بایگانی‌ها

یک تریلر سیاسی موفق با چاشنی زنانه

یک تریلر سیاسی موفق با چاشنی زنانه
یک تریلر سیاسی موفق با چاشنی زنانه

 

محمد جلیلوند

دنیای تصویرآنلاین-(خطر لو رفتن داستان) چند سالی است که تولید تریلرهای سیاسی در سینمای ایران باب شده و برخی فیلمسازان به پشتوانه اعتبار تهیه کنندگانشان به سمت سوژه های ملتهبی رفته اند که روی خط قرمز قرار دارند.محمدحسین مهدویان را می توان نفر اول این جبهه به حساب آورد که در «ماجرای نیمروز» سراغ برشی کوتاه از تاریخ پس از پیروزی انقلاب رفته و روایتی نفسگیر بر این اساس خلق کرده که در جشنواره سی و هفتم فیلم فجر شاهد رونمایی سری دوم آن هستیم.نرگس آبیار که با فیلم های« شیار 143 »و «نفس» اعتبار زیادی برای خود در سینما دست و پا کرده،در تازه ترین ساخته اش«شبی که ماه کامل شد»،به سراغ قصه ای واقعی و در عین حال جذاب رفته که حول محور عبدالمالک(عبدالمجید)ریگی و جنایت هایش در نیمه نخست دهه هشتاد می چرخد.نزدیک شدن به یک چنین شخصی برای تصویر کشیده شدن روی پرده سینما،با توجه به ساختار کلی سینمای ایران کاری تقریبا غیرممکن است که آبیار و تهیه کننده اش(قاسمی)نیز به خوبی به این امر واقف بوده اند.به همین خاطر هم قصه را از زاویه دید عبدالحمید ریگی و همسرش(فائزه)می بینیم که به مرور وارد مهلکه شده و زندگی شان به بحرانی بزرگ دچار می شود.بیست دقیقه ابتدایی فیلم،اختصاص به آشنایی حمید با فائزه و تلاشش برای راضی کردن خانواده او و خودش برای ازدواج دارد که در نهایت به عقدکنان این دو ختم می شود.حضور مامور امنیتی جلوی خانه فائزه پس از مراسم عقد برای پرس و جو در رابطه با عبدالمجید ریگی،حادثه محرک پرده نخست فیلمنامه که به لحاظ زمانی مقداری بلدتر از استانداردهای سینمای ایران است،به حساب می آید.آبیار با گذاشتن این سکانس تنشی به فیلم خود بخشیده و تلنگری به تماشاگران خود پس از چند سکانس آرام و شاد فیلم می زند.به دنیا آمدن فرزند این دو،بهانه مناسبی برای سفر آنها به زادگاه حمید به حساب می آید که در همان شب نخست به یک نقطه عطف فوق العاده ختم شده و تماشاگران را در بیم و امید نسبت به فرجام کار آنها به خصوص فائزه قرار می دهد.اصرار فراوان فائزه برای سفر به اروپا برای در امان ماندن از مصائبی که عبدالمجید بر سر خانواده اش هوار کرده،پاشنه آشیل فیلمنامه شبی که ماه کامل شد به حساب می آید.چرا که آنها در تهران زندگی کرده و دور از خانواده ریگی به سر می برند و دلیل محکمی هم برای مهاجرت به اروپا وجود ندارد.سفر حمید به پاکستان برای گرفتن پناهندگی خود و خانواده اش از طریق دفتر سازمان ملل،نیمه دوم فیلم را کلید می زند که جذاب ترین بخش کار هم به حساب می آید.بخشی که در آن فائزه وارد جهنم شده و به جای دور شدن از آتش به قلب آن وارد می شود.آبیار در این بخش کاملا به سمت قواعد حاکم بر تریلرهای سیاسی رفته و سکانس هایی را تدارک دیده که به خوبی میزان آدرنالین خون تماشاگرانش را بالا می برد.در عین حال جنسی از تعلیق را بر آن حاکم کرده که در فیلم هایی از جنس فیلم های کاترین بیگلو همچون:«سی دقیقه پس از نیمه شب» دیده بودیم.تعلیقی که زیر پوست فیلم در جریان است و تماشاگر را تا دقیقه صد و سی و پنجم فیلم به دنبال خود می کشاند.آبیار در این بخش استفاده زیادی از دوربین روی دست و نماهای درشت کرده که گاه بیش از اندازه به نظر آمده و تماشاگر فیلم را اندکی آزار می دهد.اما در برخی سکانس ها مثل جایی که فائزه در بازار به دنبال یک تلفن برای تماس با برادرش(شهاب)در کراچی می گردد،این دوربین روی دست به خوبی در خلق فضایی پرتنش موفق عمل کرده که البته فضای پر از خون حیوانات ذبح شده هم در کوبندگی آن بی تاثیر نبوده است.تلاش فائزه برای فرار و بازگشت به ایران،قصه را وارد فاز تازه ای کرده و نقش عبدالمجید(عبدالمالک)را در فیلم پررنگ تر می کند.آبیار در این بخش،مخاطب را با تفکر هولناک و خون ریز او و تلقی اشتباهش از دین که ریشه در طالبان و تکفیری ها دارد،آشنا کرده و فائزه را در موقعیت پیچیده تر و خطرناک تری قرار می دهد.انتخاب عبدالحمید به عنوان شخصیت اصلی فیلم در کنار فائزه این حسن را داشته که تماشاگر را که عموما اطلاع چندانی از فرجام کار عبدالحمید برخلاف برادرش نداشته،تا آخر همراه خود می کند.وی در پرداخت شخصیت ها نیز سنگ تمام گذاشته است به خصوص در رابطه با عبدالحمید و مادرش(غمناز)و تا حدودی هم فائزه که نقش مهمی در کیفیت بالای در محصول نهایی کار داشته اند.غمناز و فائزه را می توان دوروی یک سکه قلمداد کرد:اولی در فضایی زندگی کرده که هیچگاه احترامش نگه داشته نشده و حتی فرزندانی هم که به دنیا آورده نیز به حرفش گوش نداده و سرکش عمل می کنند.اما فائزه دختر جوان ساده دلی است که عشق عبدالحمید را باور کرده و برای نگه داشتن زندگی اش تلاش جانانه ای می کند بدون آن که به نتجیه مثبتی برسد.عبدالحمید مهمترین شخصیت فیلم به حساب می آید که به مرور دچار تغییر شده و در انتها به آدم دیگری تبدیل می شود که تماشاگر را بهت زده می کند.آبیار در مقام کارگردان نیز موفق عمل کرده و اگر از بیست دقیقه نخست فیلم بگذریم،در بقیه فیلم تماشاگر را مقهور ضرب شصت کارگردانی اش کرده که نمونه اش را در فصل تعقیب و گریز عبدالحمید و نیروهایش با نیروهای نظامی ایران می بینیم.او در انتخاب بازیگرانش هم فراتر از سطح همیشگی و محافظه کار سینمای ایران عمل کرده و بازیگرانی همچون:الناز شاکردوست،هوتن شکیبا و فرشته صدرعرفایی را در نقش هایی به شدت متفاوت به کار گرفته است.به خصوص شکیبا که متفاوت از تمام نقش های پیشین خود عمل کرده و می تواند نامزد سیمرغ بلورین فجر نیز باشد.صدرعرفایی هم با یک بازی درونی با کمترین اکت ممکن،شخصیت غمناز را به باورپذیری عمیقی رسانده و در این مسیر از لهجه نیز استفاده شایانی کرده است.

«شبی که ماه کامل شد» که نامش برخلاف بسیاری از فیلم های سینمای ایران تناسب تمام عیاری با یکی از سکانس های مهم فیلم دارد،گام بلند نرگس آبیار در فیلمسازی و به خصوص تولید تریلر سیاسی به حساب می آید که سینمای ایران به فیلم هایی از این جنس نیاز فراوان دارد.