بایگانی‌ها

هبوط تراژیک یک انسان

هبوط تراژیک یک انسان
هبوط تراژیک یک انسان

 

ایمان عظیمی

 

پرتره‌ی اندی وارهول از «مرلین مونرو»ی افسانه‌ای، این بازیگر را در مرکز توجه چشم‌ها به شکلی وانمایانه بر توده چیره و مسلط کرد و از وی چهره‌ای جاودانه که نشانگر جذبه‌ی جنسی‌اش بود به نمایش گذاشت. پرتره‌ی متحرک و شکیل اندرو دامینیک از ستاره‌ی سینمای هالیوود نیز همبسته‌ی چنین نگاه و چنین رویکردی‌ست. اگر تابلوی نقاشی وارهول از مونرو وانموده‌ای جذاب از این بازیگر به‌نظر می‌رسد و با خود  واقعی‌اش تفاوت دارد، نسخه‌ی سینمایی دامینیک با برساختن یک جهان مالیخولیایی و تراژیک، تصویر مو بلوند معروف هالیوود را مبدل به وانموده‌ای ناب از خود می‌کند و نسبت‌اش با واقعیت را به کُل تغییر می‌دهد. می‌گویند که «بلوند» با واقعیت تاریخی بیرون از فیلم هیچ نسبتی ندارد و فیلمساز چهره‌ی مرلین مونرو را مخدوش کرده است و به همین واسطه اعتبار آن به‌عنوان یک اثر زندگی‌نامه‌ای را به هیچ می‌گیرند امّا آیا نمی‌توان بلوند را به کُل منتزع و جدا از زندگی شمایلی همچون مونرو دید و از آن لذت برد و در روایت غمگنانه‌اش شریک شد؟  

 

 

انتخاب آنا دِ آرماس در نقش مرلین را می‌توان به مثابه اوّلین قدم در منتزع ساختن و قائم به ذات بودن فیلم از واقعیت تاریخی تصور کرد و در راه سختی که فیلمساز در آن گام نهاده مورد تجلیل قرار داد. مخاطب از ابتدا شاهد تماشای قصه‌ی پریان نیست و در همان آغاز سیلی سختی از جهان کلیشه‌زدای اثر به صورت‌اش روانه می‌شود و می‌‌گوید که تو قرار نیست با روایت مألوف هالیوودی تنها و تنها سرگرم شوی و در انتها چیزی هم از فیلم در افکارت باقی نماند. کاربست چنین رویکردی به اینجا ختم نمی‌شود و ما بدون اینکه روایت به سمت گل‌درشت شدن پیش برود وارد جهان تاریک هالیوود می‌شویم و با زوایای تیره‌ی آن روبه‌رو می‌گردیم. نگرش متفاوت دامینیک به شمایل هالیوود در سال‌های دور آن چیزی نیست که شیفتگان مرلین مونروی فقید را سر ذوق بیاورد، بلکه پتکی می‌شود تا بر سر نظم قدیم هالیوود فرود آید و این درست آن چیزی‌ نیست که روح جمعی آمریکایی با آن سر سازگاری داشته باشد.

 

 

 

صحنه‌های اروتیک فیلم در نگاه اوّل شاید برخورنده به‌نظر برسند و چهره‌ی مونروی جوان را خدشه‌دار کنند امّا کارکرد خود را در روایت‌پردازی اثر به‌خوبی نشان می‌دهند. در ادامه می‌بینیم که مرلین تنها و تنها یک ابژه‌ی میلِ صرف است که از معنا تهی شده است و تنها وقتی سوژگی خویش را می‌یابد که در قالب اسم واقعی‌اش، «نورما جین» ظاهر می‌شود و برای لحظه‌ای هم که شده از سراب جهان نمایش به جهانی که بدان تعلق دارد رجوع می‌کند.

 نماهای متحرک کارت‌پستالی، فیگور جذاب آنا دِ آرماس و فصل جذاب آشنایی مرلین با آرتور میلر (آدرین برودی) و… باعث نمی‌شوند که ما ذره‌ای از جهان تراژیک اثر خلاص شویم، بلکه همه‌ی این‌ها به دهلیزی می‌مانند که پیرامون‌‌ آن را سیاهی فرا گرفته است. فقدان تجربه‌ی هم‌نشینی با پدر، یعنی همان اسمی که به زندگی نورما جین معنایی می‌بخشد وقتی همچون تجربه‌ی عدم موفقیت در بارداری‌های مکرر به اختگی ختم می‌شود آخرین بارقه‌های امید نورما جین را نابود می‌کند و بیننده تن تکیده‌ی این آیکان را بی‌جان بر تخت می‌بیند، تنی رنجور که تنها ابژه‌ای مصرف شده در سرزمین عجایب هالیوود بود و دامینیک آن را وانمایی -و نه بازنمایی- کرد.