ترجمه:ارغوان اشتری
دنیای تصویرآنلاین-بیست و یکمین فیلم پدرو آلمودوار با نام «رنج و افتخار» امروز در جشنواره جهانی فیلم کن به نمایش درآمد.پنه لوپه کروز ، آنتونیو باندراس ،لئوناردو اسباراگلیا،خولیتا سرانو و… در «رنج و افتخار» نقشآفرینی میکنند. فیلمنامه «رنج و افتخار» را پدرو آلمودوار نوشته و مدت زمان فیلم 108 دقیقه است.
داستان درباره فیلمسازی به نام سالوادورمالو(آنتونیو باندراس) است که خاطرات دوران کودکی خود در دهه شصت را بخاطر میآورد.خاطرات پدرومادرش در روستایی در والنسیا.خاطرات اولین عشق خود در دهه هشتاد میلادی،درد جدایی از آن عشق که هنوز دردش تازه و سخت است.نوشتن تنها درمان سالوادور برای فراموش کردن خاطرات فراموش ناشدنی است.خاطرات او از اولین کشفش از سینما، پوچی، حس تهی نامحدودی که باعث ناتوانی او در فیلمسازی میشوند.«رنج و افتخار» از آفرینش(خلاقیت) صحبت میکند و دشواریهایی تفکیک کردن آفرینش از زندگی واقعی. از عشقهایی حرف میزند که به آفرینش(خلاقیت) امید و معنا میبخشد.سالوادور در واکاوی گذشته نیاز به بازگویی گذشته را میبیند و در این نیاز راه نجات خود را پیدا میکند.
+++
آلفونسو ریورا
بیست و یکمین فیلم پدرو آلمودوار احساسات ناراحت کنندهایی را به نمایش میگذارد که زندگی کارگردان «همهچیز درباره مادرم» و «خولیتا» را شکل میدهد، آنتونیو باندراس آیینهایی از خود فیلمساز است.
سالها پیش نگارنده در سفری با کسی آشنا شدم که ساکن دهکده زادگاه آلمودوار بود. من به داستانهای او گوش دادم،به ماجراهایی که شاهدش بود. او افشا کرد که فیلمساز برنده دو اسکار دوران کودکی کاملا ناشادی داشته. با خودم فکر کردم امکانش هست این حقایق به فیلمی ولو مستندی جدی و احترام آمیز-درباره زندگی آلمودوار-تبدیل شود تا تماشاگران گسترده او به شناخت بیشتر و صمیمانهتری از او برسند و فراسوی جرقههای کوتاهی از زندگی او بروند که قبلا در «قانون میل» و «آموزش بد» دیده بودیم.
اما آلمودوار در بیست ویکمین فیلم خود «رنج و افتخار» جنبههایی از وجود خود را ارایه میدهد که هیچگاه تا به امروز درباره آن صحبت نکرده است.واقعیتهایی که به تخیل میپیوندد و آلمودوار در مقام یک فیلمساز دچار بحران( با بازی آنتونیو باندراس) حیات دوباره میگیرد.
در این فیلم بیشتر رنج موج میزند تا افتخار و فیلمساز از حس طنز و شور و هیجان صرف نظر میکند که مثلا در فیلم قبلیش «خولیتا» نشان داده و از ویژگیهای لذت بخش فیلمهای قبلی او بودهاند. آلمودوار سبک روایی آرام، خویشتندارانه و متینی را برگزیده که لحظاتی تا آستانه خسته کنندگی پیش میرود و مدام با زمان بازی می کند، از متافیکشن(فرا داستان) به اتوفیکشن در رفت و آمد است، تماشاگر را به خانهاش در مادرید یا دنیای خصوصی خانوادهاش دعوت میکند. هیچ شوخ طبعی یا زندگی روزمره در «رنج و افتخار»نیست که برای مثال در «گل راز من» (1995) وجود داشت.
این تصویر به آرامی در روح تماشاگر رخنه میکند و به تدریج به طغیان عجیب و غریب شخصیتها در فیلم منتهی میشود.در حالی که معدود لحظات شادابتر فیلم مانند سکانسهای لئوناردو اسباراگلیا تداعیکننده فیلمهای جنسیتر آلمودوار میشود.«رنج و افتخار» دیالوگی دارد : باندراس از خود میپرسد که چطور فیلمهای او میتوانند در مکانهای بسیار دور از اسپانیا مانند ایسلند به موفقیت برسند. این پرسش را به دانشجویان سینما واگذار میکنیم تا رمزگشایی کنند. در حال حاضر «رنج و افتخار» طرفداران آلمودوار را به هیجان خواهد آورد اما برای باقی تماشاگران به ویژه مخاطبان اسپانیایی زبان جذاب نخواهد بود.
« رنج و افتخار» بیش از هرچیزی ادای دین آلمودوار به عشق خود به سینماست. به پرده عریض و سپیدی که این کودک حساس را از محیطی پرخاشگر نجات داد. آلمودوار با «رنج و افتخار» نسخه خود از «هشت و نیم»(فلینی) را مینویسد؛ با وجودی که به «خلسه/Rapture» ساخته ایوان زولوئتا نگاه بیشتری دارد؛فیلمی که میگوید سینما فقط وابستگی نیست بلکه خود زندگی است.