بایگانی‌ها

نیش مار/ یادداشتی درباره «می دسامبر» ساخته تاد هینز

ایمان عظیمی

چه می‌شود اگر افراد سعی کنند تابوها را بشکنند و ورای آنچه جامعه، عرف و قانون به آن‌ها تحمیل می‌کند زندگی کنند؟ آیا رهایی از قید و بندها و نظمی که خود را پاسدار و حافظ مجموعه‌ای از ارزش‌ها نام می‌نهد می‌تواند آدمی را به آنچه مراد او از زندگی‌‌ست برساند؟ یا این تنها زندگی در خلاء است که می‌تواند جایگزین نظم پیشین شود؟ تاد هِینز در آخرین تجربه‌ی فیلمسازی‌اش باز هم دست روی نقطه‌ی حساسیت‌برانگیز و مهمی گذاشته و این‌بار سراغ سوژه‌ای را گرفته است که پرداختن به آن کار چندان ساده‌ای نیست و با کوته‌نظری و کج‌اندیشی‌های رایج در نسل فعلی فیلمسازان نمی‌توان چندان به نتیجه‌ی آن دلخوش داشت.

مضمون اصلی «می دسامبر» در پیوند با واقعیت و بر مبنای یک رسوایی اخلاقی پرسر و صدا در دهه‌ی نَوَد شکل گرفته است.
بازیگری به اسم الیزابت بری (ناتالی پورتمن) برای آشنایی بیشتر خود با نقشی که قرار است بزودی ایفایش کند به سراغ شخصیت اصلی ماجرا، یعنی گریسی (جولین مور) و همسر جوانش، جو (چارلز منتون) می‌رود. گریسی سال‌ها پیش به‌خاطر برقراری رابطه با جو که زیر سن قانونی قرار داشت از اجتماع و خانواده‌اش طرد شد و به زندان افتاد، حال در شرایط فعلی نیز اوضاع چندان به سامانش پیش نمی‌رود و شبح گذشته دست از سرش برنمی‌دارد.

تاد هِینز در فیلم خود به نتیجه‌ی انتخاب گریسی و جو و شکل زندگی‌‌ای که پیش‌تر انتخاب کرده‌اند نظر می‌اندازد و سعی می‌کند با عاملیت الیزابت رابطه‌ی میان این دو را از راه بازسازی موقعیت‌های پیش‌تر شکل گرفته واکاوی کند، امّا همه‌چیز به اینجا ختم نمی‌شود و این کارگردان دست روی نقطه‌ای سوال‌برانگیز و حساس می‌گذارد. آیا عبور از خط قرمزهای اخلاقی، عرفی و قانونی ما را به سعادت می‌رساند یا در باتلاقی بس عمیق‌تر قرار می‌دهد؟ زاویه‌دید تاد هینز به موضوعی که در حال روایت آن است به‌گونه‌ای نیست که از راه دوگانه‌‌‌‌ی فرد و اجتماع به قضاوت و محکوم کردن دومی بنشیند و پرونده‌ی اثرش را ببندد، بلکه با رجوع به روان شخصیت‌های اصلی‌اش و طرح گذشته‌ی پرمخاطره‌ای که آن‌ها در تمام این سال‌ها طی کرده‌اند تلاش می‌کند تا آدرس دقیق‌تری از ریشه‌ی انحرافات موجود در رفتارهای شخصیت‌های پیرنگش به مخاطب بدهد. جو هنوز آنقدر جوان است که نتوانسته به تجربه‌ای قابل لمس از عشق دست پیدا کند و گریسی هم در حصار تمام آن تصمیمات خانمان‌سوز ردپای شوم خاطرات گذشته‌اش را پشت سر خود احساس می‌کند. الیزابت نیز در مقام بازیگری که باید آن موقعیت‌ها را بازتاب دهد پرده از شومی افکار گریسی در گذشته برمی‌دارد و با اجرای دقیقش در بازنمایی هیبت هیولاوار افکار آدمی موفق عمل می‌کند.
«می دسامبر» روایتش را بر روی لبه‌ی نازکی از ارزش‌ها و خط قرمزهای جامعه بنا می‌سازد ولی درنهایت به آن‌ها پشت نمی‌کند و فرد را در مرتبه‌ای قرار نمی‌دهد که قضاوت آن عملاً ناممکن به‌‌نظر برسد.