نویسنده: ایمان عظیمی
داستان فیلم «زندگیهای پیشین» در مورد دختر و پسری اهل کرهی جنوبی است که علاقهی فراوانی نسبت به یکدیگر دارند ولی دختر بهخاطر پی گرفتن آرزوهایش از کشور خود به تورنتو و از آنجا به نیویورک کوچ میکند تا فاصلهی میان این دو سبب جدایی همیشگی را فراهم کند. ما بهواسطهی نشانههای تصویری و آغاز تماتیکی که در فیلم وجود دارد متوجه میشویم که راه این دو از یکدیگر جداست و نورا و ههسونگ هیچگاه قرار نیست به یکدیگر برسند؛ یعنی تکلیف از همان آغاز برایمان مشخص میشود و عملاً فیلمساز به ما عنوان میکند که قرار نیست در مدت تماشای فیلم اثری از وصال دو جسم را به نظاره بنشینیم.
مسئلهای که خود را در کانسپت اثر نشان میدهد، «مهاجرت» و آثار آن بر زندگی مهاجرین و اطرافیانشان است؛ در واقع این پدیده بیش از هر چیز دیگر در لایههای بیرونی و درونی فیلم خود را به چشم بیننده میآورد. مهاجرت نهتنها وضعیت کمابیش قابل پیشبینی فرد را دستخوش تغییر میکند، بلکه بر روی افراد پیرامون زندگیاش نیز بسیار اثر میگذارد، بحران قبول فرد در جامعهی مقصد از یک طرف و نوستالژی و روزگار اغلب خوش گذشته دست از سر آدمی برنمیدارد و روحش را خراش میدهد.
«سلین سانگ» کارگردان این فیلم با پیروی از آنچه پیشتر در زندگی خویش تجربه کرده، «زندگیهای پیشین» را جلوی دوربین برده و بهدور از احساساتگراییهای رایج هالیوودی عشق را در حد مطلوبی -آنهم با حداقلیترین متریال ممکن- به تصویر درآورده است. مضمون عاشقانهی این فیلم و شکل پرداختی که سلین سانگ از آن بهره گرفته، باعث شده تا مخاطبان زیادی از سراسر دنیا با آن ارتباط بگیرند و با کاراکترهایش همذاتپنداری برقرار کنند.
سلین سانگ با متریال داستانیای که در دست داشته اولین و راحتترین کار ممکن را انجام داده است. این امکان وجود دارد که دیگران نسبت به سادگی بیش از حد فیلم گارد بگیرند و اینطور عنوان کنند که این سادگی به مضمونزدگی اثر ختم شده است ولی این واقعیت را در سینمای امروز باید بهخاطر داشت که در بسیاری از اوقات این تکنیکزدگی است که سینما را به وضعیت وخیم و دور از مخاطب کنونی سوق داده است و سادگی میتواند همان دهلیزی باشد که تماشاگر به آن چشم بسته است.
سلین سانگ در فیلم جمع و جور خود تنها از سه کاراکتر سود برده و با حداقلیترین مواد خامی که در دست داشته توانسته فیلمی گیرا و مخاطبپسند را برای مخاطبانش به نمایش بگذارد، استفاده خوب این کارگردان از باند صوتی و همچنین سکانس طولانی صحبت ههسونگ و نورا در بار و همچنین لحظهی خداحافظی این دو در فضای بیرون ِ خانهی نورا و شوهر آمریکاییاش بهخوبی احساسات بیننده را نسبت به فیلم درگیر میکند و نمیگذارد که وی با حس ناخوشایندی اثر را به اتمام برساند.