بایگانی‌ها

یک فیلم پرانتظار هدر رفته!

یک فیلم پرانتظار هدر رفته!
یک فیلم پرانتظار هدر رفته!

مرسده مقیمی

دنیای تصویر آنلاین ـ «آسمان صورتی است» از همان زمان که خبرهای تولیدش رسانه‌ای شد به یکی از فیلم‌های مهم و پر انتظار سال بدل شد. فیلمی که بنا بود یک داستان واقعی و بسیار تازه را روایت کند. زندگی تلخ اما تاثیرگذار و الهام‌بخش «عایشا چودری» موضوع جذابی برای یک فیلم سینمایی بود. ویژه این‌که از مرگ او تنها چهار سال می‌گذشت و برای مردم هند موضوع تازه و به روزی محسوب می‌شد. یک خانواده که فرزندشان با بیماری نادر ژنتیکی دست به گریبان بود و آن‌ها از نوزادی تا هجده سالگی او هرچه از دست‌شان برمی‌آمد برای حفظ سلامت عایشا انجام دادند و تسلیم نشدند.

شونالی بوس که بنا بود علاوه بر نویسندگی فیلمنامه، آن را کارگردانی کند پس فیلم تحسین‌شده «مارگاریتا با نی» به مدت چهار سال فیلمی مقابل دوربین نبرده بود. از سویی جوهی چاترویدی که او را در نوشتن فیلمنامه یاری می‌داد؛ سه فیلم مهم «ویکی اهداکننده»، «پیکو» و «اکتبر» را در کارنامه داشت. طبعا جذاب‌ترین بخش ماجرا برای مخاطب عام انتخاب بازیگران بود. انتخاب‌هایی که فیلم را بیشتر از قبل به فیلمی پر انتظار بدل کرد. پریانکا چوپرا پس از سال‌ها دوری از سینمای هند، حضور در این پروژه را پذیرفت و از سویی نقش مقابل‌اش را فرهان اختر بازی می‌کرد که تمرکز اصلی‌اش بر کارگردانی و تهیه‌کنندگی است و به ندرت بازی در فیلمی را می‌پذیرد و کلا بازیگر گزیده‌کاریست. او اما با چوپرا آشنایی طولانی مدت دارد؛ دو فیلم پر طرفدار «دان» را با بازی او و شاهرخ خان مقابل دوربین برده و در فیلم خواهرش «بگذار دل بتپد» نقش مقابل چوپرا را بازی کرده است. هم‌بازی شدن دوباره این دو که در انتخاب نقش سخت‌گیرند انتظارها را از «آسمان صورتی است» بسیار بالاتر برد.

انتخاب زایرا وسیم برای نقش عایشا چودری لیست بازیگران خوب فیلم را کامل کرد. وسیم که برای اولین بار در فیلم «دنگال/کشتی روی خاک» و به وسیله عامر خان معرفی شده بود و جوایز بسیاری هم گرفته بود. در همکاری دوم با کمپانی عامر خان در فیلم «سوپراستار مخفی» دوباره نگاه‌ها را به خود جلب کرد و باز هم توانست جوایز بسیاری از آن خود کند. حالا سومین فیلم او نقشی مهم و چالش برانگیز بود که با توجه به دو فیلم قبلی‌اش با اطمینان می‌شد گفت که از عهده‌اش برخواهد آمد.

فیلم پس از ساخته شدن و پیش از اکران در هند در جشنواره مهم تورنتو به نمایش درآمد و به سبب شهرت پریانکا چوپرا در خارج از هند، مورد استقبال تماشاگران حتی غیر هندی قرار گرفت؛ هرچند موفق به کسب جایزه‌ای نشد. پس از آن چوپرا برای تبلیغات اکران عمومی فیلم به هند آمد و مفصل برای آن تبلیغ کرد و حتی با استفاده از شهرت جهانی‌اش تبلیغات فیلم را در آمریکا نیز ادامه داد تا فیلم «آسمان صورتی است» با موضوع واقعی و مهم‌اش از تبلیغات خوبی بهره ببرد. منتقدان داخلی هم بازی بازیگران و سوژه فیلم را تحسین کردند و روزهای اول اکران ستاره‌ها بالایی به فیلم دادند.

تمام این تبلیغات و انتظارها اما انگار فقط روی کاغذ و در رسانه‌ها شکل می‌گرفت و «آسمان صورتی است» در سینماها با کمترین میزان مخاطب به نمایش درمی‌آمد. این در حالی است که مخاطب سینمای هند سال‌هاست به فیلم‌های بی‌محتوای گیشه‌ای نه می‌گوید و اتفاقا از فیلم‌های جریان تازه سینمای هند استقبال می‌کند. با تمام انتظاراتی که از این فیلم پرستاره می‌رفت و با تمام گمانه‌زنی‌هایی که درباره‌اش می‌شد؛ فروش 34 کروری فیلم چیزی بیشتر از یک فاجعه بود!

با پخش فیلم در نتفلیکس و دیدن آن حالا می‌شود دلیل این شکست سنگین را به درستی ارزیابی است و به خوبی دریافت که آن مخاطبی که سال‌هاست از آثار خوب و خارج از جریان بدنه سینمایش استقبال می‌کند چرا به این فیلم روی خوش نشان نداده است. «آسمان صورتی است» آن چنان در کارگردانی با ایرادات جدی مواجه است که واقعا باورکردنی نیست! نوع روایت بسیار بهم ریخته فیلم که بیشتر از آن‌که روایتی غیرخطی باشد روایتی آشفته است و مشخصا از سر نابلدی در فیلمنامه‌نویسی و تدوین، چنان به فیلم ضربه زده که هر ارتباطی را با فیلم مخدوش کند.

گریم بسیار ضعیف بازیگران در سنین مختلف چیزی در حد فصل سوم «ستایش» است! پریانکا چوپرای 30 ساله و 50 ساله تنها فرق‌شان در کوتاهی و بلندی موی‌شان است. مردها هم که همیشه چند تار موی سفید برای بالا برد سن‌شان انگار کافیست! حتی پریتام که همیشه با موسیقی‌هایش بهترین لحظات فیلم را رقم می‌زند با استفاده غلط کارگردان در موقعیت‌های پخش موسیقی کارش از جلوه افتاده و مخاطب بیشتر دوست دارد آن صحنه‌ها را رد کند!

کارگردانی شلخته بوس نه فقط در نوع روایت که در شکل اجرا هم مشکلات جدی دارد و همین سبب شده تلاش تمام قد بازیگران کاری از پیش نبرد. در واقع ما یک فیلم داریم که تنها چهار بازیگرش کارشان را به نحو احسن انجام می‌دهند. مخصوصا بازی روهیت سورش صراف که نقش برادر عایشا چوردی را ایفا می‌کند. پیش از انتشار فیلم او تنها بازیگری بود که با توجه نقش‌های کوتاهی که پیش‌تر بازی کرده بود توقع ویژه‌ای از بازی او نمی‌رفت اما در تمام لحظه‌های حضورش دیدنی است.

هم اختر و هم چوپرا در نقش پدر و مادری که بار سنگینی را به دوش می‌کشند و باید برای شادی فرزندان‌شان از هیچ کاری فروگذار نکنند؛ عالی هستند. اما فیلمنامه، بهم ریختگی روایت، طنز بی‌جهتی که به فیلم اضافه شده که انگار قرار بوده زهر قصه تلخ را بگیرد اما لحن را دچار مشکل جدی کرده به کار آن‌ها هم لطمه زده است. فیلم دائما در بین این‌که از این دو در مقام یک مادر و پدر استفاده کند و چهره تازه‌ای از آن‌ها مقابل‌مان بگذارد و یا این‌که آن‌ها را در مقام دو عاشق و معشوق پرطرفدار که از پیش می‌شناختیم نشان دهد، در نوسان است.

انتخاب این‌که زایرا وسیم گوینده نریشن فیلم باشد و همه قصه را اویی تعریف کند که در بسیاری از لحظات قصه نیست و حالا هم اصلا وجود خارجی ندارد! به جای آن‌که بیشتر به وجه شوخ‌طبعی عایشا چودری و امیدش به زندگی اشاره کند؛ حالت تمسخر پیدا می‌کند و در برخی لحظات واقعا آزاردهنده می‌شود. واقعا مشخص نیست چرا بوس تصمیم گرفته این قصه تراژیک و پر از غصه را این‌گونه روایت کند؟! همین اصرار او باعث می‌شود فیلم اثرگذاری‌اش را از دست بدهد. تنها لحظه‌هایی که فیلم می‌تواند به طور جدی مخاطب را با خود درگیر کند و در بازی احساسی برنده شود؛ لحظه‌هاییست که خانم کارگردان از خیر این طنازی بی‌مورد گذشته است؛ مثل ویدیویی که عایشا پیش از مرگ از خود گرفته و پس از مرگش پخش می‌شود و یا لحظه‌ای که با برادرش تلفنی حرف می‌زند و می‌گوید که نمی‌خواهد بمیرد.

در واقع تنها نقطه قوت «آسمان صورتی است» بازی چهار بازیگر اصلی است که آن هم با کارگردانی بد هدر رفته است. یعنی با توجه به سبقه بازیگران اثر و فیلم‌هایی که از آن‌ها دیده‌ایم آن چیزی که به عنوان حسن می‌توانیم از آن نام ببریم توانایی شخصی این بازیگران است و نه ماحصل هدایت صحیح‌شان و یا امکانی که فیلمنامه در اختیارشان گذاشته که اتفاقا همین دو عامل گاهی کارشان را دچار نقصان می‌کنند و اصلا در نهایت نمی‌گذارند فیلم به اثری ماندگار و یا حداقل اثرگذار بدل شود.

در واقع بوس با تصور غلط این‌که فیلم جریان موج نوی هند نباید چندان اشک‌انگیز باشد و برای انتقال این‌که عایشا علی‌رغم داشتن بیماری غیرقابل درمان زندگی را دوست داشته و از مادرش برای این‌که او را سقط نکرده متشکر است تلاش کرده بار دراماتیک قصه را کم‌رنگ کند و همین یک قصه تراژیک درجه یک را به کلی هدر داده است.