بایگانی‌ها

کمدی، اسکورسیزی و کهنسالی

کمدی، اسکورسیزی و کهنسالی
کمدی، اسکورسیزی و کهنسالی

ترجمه: ارغوان اشتری

وقتي وارد دفتر جشنواره ترابيکاي رابرت دنیرو مي‌شويد، نخستين چيزي که به آن بر مي‌خوريد، تبري است که به ديوار کنار در آويزان شده است. خيلي ترسناک و درعين حال کميک يا شايد هم آبزورد، به همان اندازه هم مي‌تواند جدي باشد و در تضاد با محيط ورودي که با عکس هاي خانواده گي و مبلمان راحتي مزين شده است. اين فضا خيلي خوب هنرمندي را توصيف مي کند که نيت اش مي تواند بسيار غني، آگاهانه و اسرارآميز باشد. همانطور که کارهاي اخير کمدي او نشان مي دهد، رابرت دنیرو بيشتر مايل است نقش دلقک را ايفا کند، اما همانگونه که رفتار محبت آميز اما مدام محتاطانه او در اين گفتگو تاييد مي کند او هرگز نقش يک احمق را روي پرده ايفا نخواهد کرد.

هنوز از نخستين سال هاي آموزش بازيگري و کارتان در آکتورز استوديوز بهره مي‌گيريد يا چنان آموزه هاي بازيگري در درون شما در اين مقطع نهادينه شده که مستقيم از آن استفاده نمي‌کنيد؟

نکات مشخصي هست که شما آسان‌تر يا با اضطراب کمتر و بي بحث به کار مي‌گيريدشان. اگر مي‌خواهيد نکاتي را بفهميد، خواهيد فهميد. شايد نگراني و اضطراب داشتن درباره شخصيت نقش‌آفريني را سخت تر کند. مگر نگراني و اضطراب تجربه اي باشد که شخصيت آن را دارد طي مي‌کند، پس اين ها را در يک سکانس استفاده مي‌کنيد. بنابراين در لحظه هرچه که انتظارش را نداريد پيش مي آيد همواره بهترين است.

مي‌توانيد به قدر کافي هم‌زمان بيرون و درون نقش باشيد تا درباره تاثير يک جمله يا يک سکانس بيانديشيد؟

شما درون شخصيت هستي و بيرون از او. درون و بيرون او. هميشه مشاهده گري؛ کاملا اصلاح کننده نيستيد اما مشاهده مي کنيد تا حواس تان جمع باشد در مسير صحيحي حرکت مي کنيد. هميشه بخشي از وجود شما اين کار را انجام مي دهد و خوب است. اينگونه نيست که نقش همه شخصيت شما را در برگيرد و کاملا غرق باشيد. واجب است فرمي از اصلاح خود، رفتار خود و رفتار شخصيت را داشته باشيد.

شما گرايش مشخصي به فيلم هاي کمدي داشته ايد و در بيش از نيم دوجين فيلم کمدي در چند دهه گذشته حضور داشتيد. اما اين ادعا هم صحيح است که از همان ابتداي بازيگري در يک يا دو قالب کمدي نقش آفريني کرديد. در رفقاي خوب هم اساسا نقش تان کميک است.

بله مارتي (مارتين اسکورسيزي) اين را مي داند و بسياري از آن موقعيت ها و شخصيت ها بامزه اند. موثر اما بامزه.

 و در خيابان هاي پايين شهر (مارتين اسکورسيزي) گويي شخصيتي شوخ در مقابل شخصيت جدي هاروي کايتل (straight man) هستيد.

من را ياد فيلم‌هايي مي‌اندازيد که با بن استيلر همکاري کردم؛ فيلم هاي ملاقات با والدين، جايي که بن استيلر به شدت بامزه است در حالي که فقط نگاه مي کند و گوش مي دهد. او از جهاتي همين شخصيت (straight man) است به شما پاسخ هاي بي بو و خاصيت مي دهد. اما پاسخ هاي او بي بو و خاصيت نيستند آکنده از نظريه و طعنه اند. (straight man در کمدي شخصيتي است که جدي است و ديالوگ هايش بستر شوخي را براي شخصيت ديگر فراهم مي کند.)

 از کجا تصميم تان درمورد نقش آفريني بيشتر در فيلم هاي کمدي به ذهن تان خطور کرد؟

گمان مي کنم با کمدي کارم را شروع کردم. خيلي از فيلم هايي که بازي کرده ام بامزه بوده اند، فيلم هايي مانند خوشامدگويي يا سلام، مامان! و حالا يک سبک مشخص هست که تلاش کرده ام در آن بازي هاي متفاوتي ارايه بدهم. گمان کنم با اين را تحليل کن شروع شد. بيلي کريستال با من تماس گرفت و پرسيد آيا مايل ام در فيلم حضور داشته باشم. فيلمنامه را فرستاد و مطالعه کرديم با خودم گفتم بامزه است که با يک چيزهايي شوخي کرد؛ نقش هايي که به خاطرش شهرت داشته ام.

بياييد دست شان بيانداريد.

گاهي اوقات شوخي خوب است.

پيش از اين جکي براون ساخته کوينتين تارانتينو را در استيتن آيلند در سينما تماشا کردم که اهل همين منطقه هستم. لحظه اي که در فيلم شما را مي کشند جواني پشت سرم گفت: «چه شوخي مسخره اي؟ دنیرو رو مي کشيد؟ اين ديگر چه کثافتي است؟» و سپس سالن سينما را ترک کرد. در ذهن او شما شخصيت سرسختي هستيد که هميشه پيروزيد. شما کشته نمي شويد. شما رابرت دنيرو هستيد. براي من اين لحظه به نقطه عطف مي مانست، فرصتي تا شما روايت داستان را تغيير دهيد و نقش شخصيت گردن کلفتي را بازي مي کنيد که به نوعي پفکي است.

(مي خندد) آن هم يک جور شخصيت بود، درست است؟ کوئنتين خيلي خوب مي نويسد با خشم اما طنزِ هم زمان. بعدش در 15 دقيقه ايفاي نقش کردم که تا سرحد مرگ شکنجه مي شدم.

مطمين هستم آن جواني که در استيتن آيلند بود اين فيلم را هم دوست نداشت.

درباره بازيگران مشخصي شنيده ام که دوست ندارند در فيلم کشته شوند…

 يا هرگز آدم بد باشند. اما شما از همان ابتدا نقش ضدقهرمان بازي مي کرديد. يکي از آنها جيک لاموتا در گاو خشمگين است، بحث ها بيشتر درباره اضافه وزن شما در اين نقش و اين نماد ظاهري بود. اما به نظر مي رسد که تغيير فيزيکي در راستاي تحول رويکرد ذهني شما به نقش باشد.

درباره تغيير احساس کلي خودم نسبت به خودم بود. ابتدا خيلي روي فرم بودم و سپس به لحاظ تصويري اجازه دادم فرو پاشيده شوم. فکر مي کردم يک تجربه شخصي جذاب باشد و براي فيلم کارکرد داشت.

 آيا نکته خاصي درباره اضافه وزن وجود داشت که از جنبه باور به خود بر شما تاثيري بگذارد؟

خب راه رفتن تغيير مي کند؛ احساس متفاوتي پيدا مي کنيد تنفس تان سنگين تر مي شود. 15 پوندي که ابتدا اضافه شد، مشکلي نبود، بامزه بود. اما پس از آن زحمت داشت.

 از بحث جنبه فيزيکي به سراغ کلام برويم. من بابابزرگ کثيف را ديدم. به نظرم شما يک اجراي کلامي شگفت انگيز ارايه مي دهيد.

بابابزرگ کثيف از آن مدل فيلم هايي بود که بازيگران خاصي نمي پذيرند. اما من کارگردان اش دن ميزر را دوست داشتم. فکر کردم کار جالبي است که اهميت ندهي و کلمه «گور بابات» را بگويي. منظورم اين است که بعضي ديالوگ ها بود که من نمي توانستم بيان کنم. بعدا درباره اش شوخي مي کرديم.

در ديالوگ هاي شما سرعت و ادا و اصولي وجود دارد که همه آن دشنام ها را مي فهمانيد.

حرف تان جالب است. مي روم دوباره فيلم را مرور مي کنم چون روي ديالوگ ها خيلي زحمت کشيدم. نويسندگان خاصي مانند ديويد ممت هستند که ديالوگ هايشان يک چنين ريتمي دارد. بي نظير است اما شما بايد ريتم را بشناسيد. شايد اگر ريتم را نشناسيد نمي توانيد سر صحنه برويد و دنبال کارت هاي راهنما باشيد واقعا بايد ريتم را بدانيد. من سخت تلاش کردم تا آن ريتم را اجرا کنم.

کارنامه شما را مرور کردم تنها سال هايي که فيلم نداشتيد سال 2003 و 1983 بود و چندسالي در دهه هفتاد ميلادي. کارنامه بسيار بسيار منظمي است.

آره با اين وجود امروز فکر مي کردم که چرا يک سال در فيلمي نقش آفريني نکردم. حتما نقشي وجود نداشته که بخواهم قبول کنم. يا مسايل بي شمار ديگري وجود دارد که با آن درگيرم. هميني است که هست.

 مسلما منظورم عکس اين بود. شگفت انگيز است چرا که کم پيش مي آيد شما يک سال کار نکنيد.

بله گمان کنم. وقتي جوان بودم سابقا يک سال به خودم مرخصي مي دادم چون زحمت زيادي براي نقش ها مي کشيدم ولي الان که همه چيز در حال از دست رفتن است و بايد تا مي توانيد استفاده ببريد. سن ما دارد بالا مي رود. زمان زيادي براي مان نمانده. نمي دانيم فردا قرار است چه پيش بياييد. پس ايده من اين است که دم را درياب و نقش را قبول کن. به فرزندانم فکر مي کنم، به بردن آنها به تعطيلات اما مي توانم مديريت کنم تا زماني که سر لوکيشن فيلمبرداري هستم آنها را مي توانم با خودم همراه کنم. به خصوص که من و مارتي مي خواهيم مرد ايرلندي را کار کنيم و پس از آن يک فيلم با ديويد اُ.راسل خواهم داشت. بايد آنها را بازي کنم.

 در مورد همکاري با ديگر بازيگران وقتي که آنها هم مانند شما تحت تعليم مکتبي مشابه باشند به حاصل کار کمکي مي کنيد؟

هميشه همکاري با ديگر بازيگران را مانند همکاري با موسيقي دان ها مي دانم جايي که شما يک ريتم خاصي داريد که مي تواند کنش مند باشد و بعضي مردم آسان تر مي توانند نسبت به بقيه ارتباط برقرار کنند. اما اينطور نيست که بگويم مي خواهم با فلان بازيگر همکاري کنم. ابتدا نقش را در فيلم مي پذيري سپس بازيگري ديگر نقش ديگر را قبول مي کند و اينطوري همکاري پيش مي آيد. شايد فکر کني که از حضور فلاني خيلي راضي نيستم اما من در موقعيت تصميم گيري قرار ندارم. گاهي از اوقات با گروهي از بازيگران دورخواني انجام مي دهيم که مطمين شويم مي توانيم با آنها ارتباط برقرار کنيم. شما مردمي را دوست نداريد که مانند دو قطب مثبت يک آهن ربا نمي توانند همديگر را جذب کنند.

آيا خودتان را درگير نقش آفريني بازيگري ديگر مي کنيد يا به آنها راهنمايي مي دهيد يا بازيگري جوان تر را زير پروبال مي گيريد؟

اگر در سکانسي نقش آفريني مي کنم، کاري را که بازيگر مقابل انجام مي دهد مي بينم.ابتدا به کارگردان اشاره و پيشنهادهايي را مطرح مي کنم، مگر کارگردان و بازيگران به اندازه کافي بهم نزديک باشند که شما بتواني حرف ات را بزني. اما اگر بازيگر فردي باشد که شناخت کافي نداشته باشم فقط مي خواهم با احترام برخورد کنم. اين پروتکل اصلي است.

مدت هاست که احساس مي کنم نويسندگاني که درباره فيلم مي نويسند نوشتن درباره بازيگري را بلد نيستند. اين چيزي است که شما به سهم خودتان احساس کنيد؟

خير. نمي دانم. فکر مي کنم سابقا نويسندگاني بودند که به بازيگران سخت مي گرفتند مانند جان سيمون. به نکات شخصي اشاره مي کرد که بازيگر کنترلي روي آن نداشت. به نظرم منتقدان گاهي از اوقات در مورد بازيگري درمورد چيزهايي دچار سوءتعبير مي شوند که بازيگران کارهايي را انجام مي دهند که اصلا چنين قصدي نبوده. اما در کل فکر مي کنم نويسندگان از بازيگران درست انتقاد مي کنند. به اعتقاد من وجود منتقدان لازم است چون حرف هايي را خواهند زد که شايد کسي که مورد بحث شان است با آن موافق نباشد. آنها صداي واقع نگر هستند. گاهي وقت ها تنها حقيقتي است که از فردي مي شنويد. شما به تماشاي فيلم دوستي مي رويد، مي خواهيد چطوري به آنها بگوييد که فيلم را نپسنديده ايد؟ اين کار را نمي کنيد. منتقدان تنها کساني هستند که حتي اگر شما با آنها موافق نباشيد نظري را بيان مي کنند که نياز است بشنويد. به خصوص آن چيزي است که امروزه و با اين موقعيت من فکر مي کنم اهميت دارد رئيس جمهور احمقي است که گرفتارش شده ايم.

فکر مي کنم آدم ها حساس تر شده اند چون ترغيب کردن مردم به فيلم بيني سخت تر شده است.

فيلم ساختن سخت است. گروه دل و روح شان را براي فيلم مي گذارد. و سپس فيلم ها مي توانند مورد بررسي قرار بگيرند، هيچ کس توجه اي نشان نمي دهد و بي اعتنا از کنارشان مي گذرند. اين يکي از بداقبالي هاي اين کار است. کلي زحمت مي کشي و هيچ کس درک نمي کند و واقعا اهميت قايل نمي شود.

نقش آفريني يا فيلمي بوده که شما کار کرده باشيد و کمتر از انتظارتان مورد توجه قرار گرفته باشد؟

فيلمي به نام حال همه خوب است (2009) را بازي کردم که دوست اش داشتم و براساس فيلمي از جوزپه تورناتوره محصول 1990 بود. حال همه خوب است را کرک جونز ساخت.

شما ستاره سينما هستيد؛ فيلم هايي به خاطر حضور شما ساخته شده است اما هرگز اين چيزي نبوده که شما به نقش آفريني تان روي پرده بياوريد. شايد انتظاراتي از اينکه يک فيلم رابرت دنیرو چه مي تواند باشد هست. اما رويکرد شما ظاهرا هميشه براساس موقعيت بوده و در خدمت متن بوده ايد.

موقعيت ها فرق مي کند. جايي بازيگران يک کار مشابه را ميليون ها بار تکرار مي کنند يا گاهي شما نقشي متفاوت را بازي مي کنيد که فيلم ايجاب مي کند. شايد يک نقش آفريني برنده جايزه اسکار نباشد اما موفق است. اين بخشي از کار ماست.