بایگانی‌ها

متظاهرانه و پرمدعا

متظاهرانه  و پرمدعا
متظاهرانه و پرمدعا

▪️ترجمه: اردوان وزیری

 

واکنش منتقدان به«باردو»، جدیدترین ساخته آلخاندرو گونزالس ایناریتو در جشنواره ونیز سرد بود.

 

✔️گلیبرمن(ورایتی)

“باردو،وقایع‌نامه ساختگی یک مشت حقایق“ فیلمی طولانی‌تر از عنوانش و یا حتی متظاهرانه و پٌرمدعا است.این اولین فیلم ایناریتو است که بعد از 22 سال در زادگاهش مکزیک ساخته و شما در هر صحنه از فیلم حلاوت و شوق و ذوق بلندپروازی‌ او را حس می‌کنید.او می‌خواهد یک بیانیه حماسی درباره مرگ و زندگی،واقعیت و افسانه،تاریخ و تخیل بسازد.او قصد دارد یک زندگی‌نامه اعترافی درباره ترس‌ها و رویاهای نهفته در پس چهره خود به عنوان یک فیلم‌ساز تحسین‌شده بسازد.بیش از همه این‌ها ایناریتو می‌خواهد قهرمانی روی پرده خلق کند که کم‌تر یک شخصیت دراماتیک معمولی است و بیش‌تر تمهیدی برای بیان منظور کارگردان است،تمثالی که به بازنمایی از هر چیزی که فیلم‌ساز می‌خواهد باشد بدل می‌‌شود.

.

 

ایناریتو به بخش اعظم این اهداف دست پیدا می‌کند چون یک تکنیسین شگفت‌انگیز است،یک شاعر-رویاپرداز سینمایی که استاد تغییر دادن چشم‌اندازهایی است که بیش‌ترشان داخلی هستند.اما چرا باردو به‌رغم تمام مهارت‌هایی که در ساخت آن به کار گرفته شده و رفت و برگشت‌های شکوهمند آن تا این اندازه گزافه‌گو و گیج‌گننده است؟

 

ـ

 

این فیلم پر از چیزهای خوب است اما سه ساعت طول می‌کشد و بیش از هر چیز پٌر از خودش است.عنوان فیلم واژه‌ای تبتی است که به یک مفهوم بودیستی از حالت شناور انتقالی بین مرگ و تولد دوباره اشاره می‌کند.باردو با نمایی از گستره بیابان و تصویری از قهرمان (یا حداقل سایه او) که جست‌‌و‌خیز می‌‌کند و بالا و پائین می‌پرد آغاز می‌شود.

 

.

 

اما بقیه فیلم در یک برزخ معنوی-عاطفی آشکار می‌شود-174 دقیقه بازجویی،تعمق،تخیل و پیش‌بینی.هنوز حوصله‌تان سر نرفته است؟چنان‌چه همه این‌ها برای‌تان آشنا به نظر می‌رسند باید همین‌طور باشد چون باردو جدیدترین فیلمی است که از فرم ½ 8،فللینی تقلید کرده.دلیلی که فکر می‌کنم این فیلم موفق نمی‌شود یک اثر جذاب و گیرا باشد این است که چیزی در ستاره آن،دنیل خیمنز کاچو وجود دارد که برانگیزاننده نیست.کاچو بازی‌گر خوبی است اما نقش سیلوِریو را به شیوه‌ای آشتی‌جویانه و در برخی از موارد با رقتی آزاردهنده ایفا می‌کند.

 

درکنفرانس خبری فیلم ایناریتو گفته بود “سیلوِریو درنهایت متوجه می‌شود واقعیت، خیال محض است“.فرضیه باردو این است که سیلوِریو گودال یک واقعیت ساختگی را حفر می‌کند تا یک واقعیت عمیق‌تر را عیان کند…اما در انجام این کار به این فکر می‌افتد واقعیتی که درباره‌اش می‌نوشته واقعی‌تر از واقعی بوده است.اما او به چه چیزی باور دارد؟جست‌و‌جو برای یافتن پاسخ این سوال سِیر و سفر فیلم را شکل می‌دهد.