بایگانی‌ها

عشق،مرگ و چند داستان دیگر

عشق،مرگ و چند داستان دیگر
عشق،مرگ و چند داستان دیگر

محمد جلیلوند

دنیای تصویرآنلاین-زمستان سال1366 که یادآور موشک باران تهران است،تمامی ویژگی های لازم برای ساخت آثار نمایشی را دارد چرا که بخش مهمی از مردم ایران را درگیر خود کرده و می تواند برای نسل فعلی هم جذابیت های بسیار داشته باشد.یک موقعیت نمایشی درخشان که می تواند منجر به تولید ملودرام های تاثیرگذار شده و مخاطبان سینمای ایران را تحت تاثیر خود قرار دهد.

کاری که پیمان معادی در فیلم سینمایی«بمب:یک عاشقانه»به خوبی انجام داده و مخاطب جدی سینمای ایران که دیگر از کمدی های بی کیفیت و فیلم های اجتماعی تکرای خسته شده را به سمت خود می کشد.یک عاشقانه آرام و دیدنی با پس زمینه روزهای پایانی جنگ تحمیلی که گوشه ای از ذهن نسلی از ایران را اشغال کرده است.کاری که سال ها پیش محمد یعقوبی در نمایش زمستان 66 به بهترین شکل انجام داده و تماشاگران زیادی را به سالن نمایش خود کشاند.اولین نکته ای که در این فیلم جلب توجه کرده و تماشاگران را به سمت خود می کشاند،همین تضاد میان سیاهی جنگ و زیبایی و طراوت عشق است که معادی به خوبی در فیلم خود گنجانده است.دو مفهوم کاملا متضاد که در بسیاری مواقع در کنار یکدیگر مورد استفاده فیلمسازان در سراسر جهان قرار گرفته و گاه به نتایج درخشانی هم منتهی شده است.معادی برای روایت داستان خود از روش خطی کلاسیک بهره گرفته و قصه خود را در سه موقعیت مکانی(خانه،مدرسه و پناهگاه)روایت کرده است.در خانه نوع خاصی از سکوت حاکم است که سردی خود را به مخاطب منتقل کرده و سردی حاکم بر رابطه میترا و ایرج را تمام و کمال به رخ تماشاگرانش می کشد.

در این بخش یک داستانک خوب هم جریان دارد که آن هم چیزی جز علاقه میان برادر شهید ایرج و میترا پیش ازدواجش با ایرج نیست.موضوعی که به مرور به یک سردی سه ساله تبدیل شده و زندگی مشترک این دو را به مرحله جدایی رسانده است.معادی روی این موضوع به عنوان یک عامل قدرتمند در دور شدن تدریجی این زوج از یکدیگر به خوبی و به اندازه بهره گرفته و مخاطب را نسبت زیرمتن داستان کنجکاو می کند.داستانک دیگر که با ریتمی مناسب و حس و حال گرم پیش می رود،قصه سعید شاگرد ایرج است که در آشفته بازار موشک باران و شب های جمع شدن در پناهگاه به دختری به نام سمانه که میهمان خانه همسایه است علاقمند شده و عشقی یک سویه شکل می گیرد.معادی در این بخش تلاش کرده تا سردی رابطه ایرج و میترا را با گرمای عشق سعید تعدیل کند که در این کار هم تا حدود زیادی موفق بوده است.نماهای درشت از سعید و سمانه دقیقا همان چیزی است که فیلمی از جنس«بمب:یک عاشقانه»به آن نیاز داشته تا مخاطبانش را به سمت این دو بکشاند.علاقه کودکانه سعید به دخترک در دل شب های بمباران شهر فارغ از خشونتی که بی رحمانه خود را به رخ مردم ساکن آن می کشاند.بخش مهمی از شکل گرفتن این رابطه هم مدیون شخصیت پردازی درست معادی در رابطه با سعید است که لایه های مختلفی دارد.پسربچه ای از خانواده ای معمولی با پدری نه چندان معقول و با یک سبک زندگی متفاوت از آنچه که در فضای بیرون به ویژه مدرسه جریان دارد.از طرف دیگر داشتن خط خوش به سعید این امکان را داده تا مدیر و ناظم مدرسه بازیگوشی ها و شیطنت های او را تا حدودی ندیده گرفته و میان او با بقیه محصلین فرق بگذارند.برای مثال هم تنها کافیست به سکانس حضور مدیر مدرسه در کنار سعید برای دیوارنویسی جدید نگاه کنید.معادی در پرداخت ایرج و میترا به یک نوع شخصیت پردازی کاملا مینیمال روی آورده و تعمدا لایه های چندانی برای آنها در نظر نگرفته است.ایرج از آن دسته شخصیت هایی است که در تمام طول زندگی خود یک مسیر را رفته و به ندرت دست به تغییر خط می زنند.به همین خاطر هم به مرور رابطه اش با میترا به سردی گراییده و حتی خطر مرگی بالقوه هم نمی تواند آنها را از این رخوت بیرون بیاورد.در سمت دیگر ماجرا،میترایی قرار دارد که زمانی برادر ایرج را دوست داشته و پس از شهادت او در جبهه،ایرج را برای زندگی انتخاب کرده است.انتخابی که معادی چندان روی چرایی آن مانور نداده و به عمد از کنار آن گذاشته تا ابهام بیشتری روی قصه زندگی این دو سایه بیندازد.اما در بخش مدرسه ساز دیگری زده شده که اساسا متفاوت با بقیه فیلم است.نوعی از کمدی که کمدی سیاه نامیده می شود،در این بخش جریان داشته و مخاطب را هم حسابی خندانده و سر شوق می آورد.به خصوص با حضور شخصیتی به نام دانش پسند که شباهت هایی هم به نمونه های واقعی آن سال های مدارس پسرانه دارد.دیوارنویسی های متعددی که به دستور وی صورت گرفته،یکی از موقعیت های ناب کمدی این فیلم است که عالی هم اجرا شده است.همینطور سکانس های مربوط به دفتر مدرسه با حضور معلم ها و معاونین و مدیر مدرسه که رنگ و بوی کاملا واقعی داشته و ظرافت های زیادی هم در آن به چشم می خورد.

«بمب:یک عاشقانه » به لحاظ طراحی صحنه و لباس با وجود همه تلاش های صورت گرفته کاستی هایی دارد که بیش از هر چیز به فقدان یک شهرک سینمایی تمام عیار در سینمای ایران بازمی گردد.النی کاریندرو برای ساخت موسیقی فیلم هم انتخاب مناسبی بوده که ساخته اش با درونمایه فیلم هارمونی فوق العاده ای دارد.به گونه ای که نمی توان فیلم را بدون موسیقی آن تصور کرد.چهره سرد معادی،وی را به گزینه ای مناسب برای ایفای نقش ایرج تبدیل کرده اما در طرف مقابل لیلا حاتمی در قالب نقش خود قرار نگرفته و رگه های پررنگی از تکرار نقش های پیشینش در آن به چشم می خورد.معادی در انتخاب دیگر بازیگران موفق عمل کرده که نمونه های آن را می توان در انتخاب ارشیا عبداللهی برای نقش سعید،بهادر مالکی،حبیب رضایی و سیامک انصاری مشاهده کرد.معادی حتی برای نقش های کوتاه هم انتخاب های خوبی داشته که برای نمونه می توان به پیمان محسنی در نقش مامور کلانتری و نیوشا جهانی برای نقش سمانه اشاره کرد.