بایگانی‌ها

دختری به بند کشیده توسط گل‎ها

علاقه دی کاپریو به فیلم میدسامر
علاقه دی کاپریو به فیلم میدسامر

نزهت بادی

دنیای تصویرآنلاین- فیلم «نیمه تابستان» اثری سوئدی – امریکایی محصول سال 2019 به کارگردانی آری استر است که او را با فیلم «موروثی» می شناسند که سال گذشته به عنوان یک فیلم ترسناک هنری مورد توجه و تحسین قرار گرفت. فیلم تازه استر نیز اثر نامتعارفی در ژانر وحشت است که پیرامون سفر دختری (دنی) همراه با نامزدش به روستایی در سوئد برای شرکت در جشن محلی تابستانی است که با ماجراهای عجیب و هولناکی روبرو می شوند.

 

در جایی از فیلم پسری که همه را به روستای زادگاهش برای شرکت در جشن محلی تابستانی دعوت کرده است، به دنی می گوید که در بچگی اش خانواده اش را سوزانده اند اما اوهرگز حس از دست دادن نداشته است، چون خودش را متعلق به خانواده بزرگ روستا می داند و حالا دنی نیز لیاقت داشتن یک خانواده واقعی را دارد. پس به نظر می رسد سفر غریب و هولناکی دنی برای این است که دخترک مغموم، خانواده تازه ای بیابد که جایگزین خانواده از دست رفته اش شود و آن مراسم بدوی هراس انگیز به تجربه ای کاتارسیس وار برای او بدل شود که رنج و اندوه ناشی از مرگ دردناک والدینش را تحمل کند اما برای اینکه جزئی از آن خانواده بزرگ روستایی به حساب بیابد، باید عشقش را قربانی کند و مرد محبوبش را در مراسم جفت گیری ترسناکی بنگرد که می تواند ما به ازایی برای آمیزش رزمری با شیطان در فیلم پولانسکی باشد که این بار جای مرد و زن عوض شده و این، زن است که روحش را به شیطان وامی گذارد تا در جمع خانواده جدیدش پذیرفته شود.

پس می‌بینیم که چطور کناره گیری دنی از روستایی ها بتدریج به نزدیکی و پیوندش با آن ها تغییر می کند و به مشارکت در مناسک آیینی عجیب شان که در ابتدا انکار می کند، اشتیاق نشان می دهد و بی آنکه زبان یکدیگر را بفهمند، توان مکالمه با محلی ها را می یابد و درنهایت با پوشیدن لباس سفید و گذاشتن تاج گل‌ها به هیأت ظاهری آن ها درمی‌آید و به کالبدی برای ملکه شوم و منحوس روستا بدل می‌شود تا از تک افتادگی و بیگانگی ترسناکش نجات بیابد. وقتی دنی بعد از تماشای مراسم عجیب نامزدش شروع به گریستن و ناله کردن می‌کند و دخترهای دیگر دورش را می گیرند و با اوهم صدا می شوند و گریه شان به زوزه ای جمعی بدل می شود، گویی تمام درد ورنج انباشته شده ناشی از تنهایی اش در تحمل فقدان والدینش از وجود او فوران می کند و آن لبخند مرموز پایانی اش خبر از آرامشی می دهد که به واسطه حضور در جمع خانواده ترسناک و دیوانه ای به دست آورده است که وحشت و اضطراب و خشونت را در آیینی روشن و زیبا و شاعرانه از سر می گذراند.

همان رویکرد غریب و نامتعارفی که آری استر در مواجهه با ژانر وحشت در فیلمش در پیش می گیرد و از عناصر رایج فیلم های ترسناک آشنایی زدایی می کند و هول و هراس را از دل فضایی سحرانگیز و افسون کننده برمی انگیزد و نور آفتاب و چشم اندازهای سرسبز و تاج های گل و زنان زیبا و رقص سرخوشانه را به نشانه هایی در جهت خلق وحشت دچار تغییر ماهیت می کند و از طریق تحول ترس دنی به لذت در برابر عقاید و مناسک هراسناک روستایی ها نشان می دهد که چطور آدمی برای غلبه بر وحشت خود می تواند به عنصری دهشت زا تبدیل شود و برای نجات از تنهایی خویش به جزئی از همان تفکر نفرین شده ای درآید که از آن می گریزد. اساسا اجرای چنین آیین بدوی در یکی از مدرن ترین کشورهای جهان (سوئد) جنبه های کنایی سیاسی به حال و هوای سوررئال و هراسناک فیلم می بخشد و فرقه گرایی روستایی ها را بیش از آنکه برآمده از خرافات مذهبی و باورهای عامیانه و آیین های باستانی نشان دهد، راهی در راستای بقا و دوام قدرت شان می نمایاند که با قربانی کردن تک افتاده ها و بیگانه ها به بهانه پذیرش آن ها صورت می گیرد و انگار در حال وانمودسازی رابطه کشورهای استعماری با پناهنده ها و مهاجران است.

در ابتدای سفر دنی و نامزد و دوستانش دوربین حرکت ماشین در میان جاده سرسبزی را تعقیب می کند و بعد تصویر آن را وارونه می کند و جای زمین و آسمان عوض می شود و ما به شکل معکوسی در طول جاده زیبا پیش می رویم و این تمهید بصری را می توان مدخلی برای درک وارونه سازی موقعیت های آشنای وحشت در فیلم دانست که هرچند آشکارا تحت تأثیر فیلم کالتی همچون “مرد حصیری” و یا فیلم درخشانی مثل “بچه رزماری” به نظر می رسد اما انتظارات و پیش فرض های مخاطب را در مواجهه با عوامل ترس به هم می ریزد و قواعد ژانر وحشت را به بازی می گیرد و سرنوشت متفاوت و پیش بینی ناپذیری را برای شخصیت ها رقم می زند و مخاطب را با پایانی نامنتظره و تکان دهنده در بهت و حیرت فرومی برد و در انتها احساس می کنیم انگار در حال تماشای فیلمی با حال و هوای “جادوگر شهر اُز” و یا “آلیس در سرزمین عجایب” بوده ایم که داستان بلوغ و استقلال یک دختر را به شکل ترسناکی تعریف می کند و رستگاری شخصیت اسیر در مکانی نفرین شده را از دل تجربه ای “داگویل” وار رقم می زند.