بایگانی‌ها

دعوا بر سر سینمایی است که نباید پول در بیاورد

دعوا بر سر سینمایی است که نباید پول در بیاورد
دعوا بر سر سینمایی است که نباید پول در بیاورد

در قسمت اول هانگر گیمز (بازی‌های عطش)، صحنه‌ای هست که پرزیدنت اسنو دارد درباره‌ی امید و ترس صحبت می‌‌کند. می‌گوید امید خوب است تا زمانی که کم باشد و محدود نگه داشته شود. ظاهرا حکایت سینما در کشورما هم این طوری است. سینمایی که از ابتدا قرار بوده پدیده‌ای وابسته و تزئینی باشد. کم و محدود. شبیه گلدانی که می‌گذارند روی طاقچه و بهش می‌رسند تا به وقتش گل بدهد. آزاری ندارد و از جایش هم تکان نمی‌خورد، چه چیزی بهتر از این؟! سینما، متعاقب آن صنعت رسانه و سرگرمی، که مهم ترین پدیده‌ی فرهنگی عصر حاضر به شمار می‌رود، چند دهه است که به همین صورت اداره شده. یک مجموعه‌ی کارمندی و خنثی که به وقتش نشانه‌ی فرهنگ و فرهیختگی است اما چرخش به زحمت می‌چرخد و همه نیازمند دست حمایت غیب اند تا حالشان خوب بماند.

پدیده‌ای که بهش می‌گوییم «سینمای ایران»، درون آکواریوم و یک گنبد شیشه‌ای فرضی رشد کرده و با ادامه این روند هیچ وقت نمی‌تواند روی پای خودش بایستد. چون پول در نمی‌آورد و چرخ‌دنده‌هایش به زحمت می‌چرخد. هربار هم که گیشه‌ی سینماها به رونق نسبی رسیده اند، دست غیبی از راه رسیده و با نسخه‌ی قاچاق، سانسور و پایین کشیدن فیلم بازی را به هم زده. دنیا عوض شده و دیوار و انحصار دیگر جواب نمی‌دهد. اما داستان دوباره دارد تکرار می‌شود.

 از ابتدای امسال، جو اجتماعی به سمتی رفته که سینما برای طبقه‌ی متوسط جدید حکم یک تفریح را پیدا کرده و استقبال از فیلم‌ها فراتر از انتظار معمول بوده. این یعنی یک نقطه‌ی بحرانی در سینمای ایران که اگر تا آخر تابستان با همین شیب ادامه داشته باشد می‌تواند زمینه‌ی تحول اقتصادی درازمدت سینما را به وجود بیاورد. این یعنی خبر بد برای بازار انحصاری سینما و ترک عمیق دیگری بر گنبد شیشه‌ای «سینمای ایران».  پس بازی‌های قدیمی دوباره به راه می‌افتد، از ممیزی و محدودیت نمایش گرفته تا گیر دادن به صدای خواننده و لباس بازیگر.

گنبد کذایی که مدت‌ها است در هم شکسته ولی هنوز فرو نپاشیده، چون اهالی سینمای ایران هنوز حیات خود را وابسته به این سینمای نصفه و نیمه و کارمندی می‌دانند. پس تلاش برای حفظ وضعیت موجود با جدیت ادامه پیدا خواهد کرد. اما واکنش‌ها و رفتار اهالی سینما در این میان تعیین کننده است. این که چه قدر می‌توانند با هوش و درایت سطح مطالبه‌ی خود را بالا ببرند و زمینه‌ی عبور سینما از بازار انحصاری را ایجاد کنند. البته اگر هم دیدید که خیلی از سینماگران و رسانه‌ها در این وضعیت حواسشان را پرت کردند به جاهای دیگر، افتادند دنبال ژست‌های اعتراضی در عین اثبات برادری و یا از رضایت حداقلی به خاموش نشدن چراغ سینما و دور هم ماندن گفتند، زیاد تعجب نکنید. شاید این گنبد شیشه‌ای شکسته و پوسیده باشد ولی به هر حال سقفی است بالای سر خیلی‌ها.

خارج شدن از دیوارهای نامرئی این سینمای موجود و رسیدن به سینمای صنعتی بدون دخالت و نظارت کار ساده‌ای نیست و طبیعتا هزینه دارد. وضع شبیه صحنه معروف«ماتریکس» است. جایی که مورفیوس به نئو می‌گوید برای خروج از دنیای ماتریکس یا باقی ماندن در آن باید بین قرص آبی و قرمز یکی را انتخاب کنی. با قرص آبی همه چیز امن و امان است و از فردا برمی‌گردی همان جایی که بودی. اما با قرص قرمز وارد یک محیط ناامن و پر از چالش می‌شوی که برای بقا در آن باید زحمت بکشی و بجنگی. باید ببینیم که انتخاب اهالی سینما چیست، ماندن و فربه شدن در یک محیط بسته و ایزوله یا شکستن دیوارها و تلاش برای رشد در دنیای واقعی.