نویسنده: ایمان عظیمی
پل شریدر با ساخت و نمایش آخرین فیلم خود به مخاطبان سینما نشان داد که همچنان مسئلهی رستگاری به میانجی فداکاری برای وی از اهمیت بسزایی برخوردار است. «استاد باغبان» در ادامهی تلاشهای این نویسنده و کارگردان نهچندان سنتگرا تلاشیست برای رسیدن به تجلیات قدسی در قالب ِ قاب دوربین و انتقال درست آن به مخاطب.
عنوانبندی ابتدایی اثر نیز از چنین مسئلهای حکایت دارد. در حقیقت، شریدر برای نمایان کردن ساحت قدسی به نمایش نشانههای طبیعی روی میآورد و هر چه در چنته دارد رو میکند تا ارزش رستگاری را در زندگی ِ اینجایی انسان معاصر به وی نشان داد. البته پیام شریدر به مخاطبش تنها مبین نمایان کردن پوستهی بیرونی اثر است و ماجرا به همینجا ختم نمیشود.
شریدر سنتگرا نیست، امّا حتی با غلظت بیشتری با فیلمهایش بر علیه جریان تازه شکلگرفتهی این سالهای هالیوود ایستاده و موضع میگیرد و سینمایی خودبنیاد را در این بلبشو نمایندگی میکند. سینمایی که از المانهای محبوب و آشنای مخاطبین بهره میبرد ولی شریدر به آشناییزدایی و سنتشکنی از آن روی میآورد تا بهنحوی بازنمودی از امر قدسی و مطلق را به بینندهاش عرضه کند.
کلوزشاتهای الکساندر دینان از طبیعت و گل و گیاه، هم نمایانگر تجلیات قدسی است و هم مسیر رستگاری کاراکتر محوری روایت را نمایندگی میکند.
«نارول راث» (جوئل اجرتون) مرد آرام، فرمانپذیر و منظمیست که پس از یک گذراندن یک زندگی پر فراز و نشیب و مملو از زشتی مسئولیت رسیدگی به باغ «نورما» (سیگورنی ویور) را برعهده گرفته است؛ او اکنون زندگی آرام و خوبی را میگذراند امّا به ناگاه با ورود نوهی خواهر نورما موقعیت وی در محیط دچار تزلزل میشود.
طرح کلی اثر در نگاه اوّل این انتظار را برای مخاطب ایجاد میکند که وی قرار است یک مووی مرسوم هالیوودی را تماشا کند ولی با گذشت نیمی از زمان فیلم رفتهرفته این انتظار رنگ میبازد و او وارد دنیایی الهیاتی میشود که در فیلمهایی از این دست چندان مصداق و مبنا ندارد؛ هرچند تجربههای قبلی شریدر، بهخصوص در اولین اصلاح شده و شمارندهی کارت از امکان طرح چنین رویکردی در این فیلم هم حکایت داشت ولی بهوضوح میبینیم که شریدر از تمام امکانات عینی و موجود در فیلمنامهاش به شیوهای دیگر بهره گرفته است و رویکردی نمایشی و اگزجره از خود بروز نمیدهد. شریدر بهصورتی خودآگاهانه از عرض روایت کم میکند و به طول آن میافزاید تا مخاطب بتواند لذت بردن صرف از مسیر را در آرامش پی بگیرد. تجربهی استعلایی شریدر در این فیلم با دوری از نبض جریان اصلی هالیوود بهخوبی اتفاق میافتد، هرچند چندان دور از ذات خویش نیست و در شیوهی روایتگریاش تماماً برعلیه هالیوود موضع نمیگیرد و حداقلی از تنش و دلهره را در فصل پایانی اثر برای مخاطب به ارمغان میآورد. در استاد باغبان چشیدن طعم شیرین رستگاری و نو شدن با روییدن گل و گیاه و نگهداری از آن همگام است. همانطور که نارول از پرورش دادن گل و گیاه از دل خاک با حسی از مسئولیتپذیری لذت میبرد، باغبان در مسیر رستگاری خود دل به قادر مطلقی میدهد که از وی در برابر صدمات محافظت میکند. امتزاج این دو جلوه بهخوبی در فیلمنامه شرح و بسط داده شده است و شریدر این رنج مقدس را با ایماژهای بصری و همچنین اتخاذ رویکردی کمینهگرا به زیبایی بیان میکند.