دنیای تصویرآنلاین-روز ششم جشنواره دو فیلم بلند سینمایی در پردیس ملت روی پرده رفت. «کشتارگاه» ساخته عباس امینی و «مردن در آّب مطهر» ساخته نوید مجمودی. یکی از نکات جالب توجه نمایش مسابقه استقبال و پرسپولیس در پردیس ملت و شور و هیجانی بود که در این روز به وجود آمد. کشتارگاه ساخته عباس امینی حمیدرضا حاجی حسینی از فیلمهای قابلقبول جشنواره امسال. با موضوعی مرتبط با مشکلات چند سال اخیر نرخ ارز و فعالیتهای قاچاقچیان و دلالان ارز. هر چند روابط میان شخصیتها جای پرداخت بیشتری داشت و کنش کاراکتر اصلی در بخش پایانی تماشاگر را قانع نمیکند. بازیهای خوب مانی حقیقی و حسن پورشیرازی از نکات مثبت فیلم است. و امیرحسین فتحی که شایستگی دارد یکی از جوان اولهای سینمای ایران بشود. سیدآریاقریشی: از همان ابتدا که جنازه های پیداشده در کشتارگاه را کنار محل زندگی یکی از شخصیت های درگیرِ ماجرا دفن می کنند، یک پرسش ساده اما کلیدی ایجاد می شود: چه نیازی به این کار است؟ آیا نمی شد جنازه ها را به جایی دوردست برد یا اساساً آن ها را سوزاند؟ فیلم در توجیه منطق همین پرسش اولیه هم ناتوان نشان می دهد. ضمن این که تحمیلی بودن کنش ها، دست فیلم را به سرعت رو می کند. این ضعف را در مورد تأکید بر دلارفروشی هم مشاهده می کنیم. از جایی به بعد ماجرای جنازه ها به حاشیه رفته و بحث دلارفروشی محور کار قرار می گیرد. طبعاً مشخص است که این دو خط داستانی قرار است به هم مرتبط شوند. اما رسیدن به این نقطه دقایق زیادی سپری می شود و مشخص نیست در این فاصله قرار است جذب کدام نکته یا حادثه شویم. امیررضا تجویدی: محرک بسیار سریع و حتی پیش از شروع داستان فیلم، بدون هیچ معرفی از شخصیتها رقم خورده است و انگار با فیلمس مواجهیم که تازه داستانش از انتهای پرده نخست آغاز میشود. از همین روی، واکنش شخصیتها به حادثه بسیار گنگ و غیر قابل فهم است؛ چرا که هنوز هیچ شناختی از انگیزه و جایگاه شخصیتها در زندگی یکدیگر نداریم. به همه اینها بیفزایید واکنش شخصیتها به بحران اولیه را: بر مبنای چه منطقی باید دفن جنازهها در جایی درست چسبیده به منزل شخصیتهای اصلی -آن هم در منطقهای با آن همه زمین بایر- اتفاق افتد؟ همین عدم رعایت منطق عقل سلیم در رقم زدن نقطه عطف اول، باعث میشود مسیر تحول قهرمان و انگیزههای پسینیاش از ابتدا برای مخاطب قابل درک نباشد و مسیر فیلم را در ابتدا فاقد اعتبار و اهمیت کافی نشان دهد. در ادامه نیز فیلم تلاش میکند عدم معرفی شخصیت در پرده نخست را از خلال کشمکشهای کلامی شخصیتها در پرده دوم پوشش دهد، غافل از اینکه کشمکشهای پرده دوم باید در راستای حل و فصل کردن گره افکنده شده باشد، نه معرفی شخصیتهایی بی اثر و ناتوان در پیشبرد موقعیت مرکزی فیلمنامه. این چنین است که همان موقعیت نیمبند درگیرکننده اولیه نیز به کلی به دست فراموشی سپرده میشود و فیلم اسیر ارجاع به معضلات اجتماعی میشود که نسبتشان با گره اولیه، بسیار دیر و به سادهانگارانهترین شکل ممکن و از خلال دیالوگ در نقطه بحران مشخص میشود. در پایان نیز فیلم با تبدیل تمام موقعیتهایش به فرصت انتقام طبقه فرودست از صاحبان قدرت، گام در مسیر تبیین مفاهیمی میگذارد که مصالح دراماتیک کافی برای بیانشان را ندارد و به شعاریترین شکل ممکن به پایان میرسد. مردن در آب مطهر امیررضا تجویدی: سکانس افتتاحیه بیانگر رویکرد کل فیلم است: شخصیتهایی افغانستانی از آرزوهایشان برای رسیدن به جایگاهی بهتر در زندگی سخن میگویند و در تمام این مدت، شیوه بیان مشکلات آنان شبیه یک مرثیهسرایی توصیفی از وضعیت پیرامونی افغانها در ایران است که هیچ رویکرد دراماتیکی ندارد. فیلم از قبل تصمیمش را در مورد قطببندی شخصیتها گرفته و به مخاطب اجازه نمیدهد مبتنی بر رفتار شخصیتها، در مورد خوب یا بد بودنشان فکر و تعقل کند. از سوی دیگر، پیشینه و معرفی شخصیتها و انگیزههایشان هم از خلال گفتگوهای دونفرهای پیش میروند که فیلم را بیشتر شبیه نمایشنامههای رادیویی کرده تا فیلمی سینمایی. عصبانیت فیلمساز از شرایط جامعه پیرامونی به قدری است که در عوض پیشبرد مسئله مرکزی، فیلمساز صرفا تلاش میکند موانع را در عرض بسط دهد تا از این طریق، عمق فاجعه اجتماعی پیرامونی به مخاطب تفهیم شود، غافل از اینکه هر چه بیشتر فاصله گرفتن از شخصیت اصلی و دردهای شخصیاش، کارکرد دراماتیک صحنههای دیگر را به حداقل ممکن میرساند و صرفا حکم یک تخلیه عاطفی هیجانزده را دارد که معلوم نیست در پاسخ به کدام مسئله شخصیت اصلی قرار است حوادث به پایان کار نزدیک شوند.