بایگانی‌ها

مزیت در خطر بودن…

مزیت در خطر بودن...
مزیت در خطر بودن...

نزهت بادی

مقدمه: فیلم «غیرداستانی» تازه ترین اثر اولیویه آسایاس با بازی ژولیت بینوش است که اولین نمایش خود را در جشنواره ونیز 2018 تجربه کرد و درباره بحران های حرفه ای و عاطفی یک ناشر و همسرش است که در رویکردی شوخ و شنگ و باطراوت اما عمیق و ظریف به چالش ها و درگیری های انسان در مواجهه با تغییرات و تحولات ناگزیری می پردازد که هرچند تهدید به نظر می رسد اما منجر به بهبود اوضاع می شود.

دنیای تصویرآنلاین-به نظر می رسد کل فیلم پیرامون این دیالوگ شکل گرفته است که آلن از زبان شاهزاده سالینا در رمان “یوزپلنگ” بر زبان می آورد: “برای اینکه وضع مثل قبل بماند، باید همه چیز تغییر کند” و انگار شخصیت‌ها برای اینکه بتوانند عشق و حرفه‌شان را حفظ کنند، مجبورند آن را در معرض تباهی و فروپاشی قرار دهند و عامدانه نظم و تعادل زندگی شان را بر هم بزنند تا از دل هرج و مرج و تزلزل به حسی از پایداری و ثبات برسند. روابط زناشویی زوج ها در رخوت و ملالت فرو رفته و صنعت نشر کتاب رو به رکود و افول است و هر دو برای شکوفایی مجدد نیاز به تهدیدی بزرگ دارند تا آن ها را برای حفظ خود به تکاپو و جنب و جوش وادارد. خیانت شخصیت‌ها باعث می شود عشق تازه ای را بین خود بیابند و رواج نشر الکترونیکی منجر به احیای کتاب های چاپی می شود. گویی برای زنده کردن چیزهای مرده و از دست رفته نیاز به شوک بی رحمانه و تکان دهنده ای است که آن ها را از درون زیر و رو کند و جان دوباره ای ببخشد و از نو بسازد. گویی جهان بر چنین اصلی بنا شده است که چیزی باید خراب شود و فرو بریزد تا چیز تازه ای از دل آن شکل بگیرد و خلق شود.

اولیویه آسایاس با آمیزش روابط میان آلن (ناشر)، لئونارد (نویسنده) و سلنا (شخصیت داستانی) در یک مثلت ادبی-عشقی، سویه‌های متناقض و پیچیده پیوند میان واقعیت و ادبیات را ترسیم می کند که چطور تقابل / تعامل یا عشق / خیانت هر یک از آن ها زندگی شان را دگرگون می کند و ما را با این چالش دشوار روبرو می سازد که آیا کتاب‌ها تحت تأثیر تجربیات واقعی نوشته می شوند یا این داستان‌ها هستند که بر زندگی اثر می گذارند و چگونه می توان مرز میان این دو را تشخیص داد، وقتی که به قول لئونارد هر یک از خوانندگان خاطرات و رویاهای خودشان را جایگزین واقعیت ها / داستان ها می کنند و تجربه ای شخصی و منحصر به فرد را از دل آن بیرون می کشند. با چنین رویکردی است که ما نیز به عنوان خواننده به این مثلث اضافه می شویم و با برداشت ها و قضاوت هایمان در روابط شان مداخله می کنیم و به همین دلیل است که درک هر کسی از کتابی با دیگری فرق دارد. بحث و گفتگوهای آلن و لئونارد و سلنا درباره صحنه معاشقه موقع تماشای فیلم “روبان سفید” در کتاب که برای ما از منظر هر کدام به درک متفاوتی از آن منجر می شود، به شکل بدیع و بازیگوشانه ای نشان می دهد که چطور یک اثر ادبی محصول تلاقی و برخورد نگاه های مختلف میان ناشر و نویسنده و شخصیت و خواننده است.

آسایاس با طرح افول عشق و رکود چاپ کتاب به موازات هم، گرایش خوانندگان به کتاب الکترونیکی را به مثابه بی وفایی در رابطه زناشویی ترسیم می کند اما در رویکرد شیطنت آمیزی چنین خیانتی را همچون کنشی برآشوبنده و انقلابی در جهت حفظ و تحکیم اصل زیر سوال رفته می نمایاند که موجب بازگشت خواننده یا فرد خائن به سوی عشق اصلی اش می شود. همان طور که می بینیم تک تک شخصیت ها به رابطه خارج از زناشویی شان پایان می دهند و نزد همسر خود بازمی گردند و صنعت چاپ کتاب نیز دوباره رونق می گیرد و تداوم می یابد. در واقع به نظر می رسد برای دور کردن انفعال و رخوت و رکود از هر چیزی نیاز است که ضرباتی بی رحمانه بر آن وارد شود تا میل به مبارزه و جدال برای حفظ خود در آن تحریک و برانگیخته شود. چه زوج دلمرده ای که باید آتشی به رابطه‌شان بیفتد تا عشق خاموش میان شان دوباره شعله بگیرد و چه خواننده بی‌حوصله ای که باید کتابخانه‌اش توسط گوگل گروگان گرفته شود تا میل به دست گرفتن کتاب ها در وجودش سر برآورد. می تواند ایده خطرناکی به نظر برسد و کسی قادر نیست اطمینان بدهد که هر رابطه / پدیده ای در برابر ضربات مهلک رقیب از پا در نمی آید و متلاشی نمی‌شود اما به نظر آسایاس در دوران جدید که مدام در معرض تغییر و تحول هستیم، از آن گریزی نیست و دلیلی برای هراس وجود ندارد. زیرا چیزی در جایی خراب می شود تا در جای دیگر چیز تازه ای به وجود آید و گویی هرگز چیزی به تمامی از میان نمی رود و فقط تغییر شکل می دهد تا بتواند در صورت بندی جدیدش از نو شروع کند و به بقای خود ادامه دهد.