برای بررسی جایگاه و اهمیت کیانوش عیاری در سینمای ایران لازم نیست که فهرست جوایزش را مرور کنیم. طی چهار دهه فعالیتش در سینما با مشکلات و حاشیههای ریز و درشت مواجه بوده ولی این باعث نشده تا نگاه تیزش کند شود و فیلمهایش بدون تاثیر. بعد از موفقیت خیرهکننده «روزگار قریب»، عیاری این روزها مشغول ساخت سریالی تازه برای تلویزیون است و از سوی دیگر «بیدار شو آرزو» هم بعد از سیزده سال فرصت نمایش پیدا کرده. در حالی که هنوز دو ساختهی آخر او یعنی «خانه پدری» و «کاناپه» فرصت نمایش نداشتهاند. همین فرصتی شد برای گفتگو با یکی از مهمترین فیلمسازان سینمای ایران و نگاهی متفاوت به سینما، جامعه و پدیدههایی چون زلزله!
متن کامل این گفتگو در شماره 281 دنیای تصویر (دی ماه ) موجود است. بخشهایی از گفتگوی کسری ولایی با کیانوش عیاری را میتوانید در دنیای تصویر آنلاین مرور کنید:
-تصورم این بود که فیلم بهقدری بی رحم و تکاندهنده باشد که بتواند مسئولان را تکان دهد تا فراموش نکنند ایران روی یک گسل بزرگ قرار دارد. در کل پهنهی ایران شاید در کمتر از ده درصدِ مناطق گسلی وجود ندارد و مابقی همگی زلزلهخیز هستند. چرا در چنین کشوری باید خانهها اینقدر ناایمن ساخته شود؟ آیا پول نداریم؟ چرا یک لرزه پنج ریشتری باید بتواند در روستاها کشته بگیرد؟ این مسئله همیشه دغدغهام بوده.
– فکر میکنم بیدار شو آرزو اصلا نیازی به اکران عمومی ندارد. بلکه باید فیلم را برای نمایندگان مجلس و هیات دولت نمایش دهند و مسئولین مربوطه را موظف به تماشای آن کنند. امکان ندارد کسی بعد از تماشای این فیلم واکنشی نداشته باشد و متاثر نشود. شاید حتی دچار نفرت شود از اینکه دو ساعت در یک دهلیز جهنمی حضور داشته. به نظرم هیچ چیزی، حتی وقوع این زلزلهی اخیر هم نمیتواند بیشتر از تماشای این فیلم محرک باشد و این حجم از بیتفاوتی را کنار بزند.
-واقعیت این است که چهار نعل از ناتورالیسم فرار میکنم. به همین دلیل است که فیلمهایم آینه تمام نمای دوران خود نیستند و انسان در آن نقش مهمتری دارد. در فیلمها برخی از واکنشهای انسان که ممکن است خیلی پیشپا افتاده جلوه کند، فارغ از متغیرهای بیرونی، خود را نشان میدهد.
-معتقدم افراط در نمایش واقعیات مرتبط با جامعه، و همینطور چسباندن انگهایی به خود مثل اینکه «من جامعه را جراحی میکنم»، اینها نشانهی تنگنظری است. اصلا این واژهی «نگرش اجتماعی» نوعی تنگنظری بهوجود میآورد. فیلمهای اجتماعی را «فیلمهای اجتماعی تنگنظرانه» تلقی میکنم و بهخاطر جامعهشناسی فیلم نمیسازم. انسان برایم بر تمام این موارد برتر و اولی است. فقط در سینما نیست و شامل سایر حوزههای هنر و ادبیات هم میشود. اگر اثر هنری برای نقد اجتماعی اصرار داشته باشد، آن اثر تنگنظرانه است.
– به گمانم سن که بالاتر میرود، آدم آرامتر میشود. همانطور که فیلم کاناپه با کارهای قبلی خصوصا خانه پدری متفاوت است. اما بهرغم آرامش ظاهری، خواه ناخواه گزندگی را خواهد داشت. یعنی حالا که آن حالت تندی دیگر وجود ندارد، شاید گزندگی بتواند به نحو دیگری خودش را به رخ بکشد و فرصت بیشتری برای رسوبگذاری پیدا کند.
-گاهی برخی از فیلمهای تخیلی هالیوودی هم لحظات کاملا واقعی دارند، مثلا ایتی را ببنید، یعنی ارتباط واقعی است، نه تخیلی. کوشش برای نمایش درست و راستین یک صحنه به هیچ وجه کار مذمومی نیست که فقط سینمای واقعگرا و اجتماعی ادعای انجام آن را داشته باشد. هر فیلمی میتواند این خاصیت را داشته باشد. باور دارم که هیچ اثری از نمایش نباید به آثارم راه پیدا کند.
– الان با وفور ایده مواجه هستم نه کمبود ایده و در ضمن هیچ مصلحت اندیشی هم ندارم. این شاید یکی از روزنههای آسیب پذیریام باشد که بیش از حد در خلوت خودم هستم و خیلی اهمیت نمیدهم که الان وقت مناسبی برای عملی کردن یک ایده هست یا نه.
-نمیشود ادعا کرد که میخواهیم فیلمی بسازیم براساس یک متد کاملا سایکولوژیک و اصلا کاری به جامعه نداشته باشیم. حتی فیلمی مثل جنگیر ویلیام فریدکین هم با وجود داشتن یک موضوع کاملا تخیلی و ماورایی، باز ناچار است در بستر جامعه حرکت کند.