یکی از آثار شاخص جشنوارهی فجر سال گذشته سیانور بود. فیلمی با موضوع ملتهب درگیریهای سیاسی و ایدئولوژیک دههی پنجاه که به طرز معناداری در زمان جشنواره مورد بیتوجهی قرار گرفت. سیانور با وجود کم و کاستیهای قابل توجهش، فتح بابی دوباره در سینمای سیاسی ایران است. فیلمی که با وجود معذوریتها و محدودیتها موفق میشود تا در دل یک بحران سیاسی موضعی انسانی بگیرد و قربانی شدن روابط انسانی به پای ایدئولوژی را به نمایش بگذارد. فیلم را هم کسی ساخته که شاید در کارنامهاش آثار پرتعدادی به چشم نخورد اما با دو فیلم بلند و یک سریال تلویزیونی موفق نشان داده که میتواند یکی از فیلمسازان موثر نسل خودش باشد. بهروز شعیبی در گفتگو با دنیای تصویر هم از چگونگی ساختن فیلمی با چالشهای فنی و فرمی متعدد گفته و هم این که چگونه در بحثی آمیخته به ایدئولوژی و سیاست و زیر برچسبی از یک محصول سفارشی موفق شده به موضع و دیدگاهی فردی در اثر برسد.
گزیدهای از این گفتههای بهروز شعیبی را در دنیای تصویر آنلاین میخوانید. برای مطالعه متن کامل گفتگو به شماره 268 ماهنامه دنیای تصویر مراجعه کنید.
-بعد از ساختن سیانور به این نتیجه رسیدم که در دنیای امروز دیگر جایی برای جعل یا دروغ گفتن وجود ندارد. به همان نسبتی که متن تاریخ برای ما آموزنده است، تحریف تاریخ هم فقط اعتماد مخاطب را از بین میبرد.
-برای این که زیاد در تاریخ دست نبریم، به سراغ بخشهای دست نخورده از تاریخ رفتیم. حداقل در این تجربه که برای اولین بار با این دورهی ملتهب و شخصیتهای واقعی سر و کار داشتیم، باید برشهایی را از شخصیتها انتخاب میکردیم که مورد توافق بود و ملاحظات بیش از حد را به همراه نمیآورد.
-در فیلم بخشی از تاریخ را بهش پرداخته ایم که بیشتر از تاریخ کتابخانهای مرسوم، تاریخ اجتماعی است. به اعتقاد من تاریخ واقعی همین است. ما هر بار که خواسته ایم از تاریخ حرف بزنیم رفته ایم به سراغ قوام و مصدق و شاه. یعنی از شخصیتهای سیاسی در تاریخ حرف زده ایم. در حالی که واقعیت تاریخ محصول رویدادهایی است که در جامعه و در زندگی مردم اتفاق افتاده.
-وقتی به دنبال نکات تصویری از آن دوره بودیم چندین بار کندو را دیدیم و ازش نت برداشتیم. آقای گله دورهای را از تهران و حیات اجتماعی واقعی دورهی خودش را ثبت کرده که تا سالها میتواند مرجع واقعی و بدون سانسوری باشد از تهران دههی پنجاه و نمونهی خیلی خوبی از یک فیلم اجتماعی است.
-نمیتوانم یک جور زندگی کنم و جور دیگری فیلم بسازم. این دوگانگی قطعا خودش را نشان خواهد داد. خیلی نمیتوانم خودم را از بیرون نگاه کنم و مثلا بگویم که من یک کارگردان ارزشی هستم و حالا این ارزشها چیست؟ این ارزشها را با جزئیات قبول دارم یا نه؟ تعریفش در هر کجا چیست؟ ولی به یک سری اعتقادات پایبندم. اگر مسائلی در فیلم وجود دارد که خودم آنها را قبول نداشته باشم یا نشناسم، مطمئنم که این در اثر به چشم میآید.
–اولویت برایم ایمان فردی است که فراتر از ارزشها و شعارهای تعریف شده قرار میگیرد و پایبند بودن به آن در سینما کار سادهای نیست.