بایگانی‌ها

نمایشی تاثیرگذار از یک فاجعه انسانی

نمایشی تاثیرگذار از یک فاجعه انسانی
نمایشی تاثیرگذار از یک فاجعه انسانی

محمد جلیلوند
دنیای تصویرآنلاین-پرداختن به فاجعه های انسانی در قالب یک اثر دراماتیزه شده، وظیفه ذاتی صنعتی به نام سینما است که در عین حال می تواند مخاطبان فراوان داشته و هزینه های تولید سنگین آن را به جیب سازندگانش بازگرداند. در دهه نود، سینمای ایران توجه ویژه ای به روایت ماجراهای تاریخ معاصر نشان داده که نمونه های شاخص آن را می توان در ساخته های <<محمدحسین مهدویان>>مشاهده کرد. به خصوص در ماجرای نیمروز یک و دو که روایتی از روزهای ملتهب پس از انقلاب اواخر دهه پنجاه و نیمه دوم دهه شصت بوده است. مهدویان پس از این تجربه های موفق، این باربه سراغ فاجعه بمباران شیمیایی سردشت رفته و روایت تاثیرگذار و تکان دهنده ای را ارائه کرده است. او برای وارد شدن به این داستان تلخ نیز از یک روش کلاسیک و امتحان پس داده و صد البته کمتر مورد توجه سینماگران داخلی بهره گرفته است. زن جوان معلم روستایی در حومه سردشت که همسر پزشک اش هم در این منطقه مشغول به کار است، راوی قصه است و فیلم هم در دو مقطع زمانی با فاصله ای 29 ساله روایت می شود. جایی که معلم و همسرش به خانه مردی روستایی آمده اند که در حال احتضار است و سپس با یک فلش بک به تابستان 1366 برمی گردیم.

در نگاه نخست شاید نریشن ها اضافی به نظر برسد اما فیلم را به سمت فضای مستندگونه تری می‌برد تا تماشاگر را بیشتر تحت تاثیر قرار دهد. مهدویان در پرده نخست فیلمنامه «درخت گردو»، خیلی سریع قهرمان خود قادر را به تماشاگرانش معرفی کرده و به خوبی فضاسازی می کند. در عین حال کاشت هایی هم انجام می دهد که در ادامه عواطف تماشاگران فیلم را بیشتر تحریک می کند. برای مثال هم می توان به رفتار قادر با یکی از پسرانش بابت درس نخواندن هایش در مدرسه اشاره کرد که به حرف نزدن پدر با پسر ختم می شود و این موضوع پس از نقطه عطف پرده نخست تماشاگر را کاملا تحت تاثیر قرار می دهد. اشاره فیلمساز به ریختن تتمه بمب های هواپیماهای شکاری عراقی بر سر روستاهای مرزی، ایده هوشمندانه ای بوده که زندگی قادر به عنوان شخصیت مرکزی را تحت الشعاع خود قرار داده و فاجعه ای انسانی را به نمایش می گذارد.

مهدویان در پرده میانی، یک نقطه عطف خوب را رقم زده که به تنهایی های قادر عمق بیشتری بخشیده و شمایل یک قربانی تمام عیار را بخشیده است. به خصوص در سکانس تکان دهنده ای زیر درخت گردوی تناوری که نمادی از یک روستای مرزی کردنشین به حساب می آید. همان طور که در انتهای پرده میانی هم نقطه عطف درخشانی را قرار داده که به قلب تماشاگران «درخت گردو» چنگ انداخته و فضای عاطفی آن را تشدید می کند. نکته جالب دیگری که در فیلمنامه این فیلم به چشم می آید، شروع فیلم و حضور پررنگ کولبران در آن است بدون آن که به سمت نمادگرایی های سیاسی سطحی برود. درست مانند جایی که قادر پس از پایین آمدن از تریبون دادگاه لاهه که با موضوع جنایت جنگی شکل گرفته از سوی عراق در منطقه سردشت تشکیل شده، دیالوگی را به وکیل و مترجم خود در باب سرسختی و مظلومیت قوم کرد می گوید بدون آن که گل درشت جلوه می کند.

مهمترین نقطه قوت «درخت گردو » پس از فیلمنامه آن، به بازی درخشان و به شدت باورپذیر پیمان معادی در نقش قادر بازمی گردد. او در این نقش بسیاری از عادت های همیشگی جلوی دوربینش را کناری گذاشته و به یک جوان کرد تمام عیار تبدیل شده که در این مسیر به بهترین شکل از زبان بدن نیز سود جسته است. در واقع تماشاگر با قادر و خانواده اش و مصائبی که بر سرش هوار شده کاملا همذات پنداری کرده و بخش مهمی از موفقیت فیلم را رقم می زند. اما در نقطه مقابل او، مهران مدیری قرار دارد که همچنان در شکستن پوسته نقش های کمدی اش در بیست سال گذشته ناکام مانده و بازی بی رمق و بی حس و حالی را ارائه کرده است.