بایگانی‌ها

زندگی فیلمنامه‌نویس بزرگی است

زندگی فیلمنامه‌نویس بزرگی است
زندگی فیلمنامه‌نویس بزرگی است

 

فرانسیس فورد کاپولا،کارگردان کهنه‌کار سینما سخنان خواندنی و جدیدی را به بهانه نمایش تدوین دوباره «پدرخوانده 3» مطرح کرده است که در ادامه می‌خوانید.
-اینکه بتوانید از خودتان انتقاد کنید مهارت خوبی است. اغلب وقتی فیلم ام اکران می شود ، می پرسم: “آیا اشتباهاتی مرتکب شدم؟” وقتی من باشگاه پنبه را در سال 1984 ساختم ، مردم به من می گفتند که شخصیت های سیاه پوست زیادی در فیلم وجود دارد و رقص تپ دنس اش زیاد است. من می گویم: اما این یک فیلم در مورد رقص تپ دنس سیاه پوستان است . سالها بعد ، فهمیدم که نیمی از داستان پسزمینه را از فیلم درآوردم. خوب بود که برگردیم و فیلم را درست کنیم.
-زندگی یک فیلمنامه نویس بی‌نظیر است. دخترم ، سوفیا ، به دلیل بازی در فیلم پدرخوانده قسمت سوم ، آماج انتقادات ناجوانمردانه و وحشتناکی قرار گرفت. او 18 ساله بود و به او می گفتند که فیلم پدرش را خراب کرده است. این یک زخم عمیق برای این بچه بیچاره بود. آنها برای من اسلحه کشیدند ، اما او گلوله خورد. حالا سوفیا فیلمساز مشهورتری از من است. او در این مشاجره برنده شد!

-من همیشه نمی‌خواهم با فیلمهایم سر و کله بزنم ، فقط وقتی دلخوری داشته ام این کار را می‌کنم. آنقدر خوش شانس هستم که صاحب برخی از فیلم هاییم هستم ، پس چرا که نه؟

– کار من و پدرخوانده اکنون تمام شده است. موارد دیگری وجود دارد که [نویسنده کتاب] ماریو پوزو نوشت که ما هرگز استفاده نکردیم. اما من صاحب فیلم‌های پدرخوانده نیستم، پارامونت مالک پدرخوانده است و ممکن است آنها تصمیم بگیرند فیلم های بیشتری بسازند. احساس می کنم سه گانه ام را ساخته ام. من کارهای جذاب تر دیگری دارم.

-اکران یک فیلم مانند دنبال کردن یک تیم ورزشی است. شما همیشه حسرت می خورید. همیشه درپی اکران یک فیلم نفس راحت می کشید ، حتی اگر احساس یاس داشته باشید.

-فیلم یک توهم است. مخاطب فقط سایه های زیادی را روی پرده می بیند. احساسات درون مخاطب است. این فوت وفن(فیلم) به آنها چیزی می دهد که باعث آزاد شدن احساسات شان می شود و ناگهان تصاویر را با احساساتشان همراه می کنند. نظریه من این است که ، وقتی مردم می گویند یک فیلم زیبا است ، فکر نمی کنم 
تا زمانی که زیبایی در مخاطب وجود نداشته باشد ، بتواند چنین چیزی را بگوید.
-یکسری مسائل کوچک بیشتر از محیط زیست برای من اهمیت دارند. ما باید زمین را نجات دهیم. اما مسئله آب و هوا دقیقاً در مورد زمین نیست. زمین در حال بقا است ، دوره های یخی را طی کرده است. مساله نجات نژاد بشر است. فکر می کنم ما ارزش نجات پیدا کردن را داریم.
-باید یکدیگر را به عنوان خانواده ببینیم. من و شما خویشاوند هستیم. شما به نخستین مادربزرگ خود (حوا) برمی گردید و مادربزرگ من همان زن است. همه انسانهایی که امروز زندگی می کنند خویشاوند خونی هستند و بنابراین ما باید همدیگر را در آغوش بگیریم و با یکدیگر همکاری کنیم و به پیشرفت یکدیگر کمک نماییم. چون ما خانواده هستیم. ما خانواده انسانی هستیم.

-من می خواهم درباره آینده فیلم بسازم. شما آن شعر آلفرد ، لرد تنیسون را شنیده اید؟« زیرا من در آینده فرو رفتم ، تا آنجا که چشم انسان می دید ، چشم انداز جهان را دیدم ، و همه شگفتی خواهد بود …» این همان فیلمی است که می خواهم بسازم. نامش مگالاپولیس/ Megalopolis است. من 81 ساله هستم بنابراین امیدوارم سالهای کافی برای ساخت این پروژه داشته باشم. من می خواهم به کودکان دنیا چشم انداز آینده ای را ارائه دهم که زیبا باشد. که مثبت است. که بهشت روی زمین است ، زیرا واقعاً فکر می کنم ما می توانیم چنین چیزی را داشته باشیم.