اخیر سینمای ایران نمی بینیم. اقلیما تلاش کرده امیر و ریما را که بازی جالبی هم با حروف کلمات آن انجام داده، قرینه یکدیگر قرار دهد که در این امر نیز موفق نشان داده است. هردوی آنها در ارتباط با دنیای پیرامونشان به مشکل خورده و هر یک شکلی از افسردگی را در رفتارشان بروز می دهند. در عین حال امیر به عنوان قهرمان فیلم، پناهگاه کسانی است که در اطرافش حضور دارند و این در حالی است که کنشمندی چندانی در او به چشم نمی خورد.

در بخش عمده ای از فیلم یا سکوت کرده و یا تلفن در دست مشغول صحبت با کسی آن طرف خط است که مخاطب نه او را می شناسد و نه از حرف های آنها چیزی می فهمد!  دیگر کاری که موتیف امیر به حساب می آید، سیگار کشیدن های متوالی اش که به تنهایی می تواند رکورد سیگار کشیدن در سینمای ایران را بشکند! با ورود علی دوست امیر که از همسرش غزل جدا شده، قصه نصفه و نیمه ای در فیلم شکل گرفته و کمی از سردی آن می کاهد. این در حالی است که غزل به امیر و خانه اش پناه آورده و نمی خواهد که فرزندش را به علی بسپارد. اما همین قصه یک خطی هم در یک چرخش عجیب و غیرمنتظره از بین رفته و دعوای علی و غزل بر سر نگهداری از بچه جای خود را به کشمکش بر سر نخواستن بچه می دهد!

از فیلمنامه که ضعف های آشکاری هم دارد بگذریم، به فرم فیلم می رسیم که اقلیما بیشتر توان خود را صرف آن کرده است. او در نخستین فیلم سینمایی خود، دنیایی را خلق کرده که برای انسان معاصر تا حدود زیادی ملموس به نظر می رسد. به همین خاطر هم رنگ را از فیلم خود گرفته و از فضای آپارتمان های بتونی شهرک اکباتان به بهترین شکل در این مسیر بهره گرفته است. اقلیما در بستن قاب های خود هم از شیوه ای خاص و نه چندان متعارف بهره گرفته و فضای بصری فوق العاده ای را به وجود آورده است. قاب هایی به شدت در خدمت داستان که همیشه در نقطه طلایی آن امیر قرار دارد. این فیلمساز جوان که علاقه زیادی به سبک مینیمال دارد، در انتخاب بازیگر نقش اول فیلمش هوشمندانه عمل کرده و توانسته بازی متفاوتی از میلاد کی مرام بگیرد. یک بازی در سکوت درخشان که به شخصیت امیر عمق بخشیده و تنهایی کشنده اش را باورپذیرتر می کند. در کنار او می توان به حضور موثر سحر دولتشاهی در فیلم اشاره کرد که یکی از معدود نقاط قوت فیلم به حساب می آید.