مرسده مقیمی: نیکی کریمی در سال ۶۹ در همان اولین فیلمی که نقش اصلیاش را برعهده داشت به ستاره تبدیل شد. ستاره زیبارویی که با نگاه معصوم و گیرایش میتوانست هر چشمی را به خود بدوزد. او پس از موفقیت «عروس» نه تنها صرفا به عروسکی خوش بر و رو برای جذب مخاطب بدل نشد که بدون فاصله همکاریاش را با کارگردانان مطرحی مثل مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی آغاز کرد.
روحیه کمالگرای او را اما انگار تنها بازیگری ارضا نمیکرد و برای همین پشت دوربین رفت تا فیلم بسازد. او ولی در فیلمسازی ستاره نشد و شاید برای همین وقتی خبر فیلم تازهاش رسید کمتر کسی فکر میکرد «آتابای» او را به مرکز توجه تبدیل کند. فیلم تازه او اما شگفتی جشنواره شد؛ فیلمی عاشقانه و مملو از روح زنانه اما اساسا مردانه، درباره تلاطم درونی مردی سراسر ترس اما با ظاهری قوی.
اعتماد کریمی به حجازیفر که فیلمنامه را با همراهی او نوشته و نقش اصلی را برعهده دارد،فیلم را به یکی از بهترین همکاری کارگردان-بازیگر تبدیل کرده است.
به نظر میرسد اگر کریمی در فیلمهای پیشیناش درصدی هم به جذب به مخاطب فکر کرده، در «آتابای» قید همه چیز را زده و کوشیده تا کاری کاملا از دل برآمده بسازد، با فضاسازی مورد علاقهاش و برای همین حتی ترس از دست دادن بخش عمدهای از مخاطبان غیرترک زبان هم او را بر آن نداشته تا فیلم را به زبان فارسی بسازد و ترجیح داده تا آن اتمسفر بکر را همان طور که باید باشد تصویر کند.
.
شاید برای همین بیقیدی آشکارا به هرچیزی که ممکن بوده او را محدود کند، «آتابای» چنین بر دل نشسته و اتفاقا مخاطباش را هم پیدا کرده است. فیلمی عاشقانه که قاببندیها و تمرکزش بر طبیعت، مخاطب را یاد آثار زندهنام عباس کیارستمی میاندازد و گاهی یادآور آثار فیلمساز شهیر ترکیهای، نوری بیلگه جیلان میشود. فیلمی که میشود با آن خندید، اشک ریخت، رفاقت کرد، عاشق شد و از تنهایی ترسید.
.
اگر دوستداران کریمی از اینکه او از روزهای اوجاش در بازیگری فاصله گرفته دل خوشی نداشتند، حالا او را در مقام کارگردانی میبینند که دیگر نمیتوان از کنار ناماش ساده گذشت. «آتابای» با قصه کوتاه و سادهاش و روایت بصری چشمنوازش درست شبیه آن دخترک خوشگلی که با لباس عروس از مخاطب دلبری میکرد، یک ستاره به سینمای ایران معرفی کرده است؛ ستارهای که به ستارگی عادت دارد.