بایگانی‌ها

دنیای ویرانه یک مرد

دنیای ویرانه یک مرد
دنیای ویرانه یک مرد

تکتم نوبخت: طراحی مینیمال، انسجام لحن و ریتم در اجرای بهداد، شایگان را می‌سازد.
در سریال «می‌خواهم زنده بمانم» طرح‌ریزی و نمایش شخصیت امیر شایگان توسط حامد بهداد در اولین قدم از آنجایی اهمیت دارد که این شخصیت اولین گره داستانی را در پیرنگ اصلی می‌سازد و حفظ ریتم و لحن بازی در پیاده سازی این کاراکتر در طول سریال در قدم بعدی از آنجایی اهمیت دارد که گره افکنی‌های بعدی قصه حکم زمینه چینی‌ای برای معرفی و شناساندن دیگرگونه او به عنوان یک شخصیت مبهم و غیر قابل پیش بینی را دارد که نقاط عطف داستان را نمایندگی می‌کند.
.

از این جهت بر هم خوردن تناسب بازی بهداد در نقش امیر شایگان حتی در کوچکترین مقیاس هم می‌توانست کنجکاوی‌ها درباره این شخصیت را مخدوش کرده و یا به حداقل برساند. مثلاً در سکانسی که امیر شایگان از ترومای کودکی‌اش با پدر هما حقی حرف می زند، مردی که در اولین حضورش برای مخاطب برچسب ضد قهرمان را می‌خورد، خود تبدیل به یک قربانی می‌شود که همدلی نکردن با او برای همان مخاطب سخت است. مهارت حامد بهداد در پرده برداری از این کودک قربانی است که نه از مهر مادر سیراب شده و نه عشق را فهمیده. تلخی و سکوت‌های کشدار او در مواجه با هما حقی از جنس همان تلخی و سکوت‌هایش در مواجهه با زهره افشار است که می‌توان رد آن را در مواجهه او با رقیب، نادر سرمد نیز گرفت. اما با این تفاوت که در پس این مینمال گرایی در اجرا و گزیده‌گویی در کلام می‌توان طیف‌های احساسی متفاوتی را نیز کشف و احساس کرد. کلید ورود به درک این جهان عاطفی در چشم‌ها و نگاه‌ها و مکث‌ها و اکسان‌های کلامی و حرکتی بهداد است.
.
امیر شایگان وقتی حرف عشق می‌شود در فاصله میان دیالوگ‌هایش بیشتر سکوت می‌کند و برای حرف زدن جان می‌کند. برای من این شمایل نو از حامد بهداد در قامت امیر شایگان به همان اندازه دلنشین است که دیدن این بازیگر در «قصر شیرین» در نقش مردی که در حافظه ثبت و ماندگار می‌شود. او نه نماینده شر است نه خیر. حتی منحنی شخصیت او سیر نزولی یا صعودی ندارد و تبدیل او را از شر به خیر در نقطه مقابل نادر سرمد که از خیر به شر می‌رسد، نمی‌بینیم. امیر شایگان فقط مرد انتخاب‌ها در موقعیت‌هاست. حتی اگر این موقعیت عشق باشد.

او از همان ابتدا، از اولین حضورش در خانه وقف شده، تا آخرین حضورش در کافه و حتی در لحظه غلطیدن روی زمین امیر شایگان می‌ماند با این تفاوت که در انتهای قصه و پرده آخر می‌شود برای سرنوشت او بیشتر از هر شخصیت دیگری دل سوزاند. مردی که به همان اندازه که بی رحم و عبوس است تنها، غم زده و تک افتاده است. تنها مثل زمانی که در وسعت میان کوه‌هایی که به آنها پناه می‌برد، گم می‌شود.