شکوفه هاشمی
دنیای تصویرآنلاین-احسان علیخانی پاکتهای فینالیستها را باز میکند. پاکتهایی که در آنها حدس زدهاند که کدامشان اول است و کدامشان آخر. از این پنج نفر، سه نفر خودشان را اول فرض کردهاند. دو نفر دیگر اما اسم خودشان را آخر نوشتهاند. آن دو نفر در انتخاب نهایی مردم، اول و دوم میشوند. فاطمه عبادی نقاش و محمد زارع آکروباتیست. اینجاست که انتخاب دقیق مردم خود را به رخ میکشد. دقت انتخاب مردم از انتخاب داورهایی که با این بچهها زندگی کرده بودند هم بیشتر است. بد نیست کمی از ویژگیهای این پنج نفر در انتخاب نهایی مردم بنویسیم و صحه بگذاریم بر این انتخاب دقیق:
5-دختران نینجا: برای ما که خیلی متوجه نمیشویم فرق کاراته و کنگفو و ووشو چیست، کار این دخترها به نظرمان خوب بود، اما خیلی ویژه نبود. چند دختر دور هم جمع شدهاند و با کمبود امکانات، دارند تمرین میکنند که بتوانند بیایند عصر جدید و جلوی تماشاگر برنامه اجرا کنند. آفرین، ولی بعدش چی؟ همین که تا اینجا آمدهاند و تلاششان دیده شده، به شدت خوب است. خدا به همراهشان و پنجمیشان مبارک.
4-سعید فتحی روشن:میتوانست رتبه بهتری بگیرد، اما چند نکته باعث شد از آن شور و حس اولیه کارش کم شود. یکی اینکه بعد از دو اجرا دیگر اینکه او بخواهد تماشاگر را غافلگیر کند عادی شد. همه انتظار داشند غافلگیر شوند. پس دیگر حتی غافلگیر شدن لذت اولیه را نداشت. نکته بعد اینکه قلق چند تا از کارهایش در فضای مجازی رو شد و مردم رفتند پی اینکه او چه کار کرده که فلان اتفاق افتاده، و در نهایت سعید فتحی روشن غروری دارد که به درد اینجا نمیخورد. مردم نمیخواهند آدم مغرور جلویشان برنامه اجرا کند، حتی اگر در کلام گریه کند و از حمایتشان تشکر کند. سعید فتحی روشن اما نشان داد در 39 سالگی هم میشود غافلگیر کرد و استعداد شد.فکر می کنم چهارمی برای او مقام مناسبی بود.
3-پارسا خائف: پسر بی ریای ترک زبان خوش صورت ما، چنان حیرتزده کرد که جای حرفی باقی نگذاشت. پارسا وقتی از برنامه اول تا آخر آن جمله پدربزرگ را به خاطر میآورد و میگوید:«هذا من فضل ربی» پس باید وقتی مقام سومش خوانده میشود بگوید حتما خیرم در این بود که پنجم و چهارم و اول و دوم نشوم و سوم شوم. حتما در این مقطع در جای درست خودم قرار گرفتهام. دقیقا درست گفت و چقدر لذت میبرد آدم از اینکه میبیند یک بچه 14 ساله دارد جای معلمهای نداشته این سرزمین پای یک کلاس میلیونی به مردم درسی از عمق وجودش میدهد. شک نکنید پارسا خائف حتما یک آوازهخوان بزرگ در آینده این سرزمین خواهد شد، اما اینجا باید سوم میشد و شد.
4-محمد زارع: یک شیرازی به تمام معنا. بی ادا و ادعا. کلا به قول مجری عصر جدید در کل این فصل یک پاراگراف حرف نزد. اتفاقا نیازی نداشت چیز بیشتری از کاری که میکند بگوید. رهایی محمد از برنامه اول که ماجرای ترک تحصیلش مطرح شد مشخص بود. جمله کلیدی را خودش گفت:تهش هیچی نیس!» و چه درست گفت. ته درسی که بی علاقه بخوانی تنها یک بیکار به بیکاران این جامعه اضافه میکند حتی اگر دکترا بگیری. محمد در عصر جدید کاری کرد که رهایی کمترین واژهای است که میشود دربارهاش گفت. محمد زارع مرزهای عرفان واقعی را در شکل زندگیاش تعریف کرد. او احتمالا میتواند با 100 یا 200 هزار تومان در ماه زندگی کند و از هیچکس هم متوقع نباشد. محمد اگر اندکی شعور و آگاهی به ریتم کاری که انجام میدهد اضافه کند، کاملا از مرز یک آکروباتیست به استاد درس زندگی تبدیل میشود. زندگیای که میگوید تلاش کن، بی آنکه به مقصد فکر کنی. بی آنکه فکر کنی اول میشوی اتفاقا با نگاه پنجم شدن بیایی و اجرا کنی و خودت لذت ببری. اگر خودت لذت ببری مردم هم شک نکن لذت میبرند. محمد واضع این پیغام در عصر جدید سری اول شد.
1-فاطمه عبادی: نفر اول عصر جدید واژه هنر را برای مردم بازتعریف کرد و آنها به پاس این آگاهی از سوی دختر نقاش ماهشهری با رایشان پاداش او را دادند. مگر هنر چیزی به جز انتقال حس است؟ و فاطمه عبادی در مدیومی که انتخاب کرد مگر چیزی جز این را تعریف کرد؟ ابتدا تصور میشد که این انتقال حس صرفا در جهت شعارهایی طراحی شده و اصالت ندارد. مثل برنامه اولش که بزرگ نوشت،خوزستان هوا ندارد. به همین گلدرشتی. اما هر چه پیش آمدیم، او مدیومش را بر فرمش پایه گذاشت و محتوایش را برد در دل فرم. برای همین به دل نشست. در برنامه آخر که قصهای واقعی را روایت کرد و در نهایت شور زندگی را روی صورت تماشاگر پاشید. او با حسش از مردم رای گرفت. به قول یکی از همینها نان دلش را خورد. . چه درست در نقطه نهایی قرار گرفت. عصر جدید اگر چیزی نداشت این یک نکته را داشت که اصالت هنر را برای مردم عیان کرد و هوشمندی مردم هم پاسخ این اصالت بود.