امین مبینی
«نان دوران “پینک فلوید” اش را میخورد». این جانمایه نظر منتقدان و مخالفان راجر واترز در مورد فعالیت سالهای اخیر این اسطوره موسیقی راک است. سخنی که البته اگر زهر کلام تند و گستاخانهاش را بگیریم، احتمالا پربیراه نباشد. شاید حتی به بیان دقیقتر، باید گفت او «نان آلبوم “دیوار” اش را میخورد!» واترز پس از جدایی از پینک فلوید در ابتدای دهه هشتاد میلادی، روی به فعالیتهای شخصی آورد و طی هشت سال، سه آلبوم سولو منتشر کرد. آثاری که گرچه مورد استقبال هواداران قرار گرفت، نتوانستند حتی به موفقیت همکاریهای وی با پینک فلوید نزدیک هم بشوند. از همین رو بود که پس از انتشار آلبوم تفریح تا سر حد مرگ (Amused To Death) در سال 1992، واترز فعالیتهای استودیویی خود را تا حد زیادی متوقف کرد. با اینحال، این فترت هرگز باعث دوری او از سرخط خبرهای دنیای موسیقی نشد. اجراهای بزرگ و پرشکوه او از آلبوم The Wall در سرتاسر جهان از مشهورترین اجراهای صحنهای سالهای اخیر بهحساب میآیند. بهعلاوه، علایق سیاسی واترز و اظهارنظرهای گاه و بیگاه او درباره مسائل مختلف نیز بعضا خبرساز میشد.
با این اوصاف، انتشار آلبومی با قطعات جدید یک تغییر آشکار است. واترز در طول بیست و پنج سال گذشته تنها آلبوم Ca Ira (2005) را منتشر کرده بود که صرفا بازنویسی یک اپرای کلاسیک فرانسوی است و واترز بهعنوان خواننده و نوازنده در آن حضور ندارد. بنابراین «این همان زندگی است که میخواهیم؟» (Is This The Life We Really Want?) بازگشت یکی از اسطورههای موسیقی معاصر به استودیو پس از ربع قرن بهعنوان خواننده و نوازنده است و همین مساله اهمیت این مجموعه را بیشتر میکند.
خبر انتشار آلبوم جدید، در اواخر سال 2014 میلادی منتشر شده بود و هواداران منتظر بودند واترز سال آلبوم خود را – که آن زمان «سرزمین قلبها» نام داشت – در سال 2015 به بازار عرضه کند. انتظاری که با دوسال تاخیر برآورده شد تا واترز برخی قطعات را بازنویسی و ضبط مجدد کند و حتی قطعات جدیدی نیز به مجموعه اضافه کند.
آلبومی که روز دوم ژوئن در سراسر جهان عرضه شد، در یک کلام نسخهای است بهروز شده از دو آلبوم پیشین او: «برش نهایی» (Final Cut-1983) که آخرین همکاری او با پینک فلوید بود، اما بسیاری آن را به واسطه دخالت فراوان واترز در فرم و محتوا – که همین هم سبب جدایی او از گروه شد – برش نهایی را تقریبا آلبوم شخصی خود او میخوانند، و «تفریح تا سر حد مرگ» که موفقترین و پرفروشترین آلبوم شخصی واترز بوده است. آلبومی کانسپت و یکپارچه که همچون همیشه تمامی قطعات به هم مرتبطاند و تصویر کاملی از یک وضعیت تیره را نشان میدهند.
در حقیقت جنس موسیقی و حال وهوای تنظیم و سازبندی کاملا یادآور این دو آلبوم (به خصوص دومی) است. در واقع برخلاف آثار شخصی قبلی که او تلاش میکرد فضاهای موسیقایی جدیدی را تجربه کند، در اینجا خبری از نوآوری خاصی نیست و همان مسیر قبلی ادامه دارد. محتوا و لحن اشعار نیز همانند برش نهایی، تند و تیز و پرکنایه است. واترز در جایجای آلبوم به شدت به مردم جهان میتازد و آنها را احمق و بیخاصیت میشمارد که اختیار خود را به دست رهبرانی تهیمغز و متعصب میسپارند. او با ارائه تصویری پادآرمانشهری از جهان در آینده نزدیک، تلاش میکند به مخاطب خود نهیب بزند که از سرخوشی و بیخیالی که امروز اسیرش شده بیرون بیاید و به مسائل مهمتری توجه کند. مفاهیمی که البته با حجم عظیمی از تشبیهات و استعارات جذاب ارائه میشوند. این استعارات آنقدر زیاد و بعضا دوپهلو هستند که معانی ثانویه جالبی نیز به ذهن متبادر میکنند و طرفداران دیرینه واترز و پینک فلوید تعابیر عجیبی از آنها برداشت کردهاند، مانند تمسخر گروههای هوی متال نسل جدید و حتی طعنههای سنگین به دیوید گیلمور! واترز حتی به دوره نخست فعالیت خود همراه با پینک فلوید در دهه هفتاد و آثاری همچون «ای کاش اینجا بودی» (Wish You Were Here) و «زمان» (Time) نیز اشاراتی میکند که تلویحا میتوان برداشت کرد او از رویکرد قدیمی خود پشیمان است و آن را سبک و سطحی میشمارد.
شکایت از تقدیر
آغاز آلبوم، شکایت از خدا است که پس از مقدمهای کوتاه در قطعه «پیش دیده» (Déjà Vu) طرح میشود. قطعهای که در واقع ادامه آهنگ سه قسمتی «آنچه خدا بخواهد» (What God Wants) در آلبوم تفریح تا سر حد مرگ است. نگاهی مشکوک و کنایه آمیز به تقدیر الهی که طی آن خواننده میگوید خدا انسان را رها کرده تا هرچه میخواهد بکند؛ تا جایی که از این اختیار خودخواسته آنقدر به وجد میآید که خود را در مقام خدای جهان میبیند. زمین بر اثر حرص و طمع زیادهخواهان و جنگآوران نابود شده است و بنابراین، دیگر فرقی نمیکند که خدا چه بخواهد!
کابوس جنگ
قطعه سوم، «آخرین پناهجو» (The Last Refugee) نام دارد. این قطعه شرح حال مهاجر آوارهای است که جنگ، زندگی سرخوشانه او را به دربهدری بدل کرده است. ترانهای غمگین که واترز با طعنه خطاب به کسانی که جنگها را “حماسه” میدانند، نشان میدهد که این حماسه چگونه زندگی انسانها را تباه میکند. مهاجر در حین فرار از جنگ، فرزندش را از دست داده و غم نبودش را با رویای خداحافظی با کودک در کنار دریا تسکین میدهد. اشارهای واضح به آیلان کوردی، کودک سه ساله جنگزده سوریهای که سال 2015 در حین مهاجرت به اروپا در دریای مدیترانه غرق شد و تصویر جسد بیجانش تا مدتها رسانههای جهان و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داده بود. فضاسازی و تعابیر واترز در این قطعه، تلنگری به مردم اروپا که نفرت فراوانی از مهاجرین دارند و آنها را مزاحمانی میدانند که جز ناامنی و از بین رفتن فرصتهای شغلی، چیزی بههمراه نمیآورند. واترز معتقد است در آینده پس از خاتمه جنگی بزرگ و فراگیر در تمام جهان، مهاجران تنها بازماندگان نوع بشر بر زمین خواهند بود و زندگی جدید انسانی را با امیدی بازیافته به پیش خواهند برد.
تقابل با جان لنون
«تجسم کن» (Picture That) یکی از مهمترین فرازهای آلبوم است که از نظر موسیقایی بیشترین شباهت را به آلبوم دهه نودی واترز دارد. قطعهای که ارجاعات فراوان به اتفاقات روزمره سیاسی دارد و مصرعهای فراوانی در آن با عبارت “تجسم کن” آغاز میشود؛ یادآور قطعه ماندگار «تصور کن» (Imagine) جان لنون. با این تفاوت که اگر آنجا سعی در ترسیم مختصات یک آرمانشهر زمینی و همراهی مخاطب برای رسیدن به آن شده بود، اینجا واترز با ارائه تصاویر سیاه و اسفبار، اوضاع زندگی امروز بشری را به رخ مخاطب میکشد. روی صحبت واترز مشخصا به ساختار سیاسی آمریکا است و آن را به مستراحی تشبیه میکند که لوله فاضلاب ندارد و مردی بیمغز (مشخصا ترامپ) آن را اداره میکند. از تاثیر شبکههای اجتماعی بر بیهویتی و از خودبیگانگی عمومی میگوید؛ از مردمی که در کنسرتها بلیط ردیف اول را میگیرند تا از خودشان و از کنسرت فیلم سلفی بگیرند و با اشتراک گذاشتن در صفحه مجازی خود، کسب اعتبار کنند. در حقیقت او سعی میکند وضعیت ناگوار جهانی را به مخاطب غافل سلفی بگیر یادآور شود. واترز جهان را به خودرویی توصیف میکند که کل اعضای یک خانواده در ان نشستهاند. خودرو از مسیر خود منحرف شده و چیزی نمانده که محکم به کناره جاده برخورد کند. مشابه این تعبیر را واترز قبلا در قطعه «دو خورشید در یک غروب» (Two Suns In The Sunset) آورده بود و این سوال پیش میآید که آیا وضعیت جهان از نظر او طی سیوپنج سال تغییری نکرده است؟ یا او دیگر از درک تغییرات عاجز مانده؟
تولد در تهران!
استخوانهای شکسته (Broken bones)، پنجمین قطعه آلبوم است که با تم موسیقی کانتری و مضمون ثابت این سبک آغاز میشود: نگاه خیره به آسمان و ستارهها و شگفتی از عظمت کائنات و حقارت انسان در برابر آن. یکجور “همان همیشگی” که احتمالا مخاطب با اکراه پس میزند. اما واترز با علم به این نکته پس از دقیقه آغازین، ناگهان فضای شعر را تغییر میدهدسراغ مفاهیم سیاسی میرود؛ احتمالا حرکتی طعنهآمیز نسبت به فراگیری مجدد و گسترده سبک کانتری در موسیقی امروز جهان و نوعی سقلمهزدن به مخاطبی که از نظر واترز نیاز دارد به مسائل جدیتری توجه کند.
او در ادامه از فرصتی میگوید که پس از جنگ جهانی دوم برای ساخت جهان جدید از دست رفت و خرج رسیدن به “رویای آمریکایی” شد. اما اشاره جالب او در این ترانه، به “تهران” است! واترز نوزادان را موجودات معصوم و بیآزاری میداند که به کسی آزار نمیرسانند؛ چه در شهری در لوییزیانای آمریکا بهدنیا آمده باشند، چه متولد تهران باشند. این بزرگترها هستند که به انها میآموزند برای رستگاری و قدم زدن در مسیر رضای الهی، باید نفرت ورزید و با دیگران جنگید.
این همان زندگی بود که میخواستیم؟
همانطور که از نام آلبوم بر میآید، «این همان زندگی بود که میخواستیم؟» محوریترین قطعهی آلبوم و نقطهی اوج آن است. جایی که واترز با عباراتی خشمگنانه به تندی بر رهبران دنیای جدید میتازد و از استفاده احمقانه و پادآرمانشهری مردم از شیوههای دموکراتیک مینالد. او مستقیما به ترامپ و تلویحا به نایجل فاراژ اشاره دارد و آنها را “غازهای چاق و ابله” ای میخواند که با استفاده فریبکارانه از ابزار ترس و کوبیدن بر طبل ناسیونالیسم به قدرت میرسند و برای رسیدن به اهداف جاهطلبانهشان، حاضرند حقوق اولیهی مردم را هم زیر پا بگذارند. او با تشبیهات استعاری، طبقات مختلف مردم را از سلبریتی تا خیابان خواب، به مورچه تشبیه میکند. مورچههایی که هوش لازم را برای درک درد و رنج همنوع خود ندارند و سرشان به کار خودشان است، غافل از اینکه خود نیز عمر کوتاهی دارند و به زودی و به سادگی از میان خواهند رفت. واترز به ریالیتی شو های تلویزیونی حمله میکند و آنها را در بیبخاری و حماقت مردم تاثیرگذار میداند و ترامپ را نیز فرزند نامشروع همین برنامههای تلویزیونی میخواند.
واترز در دو قطعهی «پرنده در تندباد» (Bird In A Gale) و «زیباترین دختر» (The Most Beautiful Girl) مجددا به ترکیب آشنای عشق و سیاست میپردازد. او از قصهای عاشقانه میگوید و فرماندهان جنگی که کیلومترها دورتر از صحنه نبرد، با جنگافزارهای پیشرفتهشان به این عشق حملهور میشوند. “کمیته مخفی، در آشیانهای گرم و دور از سرمای کشنده بیابان، دکمهای را فشار میدهد، کلیدی را میچرخاند، تا پیوند موهای تو را از هم بگسلد”. او به طعنه، مجسمه آزادی را نمادی مضحک میخواند که در آغوش جنگطلبان به رقص مشغول است و همزمان به شکلی ابلهانه آنها را ملامت میکند.
باز هم بمب
این تم عشق و سیاست در «رزها را بو کن» (Smell The Roses) نیز ادامه مییابد و خواننده با زبانی نیشدار و شیطنتآمیز، به افسون شهرت و ثروت اشاره میکند که چگونه به آسمان میرود و بهشکل بمب و شیمیایی بر سر مردم هوار میشود و جهان را مملو از اجساد متعفن میکند.
سه قطعه پایانی آلبوم، تکملهای است ناامیدانه و افسرده از وضعیت عشق در جهان امروز. «منتظرش باش» (Wait for Her) برگردانی است از شعر معروف «انتظرها» از محمود درویش، شاعر بزرگ فلسطینی که در آن عاشق را با تعابیری زیبا و باشکوه، به انتظار برای وصال معشوق تشویق میکند. واترز در دو قطعه «اقیانوسها دور» (Oceans Apart) و «جزئی از من مُرد» (Part Of Me Died) گویی در پاسخ به درویش، عشق والای قدیمی را از دست رفته میخواند و معتقد است معشوق به موجودی سهلالوصول و در دسترس تبدیل شده است که با وصال بیدردسر و مبتذل شدن مفهوم عشق، بخشی از وجود انسان میمیرد و از همین روست که بلایا به سمت او هجوم میآورند و از او موجودی وحشی، متجاوز، کور، خودبسنده و متعصب میسازد. هشداری تلخ و تند به نوع بشر که تا دیر نشده به خود بیاید تا حداقل «در آغوش عشق جان بدهد.»
واکنشها به آلبوم جدید واترز تا به اینجا امیدوار کننده بوده و منتقدان آن را ستودهاند. هرچند مهمترین پاشنه آشیل آن را زبان صریح و مستقیم برخی قطعات دانستهاند که نشاندهنده میزان خشم و عصبانیت واترز است و ممکن است کمی آزاردهنده باشد. گرچه در مقایسه با برش نهایی، اشعار و محتوای آنها و موسیقی اثر از امتزاج و هماهنگی مناسبتری برخوردارند، اما کیفیت کار نوازندهها و سازبندی اثر به آنکار نمیرسد. هرچند که حضور نایجل گادریچ از اعضای گروه «ریدیوهد» بهعنوان مهندس صدا و تهیهکننده در ارتقای کیفیت آلبوم تاثیر فراوانی گذاشته است.
حال باید دید آیا این استقبال مناسب، این اسطوره زنده دنیای موسیقی را به فعالیت مجدد استودیویی و کار بر روی آلبومهای بعدی ترغیب میکند یا خیر. چرا که واترز اگر بخواهد همچون گذشته کمکار باشد و مشغول تورهای «دیوار» و «نیمه تاریک ماه» شود، با توجه به شرایط سنی دیگر بعید است فرصت ارائه آثار بیشتری به مخاطبان خود داشته باشد.
در پایان میتوانید ویدیویی را با زیرنویس فارسی اختصاصی دنیای تصویر آنلاین ببینید که یکی از طرفداران برای قطعه «استخوانهای شکسته» ساخته است، همان ترانهای که واترز در آن به تهران اشاره میکند.