بایگانی‌ها

حقیقت‌گو و صریح

حقیقت‌گو و صریح
حقیقت‌گو و صریح

 

 

ترجمه:تکتم نوبخت

به نظر می رسد به دلیل تجربه و کار فرهادی به عنوان نویسنده و کارگردان در تئاتر است که او می تواند دراماتیک ترین مکان ها را برای فیلم های خود انتخاب کند. فرهادی بعد از فیلم اسپانیایی «همه می دانند» با بازی پنه لپه کروز و خاویر باردم و یک سری فیلم کوتاه با «قهرمان» یک فیلم بسیار خوب درباره صداقت، شرافت و قیمت آزادی دوباره با درامی انسانی به سرزمین خود باز گشته است..فیلم مشترک ایران و فرانسه که هیات داوران و هنرمندان در جشنواره کن احتمالا می توانند درون مایه های مورد علاقه این کارگردان را در کنار عناصر سمبلیک و مفاهیم استعاری زیر متنی اش در یک بیان بصری منسجم ردیابی کنند. هرچند باید دید یک فیلم بومی مانند این تا چه اندازه می تواند در کن و در سطح بین المللی پیش برود و استقبال از آن در سطح رقابت ها به چه صورت خواهد بود.

زندان ها یکی از مکان های کلیدی در سینمای معاصر ایران هستند. هم به عنوان مکان های نمادین شلوغ پر از مجرم و هم طبیعتا به عنوان استعاره ی حبس در یک جامعه سختگیر. در «قهرمان» اما زندان یک چهار دیواری میله ای با درب های باز است. جایی که قهرمان طبقه کارگر رحیم گاهی به آن وارد و گاهی از آن خارج می شود تا بخت خود را دوباره بیازماید. در «قهرمان» رحیم( امیر جدیدی) مردی بدهکار است که از طریق درب های زندانی که به روی او باز می شوند، سرنوشتش دچار دگرگونی می شود.

  فرهادی پس از کارگردانی درامی درباره طبقه متوسط، «جدایی نادر از سیمین» ، اولین فیلم ایرانی برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان با فاصله ی زیاد دوباره با «قهرمان» به ساختار قصه گویی ملی خود با روایتی با پیچش های داستانی زیاد باز گشته است.  یک خط داستانی اصلی  با خرده روایت هایی نیمه واقعیت و نیمه دروغ که به طور فزاینده ای در طول طرح گسترش پیدا کرده و با قطعیت می توان گفت به نوعی همه شخصیت هایی داستان را درگیر کرده و به آنها آسیب می زند.

موقعیت مکانی فیلم شیراز است و در اولین صحنه در صخره هایی صاف و محکم که حاوی مقبره های باستانی تخت جمشید است ما با یک قهرمان صادق و تا حدی ساده لوح روبرو می شویم. در جایی که پادشاهان هخامنشی در آن آرمیده اند رحیم را که به تازگی با مرخصی دو روزه از زندان آزاد شده است می بینیم که از یک داربست بسیار بلند و ازیک مسیر طاقت فرسا و سخت که با طناب بسته شده بالا می رود. مکانی که از هر نظر تجسم مرگ است. در این چشم انداز نمادین او بابرادر زن صمیمی اش (علیرضا جهاندیده) ملاقات می کند و با هم در مورد راه های پرداخت بدهی قدیمی رحیم که سه سال پیش به خاطر آن به زندان رفته است، بحث می کنند. طلبکار رحیم، بردار زن دیگر اوست. بهرام (محسن تنابنده) که یک مغازه دار و نماینده شرارت و بدخویی در فیلم است، در واقع کسی است که رحیم جوان را به زندان فرستاده است و حالا تمام تلاش خود را برای از بین رفتن اعتبار او و نگه داشتنش در زندان می کند. در کنار رحیم ،خواهر ش، پسر کوچکش و عشق جدید زندگی او ، فرخنده ( با بازی سحر گلدوست، به عنوان یک زن قوی و امروزی)  قرار دارد که امیدوار است به محض اینکه رحیم بدهی خود را پرداخت کند  و دوباره به کارش برگردد، با او ازدواج کند.

فیلمنامه فرهادی کمی بعد از شروع فیلم مخاطب را، به ناگهان و بنابر سیاق روایی همیشگی اش،  به میان  یک رویداد مبهم می اندازد. این نقطه عطف در «قهرمان»  از طریق  یک کیف دستی گمشده رخ می دهد. زنی را می بینیم که منتظر اتوبوس است در حالیکه در کیف دستی اش 17 سکه طلا دارد. سوار اتوبوس می شود  اما قبل از رسیدن به ایستگاه بعدی متوجه می شود که کیف دستی اش را گم کرده آنچه بعدامی بینیم  این است که فرخنده با میل قلبی سکه های طلا را به رحیم می دهد. آن دو سعی می کنند آنها را به یک فروشنده بفروشند. اما  متوجه می شوند پولی که بابت فروش سکه ها به دست می آرودند آنقدر زیاد نیستکه بتواند حتی نیمی از بدهی های رحیم را با آن پرداخت کرد. رحیم درمانده و مستاصل، در حالیکه تمام درها را به روی خود بسته می بیند و در کنار آن عذاب هم  وجدان دارد،  برای پیدا شدن صاحب کیف آگهی می دهد در نهایت آن را به زن فقیری که از خوشحالی گریه می کند باز می گرداند. و حالا کنش بعدی! جایی که پیچ و تاب های روایت های فرهادی مخاطب را در یک بزنگاه داستانی تازه گرفتار و  غافلگیر می کند: خبر خیر خواهی رحیم به گوش همه می رسد و مقامات زندان یک گروه تلوزیونی را برای مصاحبه با او می فرستند. امیر جدیدی اینجا، در بهترین حالت خود در نقش رحیمظاهر شده و بهترین بازی خود را ثبت می کند، او طیف احساسات رحیم ساده لوح را و احساس توام با لذتش را از اینکه پس از یک عمر که با او مانند یک انگل رفتار کرده اند، و حالا به عنوان یک قهرمان رفتار می کنند، به خوبی نشان می دهد. از همه بهتر  او در نظر پسرش قهرمان می شود، پسری سرسخت و  جدی با اختلال گفتاری که از سنش بسیار بزرگتر به نظر می رسد.

اما انتشار داستان رحیم در روزنامه و پخش آن از تلوزیون همچنین حسادتها را تحریک می کند. هیچ کس به اندازه بهرام از این خبر حیرت زده و ناراحت نمی شود. و انزجار او از رحیم با آشکار شدن نیمه تاریک وجودش همراه می شود تا ناعادلانه تر از قبل با او رفتار کند. او بعد از شنیدن این خبر حاضر به  از مذاکره مجدد درباره بدهی رحیم نیست. در این مرحله تار و پود بافتِ داستانی فرهادی بافته شده است و حالا تمام کاری که او باید انجام دهد این است که این رشته ها را آنقدر بکشد و در هم بتاباند تا آن را به دور قهرمان درمانده به نحوری محکم کند که هیچ مفری برای او باقی نماند : مردم درباره داستان و انگیزه های رحیم شک می کنند. در قصه او از ماجرای پیدا کردن کیف شبهه هایی وجود می آید و هر بار او مجبور است تا دوباره داستان رابه شکل تازه ای بازگو کند. حتی سازمان خیریه که قصد داشت برای بیرون آوردن رحیم  از زندان و یافتن شغل برای او پول جمع کند، در مورد خیر بودن کار خود شک می کند.

نکته جالب توجه در اثر تازه فرهادی به عنوان یک فیلم ایرانی ،قدرتِ رسانه های ایرانی است که نقش اساسی در گره افکنی و گره گشایی روایت «قهرمان» دارد. فرهادی مفاهیم استعاری زیادی را در در زیر متن داستان خود نهفته است. شاید مهمترین آنها تاثیر رسانه در زندگی مردم است و اینکه تا چه اندازه می توان به صحت اخباری که در  رسانه های اجتماعی منتشر شد اعتماد کرد. از جذاب ترین صحنه های فیلم جایی است که رییس زندان را می بینیم که در حال گفتن کلماتی به پسر رحیم  است تا آنها را به عنوان شهادت نه چندان درست، در جلوی دوربین تکرار کند. دیدن پسر کوچک رحیم که شجاعانه تلاش می کند چند جمله را برای ثبت در دوربین بگوید تا بتواند چهره بهتری از پدرش برای عموم بسازد به شدت همدلی برانگیز و متاثر کننده است. 

تنظیمات ساده و ابتدایی فیلم در تناسب با تصویر برداری صریح و مستقیم و در ترکیب با نورپردازی و تدوین  به همان اندازه مخاطب را درگیر موقعیت های بحرانی فیلم می کند که نمونه شاخص آن را قبلا در«جدایی» دیده بودیم. نوعی از چیدمان روایی که دورترین فاصله را با برخی از آثار فرهادی که در آن عناصر دراماتیک غیر متقاعد کننده گاهی اوقات به جهان فیلم هایش رخنه می کرد، دارد. به عنوان مثال. در مفهوم حمله جنسی در فیلم فروشنده از طریق کبودی های روی صورت زن  و به صورت غیر مستقیم القا می شد.

در عوض در «قهرمان» به نظر می رسد همه وقایع داستان آنقدر عیان و صریح است که به  برخی   رویدادهایک کیفیت کهن الگویی می دهد. همچنین در مورد شخصیت ها. مامور دولتی که تقاضای رحیم را برای کار حتی وقتیکه واجد شرایط کافی است رد می کند. زن خیری در خیریه که قبل از هر چیز مجذوب جاه طلبی ها خودش  برای کار خیر است و اصرار سرسختانه او به همه برای احترام گذاشن به دیگران در حالیکه خودش هیچ احترامی به دیگران نشان نمی دهد و از همه مهمتر زنجیره دروغ های پایان ناپذیر و غریزی کهشخصیت ها  را زیر یوغ بردگی خود گرفته است و به فیلم معنای عمیق تری می بخشد.