بایگانی‌ها

از اعماق اقیانوس با عشق

از اعماق اقیانوس با عشق
از اعماق اقیانوس با عشق

امیر گنجوی

آخرین پروژه ویم وندرس «مخفی سازی» چندی پیش در جشنواره فیلم تورنتو برای اولین بار در جهان اکران شد. قهرمان مرد اصلی داستان یک جاسوس است که در پی خنثی سازی عملیات جهادگران افریقایی است. در پی سفری تفریحی او دلبسته دختری می‌شود که عشق و علاقه او کشف اقیانوس‌هاست. فیلم فوق اقتباسی از رمانی معروف به همین نام است، رمانی دارای لایه‌های مختلف معنایی و کاری دشوار برای فیلم ساختن. در این جا ویم وندرس تمام سعی خود را کرده که به فلسفه اصلی رمان پایبند باشد. با وجود آن که امکان استفاده خوبی از سه بعدی در فیلم وجود داشته،  ویم وندرس به سراغ این تکنولوژی نرفته. منظره‌های فیلم بیادماندنی است و فیلمبرداری آن سزاوار تحسین فراوان.

دو سال پیش درباره‌ی فیلمِ قبلی‌تان گفت‌وگو کردیم، و همان‌موقع این‌طور به‌نظر می‌رسید خیلی به فناوری نمایش سه‌بُعدی علاقمندید و البته در «پینا» از آن استفاده کردید. اما برای این فیلم سراغ‌اش نرفتید. گرچه پتانسیل خیلی مناسبی برای استفاده ازش وجود داشت. مثلا برای تصاویرِ اقیانوس، یا چشم‌اندازهای گوناگونی که به کار بسته‌اید.

راست‌اش را می‌خواهید؟

حتما!

می‌خواستم از فناوری سه‌بُعدی استفاده کنم. اما همه‌ی توزیع‌کننده‌های مرتبط با فیلم می‌گفتند «لطفا بی‌خیالِ سه‌بُعدی شو! مخاطب‌های ما اهل سه‌بُعدی نیستند، دست‌کم نه برای چیزی جُز فیلم‌های اکشن». واقعیت این است که این‌روزها سه‌بُعدی زیاد خوش‌نام نیست. آنقدر دست‌مالی‌اش کرده‌اند که دیگر تقریبا غیرممکن است چیزی را بیرون از طبقه‌بندی‌هایی مثلِ انیمیشن و بلاک‌باسترهای ابرقهرمانی با آن تولید کنی. واقعا بِهِم اجازه نمی‌دادند مخفی‌کاری را سه‌بُعدی ضبط کنم، چون خیال می‌کردند ضررآور است و مخاطب‌ها چنان‌چه این‌ها می‌گویند آماده‌ی دیدن فیلمِ جدی در قالب سه‌بُعدی نیستند، نمی‌خواهنددش. سخت جنگیدم و دست‌آخر فهمیدم اگر می‌خواهم فیلم را بسازم، راهش این نیست. سه‌بُعدی امروز مثلِ رسانه بدنام است. خیلی غم‌انگیز است و در تاریخ فیلم به یک‌جور جنایت می‌ماند، اما همین است که هست. آنقدر ازش سوءاستفاده شده که هیچ‌کس گمان نمی‌کند برای چیزی جُز کلیشه‌ها مناسب باشد.

خیلی کنجکاوم دلیل علاقه‌تان به سوژه‌ی این فیلم را بدانم، داستان لایه‌های بسیاری دارد و خیلی پیچیده است.

این‌اش را دوست دارم که بسیار معاصرِ ما و متوجه‌ی مسائلِ زمینی‌ست؛ اقیانوس‌ها و همچنین افزایش بی‌سابقه‌ی مشکلِ افراطی‌گری و خشونت. فکر می‌کردم عالی‌ست و این دو شخصیتِ رمان را دوست دارم. واقعا مهبوت‌شان بودم. و فکر می‌کردم شخصیت‌های خارق‌العاده‌ای‌اند. چیزی در آن‌ها بود که حسابی جذبم می‌کرد. طبق معمول، ترجیح می‌دهم کاری کنم که هرگز نکرده‌ام. اینجا پای قلمروهای بسیاری در میان بود، چیزهای جهانِ زیر آب، و البته همچنین فیلمبرداری در آفریقا، و مکان‌هایی که واقعا نمی‌توانید واردشان شوید. همه‌‌اش برایم خیلی جذاب به‌نظر می‌رسید. البتهب سیاری نقطه‌های ناشناخته در این قصه بود، اما فکر می‌کردم دلیلِ ساختن فیلم همین است؛ برای پیوند دادن این نقطه‌های ناشناخته به آنچه آشناست.

دلیل همکاری با جیمز مک‌آوُی و آلیشیا ویکاندِر چه بود؟ چرا فکر می‌کردید این دو قادرند به شخصیت‌هایتان جان ببخشند؟

خب، نمی‌دانم. قبل از هر چیز، این دو شخصیت‌های خیلی ویژه‌ای بودند. دنی و جیمز دو شخصیت خارق‌العاده‌اند. پس به بازیگران خارق‌العاده‌ای نیاز داشتم که به آن‌ها جان ببخشند. این‌ها دو انتخابِ غریزی اولیه‌ام بودند. کسانی بودند که از اول می‌خواستم و چنین چیزی هرگز اتفاق نمی‌افتد. هرگز بازیگرانی را که از اول کار می‌خواهید به‌دست نمی‌آورید. هر دویشان را یک‌روز در لندن ملاقات کردم. با هر دوی آن‌ها در یک‌روز دست دادم، و بعد دیگر کار انتخاب بازیگران تمام بود، انتخاب بازیگران یک‌روز بیشتر طول نکشید! اساسا جیمز شخصیتی بخشنده و بزرگ بود، پس کسی را نیاز داشتم که بتواند چنین چیزی را نشان بدهد و این را در جیمز مک‌آوُی یافتم. یک خوش‌شانسی تمام و کمال!

سوال‌هایی درباره‌ی تصویربرداری دارم، به‌خصوص به این دلیل که تصاویری از اقیانوس دارید، تصاویری از محیط ساحلی، و چیبوکی. فقط با یک تصویربردار کار کردید؟

بله. برخی از تصاویر زیر دریا توسط دستیار دوم گرفته شد، به این دلیل که نیاز به تجهیزات ویژه و غواص‌ها داشت، و بعضی از تصویرها نظیر کفِ اقیانوس توسط دوربین‌های خودکار ضبط شد که به ماشین وصل بودند، چون هیچ‌کس واقعی نمی‌تواند آنجا تصویربرداری کند. هزاران متر زیر آبیم. ناچارید به استفاده از دوربین‌هایی که به شناورها متصل‌اند. اما اساسا فیلم توسط یک‌نفر ضبط شده و یک دستیار تصویربرداری هم داشتیم که البته بخشی از تیم بود.

فیلم را که دیدم مرا یادِ رومئو و ژولیت انداخت. این یک‌ تراژدیِ شکسپیری‌ست که رومئو و ژولیت از دو خانواده‌ی به کل مخالف با دو ذهنیتِ متمایز می‌آیند. جیمز جاسوس است و آلیشیا زنی علاقمندِ اقیانوس. شبیهِ شبکه‌های اجتماعی نظیر فیسبوک نیست که مردم را به جست‌وجو دنبالِ کسی شبیه خودشان وادارد.

نه، آن‌ها خیلی با هم فرق دارند، اما در عین حال چیزی را در هم می‌بینند که با روحیه‌شان سازگار است و وامی‌داردشان بفهمند دیگری عشق زندگی من است، و چنین چیزی هم اتفاق می‌افتد. نه، آن‌ها موردهای مشابه فیسبوکی نیستند. درواقع، هیچ‌یک میلی به عاشق شدن ندارند. هر دو آماده‌ی رفتن به ماموریتی‌ خطرناک‌اند و آخرین چیزی که ممکن است بخواهند عاشق شدن است. یک‌جور موهبت الهی برای هردویشان است که این عشق ماموریت‌شان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. عشقی که جیمز را در این آزمون سخت با خود می‌برد.

فیلم همچنین خیلی فلسفی‌ست؛ زن علاقمندِ ریشه‌هاست، که از کجا می‌آییم. و اینجا اقیانوس نقشِ مهمی بازی می‌کند.

راست‌اش این‌ها همه در داستانِ جی‌ام لگارد هست، و این بود که اصلا به این قصه علاقمندم کردم، چون در این حوزه‌ جاه‌طلبانه حرکت می‌کند. حیرت‌انگیز است که چطور به اقیانوس می‌نگرد، بخصوص از این نظر که بشر بی‌تابانه میلیاردها دلار خرجِ رفتن به مریخ و دیدنِ سویِ تاریکِ ماه می‌کند، حتی اگر هیچ‌چیز آنجا نباشد، حتی اگر کاملا بدانیم هیچ‌چیز آنجا نیست. در حالی که همه‌چیز کفِ اقیانوس است و تا حال، فقط یک مرد آن پایین بوده و آن هم یک فیلمساز. جیمز کمرون تنها آدمی‌ست که واقعا در عمیق‌ترین جای اقیانوس کار کرده، و هزینه‌اش یک‌دهمِ درصدِ ماموریت‌هایی نبوده که هدف‌شان بردنِ آدمیزاد به ماه و مریخ است. خیلی چیزها آن پایین است که به بشریت کمک می‌کنند، از هر راهی که امروز شاید قابل درک نباشد. چرا اینقدر شیفته‌ی حرکت به سمتِ ستاره‌هاییم، و چرا از بُعدهای دیگر به سیاره‌ی خودمان نگاه نمی‌کنیم؟هشتاد درصد بشریت علاقمندش نیست، چون صاحب هیچ چیز نیست. بیست درصد بشریت صاحب سیاره است و فکر می‌کنم دلیل علاقه‌اش به چیزهای دیگر از همینجا می‌آید.